21 بهمن 1391, 01:31 ب.ظ
جمعه 20 بهمن 91 آزمون کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر برگزار شد. اما در حوزه امتحانی دانشگاه آزاد گرگان این آزمون عجیب و غریب تر از اون چیزی که فکرش رو می کردم بود. نمی دونم سپاسگذار خدا باشم که نمردم و همچین روزی رو تو زندگیم دیدم. نمی دونستم کنکور کارشناسی ارشد سازمان سنجش هم می تونه اینجوری برگزار بشه.
قبل از شروع آزمون که انگار مراسم دید و بازدید بود و دوستان قدیمی و صمیمی بعد از سالها سرجلسه همدیگه رو دیده بودند. جالب اینجاست که مراقب می گفت بشین سرجاتون، مهندسان محترم می گفتن داریم حال احوال می کنیم. بعد از نیم ساعت از شروع آزمون هم همه داشتن هم دیگه رو نگاه می کردن و گهگاهی هم گپ و گفتی داشتن.
بگذریم اصل قضیه یه ربع مونده به پایان وقت دفترچه اول بود، زمانی که آقایون داوطلب، که مهندسان این سرزمین هم هستند، گفتند دفترچه دوم رو بدید ما می خوایم بریم. من و دو نفر دیگه داشتیم حل می کردیم.
مراقب هم شروع به جمع کردن دفترچه اول کرد.
اومد رو سر من گفت دفترچتو بده.
من با کمال تعجب گفتم یه ربع دیگه مونده.
اون مراقب دیگه که گندشون بود گفت بقیه دفترچه دوم رو می خوان، باید دفترچه اول رو جمع کنیم.
من با تعجب بیشتری گفتم یعنی چی، یه ربع دیگه مونده هنوز دارم حل می کنم.
مراقب به بقیه داوطلبها گفت ایشون دفترچشو نمی ده، نمی تونیم دفترچه دوم را بهتون بدیم.
اینجا بود که کار از تعجب گذشت و شاخام در اومد. (هنوز هم نمی تونم بفهم که این حرف یعنی چی. شاید انتظار داشت بقیه بریزن سرم و دفترچه رو از من بگیرن)
سر و صدای آقایون بلند شد، هرکی یه چیزی می گفت. کار که بالا گرفت، دیدم اینجوری نه می شه تمرکز کرد و نه کوتاه اومد. به مراقب (که کارت شناسایی هم نزده بود) پرسیدم شما اسمتون چیه؟ که تقریبا اوضاع آرام شد و مراقبین رضایت دادن ادامه دفترچه اول رو بزنم!
سه چهار دقیقه طول کشید تا بتونم برگردم به شرایط حل تست. باز خوب بود که زبان رو گذاشته بودم برای آخر کار و نیاز به محاسبه و فکر زیاد نبود. دو سه تا تست ساختمان داده و سیستم عامل رو هم که گذاشته بودم برای بررسی بیشتر نفهمیدم چی جوری زدم یا نزدم.
طنز تلخ دیگه نفر جلوییم بود که دفترچه رو ازش گرفته بودن، وقتی که فهمید وقت تموم نشده، به مراقب گفت من هنوز داشتم تست می زدم مراقب هم محلی نذاشت و اون هم دیگه اصرار نکرد.
واسه دفترچه دوم هم تقریبا همین وضع بود همه رفته بودن، من مونده بودم تست های تخصصی نرم افزار رو زده بودم، داشتم طراحی الگوریتم هوش مصنوعی رو حل می کردم. مراقب بالا سرم وایساده میگه می خوایم بریم نماز، دفترچتو بده دیگه. از رو هم نمی رفت. من هم دیدم نمی شه تمرکز کرد دیگه آخراش بی خیال شدم و قید بقیه شوو زدم. اونقدر گیج و متعجب بودم که فکر نکنم گالیور یا آلیس در سرزمین عجایب اینقدر تعجب کرده باشند.
تو وضعیتی که یه تست کلی رتبه رو جابه جا می کنه، نمیدونم اون آدمها از کجا اومده بودن که انتظار داشتن یه ربع از وقت امتحان رو کم کنن. اگه قرار بود مراقب های سازمان سنجش به دلخواه داوطلبها کار کنن پس چرا مراقب میذارن. نا سلامتی آزمون کارشناسی ارشد بود نه خونه خاله.
البته نمی شه خیلی هم ایراد گرفت. وقتی قیف کنکور که سر و ته بود را اومدن دو طرفشو کردن بزرگراه و هرکی می تونه بره دانشگاه با مدرک مهندسی بیاد بیرون، جلسه آزمون ارشدش هم باید اینجوری برگزار بشه.
یکی واسه کیک و ساندیسش می یاد (نمی دونم کیک و ساندیس اینقدر گرون شده که 17500 تومن حاضرن بدن) یکی واسه کلاسش، یکی مثل پشت سری من به امید برگه دیگران(فکر کنم 70 درصد تخصصی نرم زد).
من نه آدم سیاسی هستم نه وبلاگ نویس نه چیزه دیگه، اما تو شرایطی که جاهایی هست به خاطر کسب درآمد حاضرند دام و طیور رو هم به عنوان دانشجو پذیرش کنن و بعد چهار سال مهندس بیرون بدن، می شه انتظار داشت که ارزش مدرک لیسانس به اندازه ارزش کاغد و جوهرش هم نباشه. اما اینکه آزمون سنجش توی شهرستانها به این وضع برگزار بشه، من انتظارشو نداشتم. نمی دونم شاید باید منتظر روزهای عجیب و غریب تر از این هم باشیم.
