10 فروردین 1392, 02:40 ب.ظ
سلام به همه دوستان خوبم
راستش چند وقتی هست که خیلی سر دوراهی گیر کردم به حدی که اعصابم به هم ریخته و به شدت افسرده شدم . با خیلی ها مشورت کردم اما فکر میکنم مانشتی ها بهتر شرایط الانم رو درک کنن و بهتر بتونن کمکم کنن.
من متولد 64 هستم و البته متاهل . بزرگ شده تو یه خانواده اصیل بازاری . هیچ کدوم از اطرافیانم تحصیلات بالاتر از لیسانس ندارن و همه توی کار بازار هستن و تقریبا میشه گفت ملیاردر. من سال 82 وارد دانشگاه شدم (لیسانس) و سال 84 وسطای دانشگاه به پیشنهاد داداش بزرگترم که اون موقع تازه وارد بازار ساخت و ساز شده بود و شغل قبلیشو که فروشگاه موبایل بود رو داشت رها میکرد فروشگاه موبایل رو برداشتم واسه خودم . حدود 1 سال کار کردم و اون زمان بدون سرمایه اولیه و فقط با مدیریت اون فروشگاه حدوداً 15 میلیون تومن جمع کردم از طرفی به کلی از درس فاصله گرفتم و معدلم کشید پایین.
نمیدونم اما 1 حسی بهم میگفت برو درس بخون و به همین خاطر مغازه رو به دادشم برگردوندم و با پولم یه 206 خریدم و برگشتم سر دانشگاه . داداشم هم مغازه رو به 1 ماه نکشیده بود که واگذار کرد و خودشم تو کار ملک داشت روز به روز رشد میکرد.
گذشت و سال 86 شد که دانشگاه تموم شد . سر عشق و عاشقی جوونی اون زمان نتونستم واسه ارشد تمرکز کنم و بخونم و رفتم سربازی تا اول 89 . سال 89 بعد از برگشت از خدمت مقدمات ازدواجم فراهم شد و ازدواج کردم . اول 90 رفتم خونه خودم. بابام هم همون موقع بهم 500 ملیون تومن پول داد که سرمایه کارم باشه .
بازم همون حس قدیم بهم میگفت برو ادامه تحصیل بده بر خلاف نظرات همه اطرافیانم که پیشنهاد کار آزاد بهم میدادن. (به جز تعداد انگشت شماری که تا حدودی واسه درس خوندن و پوزیشنش ارزش قائل بودن)
حالا دلیل خودم این بود که میگفتم من پول رو دارم اما بهتر اینه که برم مدرک دکترام رو بگیرم و 1 جایگاهی تو دانشگاه واسه خودم جور کنم و از اون طرف کار ساخت و ساز که همش پیمانکاری و معماری شده پس جفتشو چرا نداشته باشم.
با جوی که تو اطرافیان بود اصلا نمیشد درس خوند واسه همین با خانومم 2 نفری رفتیم تهران . اونجا 1 سال بودیم و 1 سری کلاس رفتم و اخرشم کنکور ارشد رتبم حدود 300 شد و داشگاه یزد قبول شدم . ارشد هوش مصنوعی .
حالا با چند تا از دوستان دکتری و اونهایی که ارشدشون رو حتی از دانشگاه های معتبر تهران گرفتن صحبت میکنم همگی اظهار ناامیدی و اینکه اوضاع خرابه و دانشگاه های شهرهای حتی 300 هزار نفری هم دیگه جذبشون کم شده و احتمال کمه به کلی نا امید شدم .
از طرفی پسر عمه هام و داداشام و خیلی های دیگه رو میبینم که بعد لیسانس رفتن تو بازار کار و تو 10 سال الان همگی ماشین زیر پاشون وارداتیه و ملک های خوب در حد ملیارد خریدن و هر سال سفر خارجه و کلی کبف و حال . از اون طرف استاد دانشگاه هم رو میبینم که حداقل از نظر ظاهری که چندان وضعیت مادی خوبی نداره .
