تالار گفتمان مانشت

نسخه‌ی کامل: خاطره شیرین از دانشگاه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام
تو دوران کاردانی یه استادی داشتم که ترم اول باهاش سیستم عامل داشتم و یه نمره افتضاح بهم داد که تاثیر بدی روی معدلم گذاشت و هرچی دنبال اعتراض هم رفتم نشدکه نشد.درحالی که رقیبم نمره عالی گرفته بود و از اینجا بود که من متوجه شدم این استاد رقیبمو قبول داره و با من کمی مشکل دارهAngry البته این فقط یه حس بود که در من به وجود اومده بود.خب گذشت و ترم ۳ با همین استاد درس سخت افزار(مدارمنطقی) رو گرفتیم.سر کارگاه سخت افزار ،همیشه یا برد خراب بود یا سیمها و یا LED ها سوخته بود بالاخره با یه مکافاتی هر آزمایش رو انجام می دادیم روز امتحان عملی کارگاه،رقیبم گروه قبل از من بود و استاد یه مدار ساده بهش داد و زود حل کرد. ولی من بیچاره که گروه بعدی بودم سخت ترین مداری که میشد بده رو به من داد تمام جمع کننده!فکرشو بکنSad(خب همینا باعث میشه آدم به استادش شک کنه) البته من کاملا آمادگیش رو داشتمSleepy ولی زمان محدودبود تقریبا۲۰دقیقه به هر حال شروع به کار کردم یه ساعت کارم بود جدولش روبکشم و براساس اون شکلشو رسم کنم و بعدش سیمها رو روبرد نصب کنم و بقیه مراحل، مدارو بستم و اومدم امتحان کنم چشمت روز بد نبینه کار نمی کرد Confused دوباره از اول مداروچک کردم فقط یکی از حالتهاش درست کار میکرد و بقیه اش اشتباه بود مدار درست بود ولی جواب نمیدادداشتم دوباره بررسی می کردم که استاد گفت وقت تمومه مداراتون رو بیارید قلبم وایسادSad مدار رو بردم پیش استاد، اینجا بود که می خواستم بزنم زیر گریه این همه تلاش بی فایده.استاد گفت فلان حالتی رو بزنم تا ببینه درست کارمیکنه یا نه اتفاقا همون حالتی بود که درست کار می کرد خوشحال شدم و زدم و کارکردSmile، بلافاصله استاد یه حالت دیگه رو محاسبه کرد و گفت این حالتم بزن تا بهت نمره بدم خدای منConfused حالا چیکار کنم.....چاره ای نبود اون حالتم با ناراحتی روی مدار ایجاد کردم باورم نمی شد کارکرد!Rolleyes میخواستم از خوشحالی جیغ بکشم اون لحظه بود که استاد گفت کافیه و نمره کامل رو بهم داد اصلا باورم نمیشد. برا امتحان پایان ترم تئوری هم تمام تلاشم رو کردم و امتحانم رو عالی دادم و تونستم نمره ۲۰ رو از این درس بگیرم و خودم رو به استادم ثابت کنم.و این شد یکی ازبهترین و شیرین ترین خاطراتم از دانشگاه.
ببخشید اگه طولانی شد . هروقت این خاطره یادم میاد جوگیرمیشمBig Grin و روحیه میگیرم چون واقعا نتیجه تلاشم رو دیدم.امیدوارم شماهم روحیه گرفته باشید.Cool
جالبه یک استاد هم os درس می ده هم مدار .....
این کجا و ان کجا!!!!
کجا دیدین بجایه درس برنامه نویسی بیان مدار درس بدن؟
فقط تو دانشگاه ما
Big GrinBig GrinBig Grin
منم با اجازتون یه خاطره تلخ رو تو همینجا میگم:
راستش ترم 1(کارشناسی ناپیوسته) معدل من 16.94 شد و من تنها 0.4 میخواستم تا الف بشم...خلاصه رفتم به یه استاد رو انداختم و اونم قبول کرد ولی معاون آموزشی دانشگاه نزاشت...در حالی که همین معاون آموزشی استاد خود ما هم بودن...خلاصه این ترم به یکی از بچه ها خود همین معاون آموزشی 2 نمره اضاف داده بود(که آقا معدلش 17 بشه ولی من....)اینارو عرض کردم بابت اینکه آدم باید تو زندگی شانس بیاره...همین...شرمنده سرتون رو درد آوردم...
ترم اول به شما سیستم عامل داده بودن؟؟
(06 آبان 1391 10:46 ب.ظ)zarei1991 نوشته شده توسط: [ -> ]منم با اجازتون یه خاطره تلخ رو تو همینجا میگم:
راستش ترم ۱(کارشناسی ناپیوسته) معدل من ۱۶/۹۴ شد و من تنها ۰/۴ میخواستم تا الف بشم...خلاصه رفتم به یه استاد رو انداختم و اونم قبول کرد ولی معاون آموزشی دانشگاه نزاشت...در حالی که همین معاون آموزشی استاد خود ما هم بودن...خلاصه این ترم به یکی از بچه ها خود همین معاون آموزشی ۲ نمره اضاف داده بود(که آقا معدلش ۱۷ بشه ولی من....)اینارو عرض کردم بابت اینکه آدم باید تو زندگی شانس بیاره...همین...شرمنده سرتون رو درد آوردم...