خدا رو شکر که گذشت و امیدوارم که آخرش به خیر بگذره.
قبل از شروع آزمون که انگار مراسم دید و بازدید بود و دوستان قدیمی و صمیمی بعد از سالها سرجلسه همدیگه رو دیده بودند. جالب اینجاست که مراقب می گفت بشین سرجاتون، مهندسان محترم می گفتن داریم حال احوال می کنیم. بعد از نیم ساعت از شروع آزمون هم همه داشتن هم دیگه رو نگاه می کردن و گهگاهی هم گپ و گفتی داشتن.
بگذریم اصل قضیه یه ربع مونده به پایان وقت دفترچه اول بود، زمانی که آقایون داوطلب، که مهندسان این سرزمین هم هستند، گفتند دفترچه دوم رو بدید ما می خوایم بریم. من و دو نفر دیگه داشتیم حل می کردیم.
مراقب هم شروع به جمع کردن دفترچه اول کرد.
اومد رو سر من گفت دفترچتو بده.
من با کمال تعجب گفتم یه ربع دیگه مونده.
اون مراقب دیگه که گندشون بود گفت بقیه دفترچه دوم رو می خوان، باید دفترچه اول رو جمع کنیم.
من با تعجب بیشتری گفتم یعنی چی، یه ربع دیگه مونده هنوز دارم حل می کنم.
مراقب به بقیه داوطلبها گفت ایشون دفترچشو نمی ده، نمی تونیم دفترچه دوم را بهتون بدیم.
اینجا بود که کار از تعجب گذشت و شاخام در اومد. (هنوز هم نمی تونم بفهم که این حرف یعنی چی. شاید انتظار داشت بقیه بریزن سرم و دفترچه رو از من بگیرن)
سر و صدای آقایون بلند شد، هرکی یه چیزی می گفت. کار که بالا گرفت، دیدم اینجوری نه می شه تمرکز کرد و نه کوتاه اومد. به مراقب (که کارت شناسایی هم نزده بود) پرسیدم شما اسمتون چیه؟ که تقریبا اوضاع آرام شد و مراقبین رضایت دادن ادامه دفترچه اول رو بزنم!
سه چهار دقیقه طول کشید تا بتونم برگردم به شرایط حل تست. باز خوب بود که زبان رو گذاشته بودم برای آخر کار و نیاز به محاسبه و فکر زیاد نبود. دو سه تا تست ساختمان داده و سیستم عامل رو هم که گذاشته بودم برای بررسی بیشتر نفهمیدم چی جوری زدم یا نزدم.
طنز تلخ دیگه نفر جلوییم بود که دفترچه رو ازش گرفته بودن، وقتی که فهمید وقت تموم نشده، به مراقب گفت من هنوز داشتم تست می زدم مراقب هم محلی نذاشت و اون هم دیگه اصرار نکرد.
واسه دفترچه دوم هم تقریبا همین وضع بود همه رفته بودن، من مونده بودم تست های تخصصی نرم افزار رو زده بودم، داشتم طراحی الگوریتم هوش مصنوعی رو حل می کردم. مراقب بالا سرم وایساده میگه می خوایم بریم نماز، دفترچتو بده دیگه. از رو هم نمی رفت. من هم دیدم نمی شه تمرکز کرد دیگه آخراش بی خیال شدم و قید بقیه شوو زدم. اونقدر گیج و متعجب بودم که فکر نکنم گالیور یا آلیس در سرزمین عجایب اینقدر تعجب کرده باشند.
تو وضعیتی که یه تست کلی رتبه رو جابه جا می کنه، نمیدونم اون آدمها از کجا اومده بودن که انتظار داشتن یه ربع از وقت امتحان رو کم کنن. اگه قرار بود مراقب های سازمان سنجش به دلخواه داوطلبها کار کنن پس چرا مراقب میذارن. نا سلامتی آزمون کارشناسی ارشد بود نه خونه خاله.
البته نمی شه خیلی هم ایراد گرفت. وقتی قیف کنکور که سر و ته بود را اومدن دو طرفشو کردن بزرگراه و هرکی می تونه بره دانشگاه با مدرک مهندسی بیاد بیرون، جلسه آزمون ارشدش هم باید اینجوری برگزار بشه.
یکی واسه کیک و ساندیسش می یاد (نمی دونم کیک و ساندیس اینقدر گرون شده که 17500 تومن حاضرن بدن) یکی واسه کلاسش، یکی مثل پشت سری من به امید برگه دیگران(فکر کنم 70 درصد تخصصی نرم زد).
من نه آدم سیاسی هستم نه وبلاگ نویس نه چیزه دیگه، اما تو شرایطی که جاهایی هست به خاطر کسب درآمد حاضرند دام و طیور رو هم به عنوان دانشجو پذیرش کنن و بعد چهار سال مهندس بیرون بدن، می شه انتظار داشت که ارزش مدرک لیسانس به اندازه ارزش کاغد و جوهرش هم نباشه. اما اینکه آزمون سنجش توی شهرستانها به این وضع برگزار بشه، من انتظارشو نداشتم. نمی دونم شاید باید منتظر روزهای عجیب و غریب تر از این هم باشیم.
خدا رو شکر که گذشت و امیدوارم که آخرش به خیر بگذره.