مستند فرار مغزها رو دیدم و میشنیدم اکثر دانشجوهای فوق اگه امکان رفتنش باشه میرن و امیدی به این مملکت ندارن . فکر رفتن به سرم زد که بعد اتمام دانشگاه برم . اما رو چه حسابی ؟ من هیچ دیدی ندارم ؟ نظر شما چیه ؟
همیشه اگه راهی برای انتخاب نباشه خوب از راهی که داری میری راضی هستی. مثلا کسی که سرمایه کاری نداره وقتی میره هیئت علمی میشه و مثلا برجی 3 میلیون میگیره خیلی کیف هم داره . اما .....
اگه تورمی نبود ، خوب بود . 2 تا از دوستان بودن یکیشون 3 سال پیش بعد از لیسانس رفت تو پست بانک استخدام شد . 1 آپارتمان 90 متری همون زمان خرید حدود 70 تومن که 20 ملیونش وام بود . 10 ملیون رهن بود . پولی که باید میداد 40 ملیون بود. اما با پس انداز خودش و کمک دیگران خونه رو خرید الان بعد 3 سال همون خونه شده متری 1800 که میشه حدود 160 میلیون تمون. حالا اون دوست دیگم که رفته بود امیرکبیر فوق شو گرفته بود میگفت ضرر کرده .
حالا اگه شما جای من بودین چه کار میکردین . من الان حدود 400 ملیون سرمایه آزاد دارم و اگه بخوام کل سرمایم رو حساب بکنم شاید 800 ملیون بشه . چون از سال 89 من 2 تا ملک خریدم که چه غلطی کردم . هنوز با این تورم وام مسکن همون 20 تومنه حالا میشه 130 ملیون جور کرد ؟ ؟ ؟
اطرافیانم دو سال پیش میگفن فلان ملکو خریدن 400 ملیون ، 300 ملیون ، 500 ملیون . الان میگن ملک شده 1.5 ؟؟؟ البته ملیارد !!!!
یعنی چی ؟
حالا اگه شما جای من بودین انصافا چکار میکردین ؟ اگه سرمایه کافی داشتین درس میخوندین ؟ یا نه ؟ ایا اون ایده من که هم درس هم کار جواب میده ؟ آیا من دکترام رو بگیرم آینده ای هست ؟ که ارزششو داشته باشه که وقت گذاشتم براش ؟ ؟
تو رو خدا نظرتون رو بگید خیلی کمکم میکنه . ممنون میشم از همتون
راستش چند وقتی هست که خیلی سر دوراهی گیر کردم به حدی که اعصابم به هم ریخته و به شدت افسرده شدم . با خیلی ها مشورت کردم اما فکر میکنم مانشتی ها بهتر شرایط الانم رو درک کنن و بهتر بتونن کمکم کنن.
من متولد 64 هستم و البته متاهل . بزرگ شده تو یه خانواده اصیل بازاری . هیچ کدوم از اطرافیانم تحصیلات بالاتر از لیسانس ندارن و همه توی کار بازار هستن و تقریبا میشه گفت ملیاردر. من سال 82 وارد دانشگاه شدم (لیسانس) و سال 84 وسطای دانشگاه به پیشنهاد داداش بزرگترم که اون موقع تازه وارد بازار ساخت و ساز شده بود و شغل قبلیشو که فروشگاه موبایل بود رو داشت رها میکرد فروشگاه موبایل رو برداشتم واسه خودم . حدود 1 سال کار کردم و اون زمان بدون سرمایه اولیه و فقط با مدیریت اون فروشگاه حدوداً 15 میلیون تومن جمع کردم از طرفی به کلی از درس فاصله گرفتم و معدلم کشید پایین.
نمیدونم اما 1 حسی بهم میگفت برو درس بخون و به همین خاطر مغازه رو به دادشم برگردوندم و با پولم یه 206 خریدم و برگشتم سر دانشگاه . داداشم هم مغازه رو به 1 ماه نکشیده بود که واگذار کرد و خودشم تو کار ملک داشت روز به روز رشد میکرد.
گذشت و سال 86 شد که دانشگاه تموم شد . سر عشق و عاشقی جوونی اون زمان نتونستم واسه ارشد تمرکز کنم و بخونم و رفتم سربازی تا اول 89 . سال 89 بعد از برگشت از خدمت مقدمات ازدواجم فراهم شد و ازدواج کردم . اول 90 رفتم خونه خودم. بابام هم همون موقع بهم 500 ملیون تومن پول داد که سرمایه کارم باشه .