مختصر و مفید بود ---سردرد ک نیاورد واسمون Smile
ازین اتفاقات تو یونی ماهم زیاد دیده میشه
خاطره شیرین از دانشگاه اصلا ندارم !
همش نامردی اساتید توی نمره دادن بوده که جز اعصاب خوردی چیزی برام نداشت
در کل توی این ۷ترمی هم که دانشجو بودم ، به اندازه یک ترم هم درست سر کلاسا نرفتم که بخواد برام خاطره ساز باشه !

البته من دو تا دانشگاه رو تجربه کردم ، دانشگاه اول فقط دانشجو بودن رو درک کردم ... چون دولتی بود ، اما دومی پیام نور
چقدر بچه های مانشت درس خون هستن! معدل الف Big Grin شاگرد اول، رقیب Big Grin
من تو کل دوران دانشجوییم این چیزا اصلا معنی نداش برام.
(07 آبان 1391 12:47 ق.ظ)Bache Mosbat نوشته شده توسط: [ -> ]چقدر بچه های مانشت درس خون هستن! معدل الف Big Grin شاگرد اول، رقیب Big Grin
من تو کل دوران دانشجوییم این چیزا اصلا معنی نداش برام.

شاید همیشه شاگرد اول بودین هیچ وقت هم رقیب ها بهتون نمی رسیدن که حس شون کنین دور و برتون Smile
(06 آبان 1391 11:45 ب.ظ)Manix نوشته شده توسط: [ -> ]ترم اول به شما سیستم عامل داده بودن؟؟
سیستم عامل!!!!خیر...تو کاردانی پاس شد...آخه من کاردانی نرم افزار بودم و کارشناسی ناپیوسته رفتم سخت افزار....حقیقتش تو نرم افزار هر چی نمره کم بود تو برنامه نویسی میاوردم(البته c , c++) (آخه خیلی از برنامه نویسی بدم میاد)و برنامه نویسی مثل اسمبلی رو خوب میگرفتم...خلاصه الان اومدم سخت افزار و خیلیم ازش راضیم...
(15 فروردین 1392 03:37 ب.ظ)good-wishes نوشته شده توسط: [ -> ]
(06 آبان 1391 10:46 ب.ظ)zarei1991 نوشته شده توسط: [ -> ]منم با اجازتون یه خاطره تلخ رو تو همینجا میگم:
راستش ترم ۱(کارشناسی ناپیوسته) معدل من ۱۶/۹۴ شد و من تنها ۰/۴ میخواستم تا الف بشم...خلاصه رفتم به یه استاد رو انداختم و اونم قبول کرد ولی معاون آموزشی دانشگاه نزاشت...در حالی که همین معاون آموزشی استاد خود ما هم بودن...خلاصه این ترم به یکی از بچه ها خود همین معاون آموزشی ۲ نمره اضاف داده بود(که آقا معدلش ۱۷ بشه ولی من....)اینارو عرض کردم بابت اینکه آدم باید تو زندگی شانس بیاره...همین...شرمنده سرتون رو درد آوردم...

دلم گرفت . یاد خاطره مشابه افتادم. البته من از کسی نخواسته بودم بهم نمره بده بلکه دانشگاه خودش یک نفر دیگه رو با نمره سازی به عنوان سهمیه شاگرد اولی معرفی کرد و من وقتی فهمیدم که کار از کار گذشته بود . شنیدن این خبر همزمان شد با قبولی من در کارشناسی و من هم بی خیال پیگیریش شدم . البته بماند که عرضه پیگیری اش رو هم نداشتم. استادی که به دختره نمره داده بود کلی بهم اصرار کرد به تهران نامه بدم و درخواست تجدید نظر کنم و ... اما همین اتفاق مسیر زدگی من رو عوض کرد . نمیدونم اگر می رفتم تهران چی میشد اما انشاا... خیرم در همین راه بوده .
دقیقا مثل هم هستیم
من دانشگامو دوست نداشتم.رشتمم همینطور.... .دانشگامو هنوزم تقریبا دوس ندارم بچه ها همه میگفتن وقتی فارغ التحصیل شدی دلت تنگ میشه!!!یه ساله فارغ التحصیل شدم یه بارم دلم تنگ نشد!
البته خاطره زیاد دارم و همینطور یه عده معدود دوست خوب برام موندن که خیلی دوسشون دارم و اینکه مسیر زندگیم با آشنا شدن با اونها عوض شد.
با دلی دردمند از کنکور وارد دانشگاه شدم و این حس بد رو تا ترم8داشتم وقتی پروژم دادم انگار رها شدم یه بار از شونه هام برداشتن الانم فقط دوس دارم بخونم تهران ارشد قبول شم توشهرستان درس خوندن و تو شهرهای کوچیک زندگی کردن آدم رو به جایی نمی رسونه یه عمر حرفی برا گفتن داشتم اما تو این چهارسال نه...
میخوام عوض شم..............................................................................​.............................به امید موفقیت
لینک مرجع