بازم همون حس قدیم بهم میگفت برو ادامه تحصیل بده بر خلاف نظرات همه اطرافیانم که پیشنهاد کار آزاد بهم میدادن. (به جز تعداد انگشت شماری که تا حدودی واسه درس خوندن و پوزیشنش ارزش قائل بودن)
حالا دلیل خودم این بود که میگفتم من پول رو دارم اما بهتر اینه که برم مدرک دکترام رو بگیرم و 1 جایگاهی تو دانشگاه واسه خودم جور کنم و از اون طرف کار ساخت و ساز که همش پیمانکاری و معماری شده پس جفتشو چرا نداشته باشم.
با جوی که تو اطرافیان بود اصلا نمیشد درس خوند واسه همین با خانومم 2 نفری رفتیم تهران . اونجا 1 سال بودیم و 1 سری کلاس رفتم و اخرشم کنکور ارشد رتبم حدود 300 شد و داشگاه یزد قبول شدم . ارشد هوش مصنوعی .
حالا با چند تا از دوستان دکتری و اونهایی که ارشدشون رو حتی از دانشگاه های معتبر تهران گرفتن صحبت میکنم همگی اظهار ناامیدی و اینکه اوضاع خرابه و دانشگاه های شهرهای حتی 300 هزار نفری هم دیگه جذبشون کم شده و احتمال کمه به کلی نا امید شدم .
از طرفی پسر عمه هام و داداشام و خیلی های دیگه رو میبینم که بعد لیسانس رفتن تو بازار کار و تو 10 سال الان همگی ماشین زیر پاشون وارداتیه و ملک های خوب در حد ملیارد خریدن و هر سال سفر خارجه و کلی کبف و حال . از اون طرف استاد دانشگاه هم رو میبینم که حداقل از نظر ظاهری که چندان وضعیت مادی خوبی نداره .
مستند فرار مغزها رو دیدم و میشنیدم اکثر دانشجوهای فوق اگه امکان رفتنش باشه میرن و امیدی به این مملکت ندارن . فکر رفتن به سرم زد که بعد اتمام دانشگاه برم . اما رو چه حسابی ؟ من هیچ دیدی ندارم ؟ نظر شما چیه ؟
همیشه اگه راهی برای انتخاب نباشه خوب از راهی که داری میری راضی هستی. مثلا کسی که سرمایه کاری نداره وقتی میره هیئت علمی میشه و مثلا برجی 3 میلیون میگیره خیلی کیف هم داره . اما .....
اگه تورمی نبود ، خوب بود . 2 تا از دوستان بودن یکیشون 3 سال پیش بعد از لیسانس رفت تو پست بانک استخدام شد . 1 آپارتمان 90 متری همون زمان خرید حدود 70 تومن که 20 ملیونش وام بود . 10 ملیون رهن بود . پولی که باید میداد 40 ملیون بود. اما با پس انداز خودش و کمک دیگران خونه رو خرید الان بعد 3 سال همون خونه شده متری 1800 که میشه حدود 160 میلیون تمون. حالا اون دوست دیگم که رفته بود امیرکبیر فوق شو گرفته بود میگفت ضرر کرده .
حالا اگه شما جای من بودین چه کار میکردین . من الان حدود 400 ملیون سرمایه آزاد دارم و اگه بخوام کل سرمایم رو حساب بکنم شاید 800 ملیون بشه . چون از سال 89 من 2 تا ملک خریدم که چه غلطی کردم . هنوز با این تورم وام مسکن همون 20 تومنه حالا میشه 130 ملیون جور کرد ؟ ؟ ؟
اطرافیانم دو سال پیش میگفن فلان ملکو خریدن 400 ملیون ، 300 ملیون ، 500 ملیون . الان میگن ملک شده 1.5 ؟؟؟ البته ملیارد !!!!
یعنی چی ؟
حالا اگه شما جای من بودین انصافا چکار میکردین ؟ اگه سرمایه کافی داشتین درس میخوندین ؟ یا نه ؟ ایا اون ایده من که هم درس هم کار جواب میده ؟ آیا من دکترام رو بگیرم آینده ای هست ؟ که ارزششو داشته باشه که وقت گذاشتم براش ؟ ؟
تو رو خدا نظرتون رو بگید خیلی کمکم میکنه . ممنون میشم از همتون