|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - salam5 - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۱۶ ب.ظ
هر چه رفت از عمر، یادش را به نیکی میکنند *** چهرهٔ امروز در آیینهٔ فردا خوش است
برق را در خرمن مردم تماشا کرده است *** آن که پندارد که حال مردم دنیا خوش است
فکر شنبه تلخ دارد جمعهٔ اطفال را *** عشرت امروز بیاندیشهٔ فردا خوش است
هیچ کاری بی تامل گرچه صائب خوب نیست *** بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است
"صائب تبریزی"
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fatemesoleimani - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ
خدایا کمکم کن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۰۳:۰۴ ب.ظ
........
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۰۷ ب.ظ
.............
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۲۵ ب.ظ
مادربزرگم رو امروز بردم سی تی اسکن، بعدش بردمش امامزاده، کلی اونجا برام دعا کرد بعدشم میخواستم ببرمش فست فود، تو مسیر جگرکی بود دیدم نظرش با جگرکی مساعدتر هست رفتیم اونجا، بعدشم بردم یکم مغازه ها رو دید
به دکتره میگم فست فود بخورده عیب نداره، خنده اش گرفت، گفتم خب دوست داره مادربزرگمو هر کی تو امامزاده میدید ذوق میکرد، آخه از این پیرهای دوست داشتنیه، تو جگرکی، مرده برای خودش چایی ریخته میگه مادر برات چایی بریزم بخوری، تازه با هم رفتیم شلوار براش بخریم ولی مشکی نداشت، گفت فقط صورتی و بنفش دارم، گفتم چقدرم که مادربزرگم از این رنگا میپوشه
یکی از قسمت های جالبش هم موقع تصویر برداری هست، دیگه آخرش من رو هم میفرستن تو اتاق تا راهنماییش کنم که کی نفس بکشه و کی نکشه، باز حداقل اینا امروز یه لباس تنم کردن که کمتر اشعه بگیرم
یه چیز جالب هم هست، اصلا چیزی به اسم عجله نمیبینی کنارشون، انگار زمان ایستاده، نماز طولانی، غذا خوردن طولانی، راه رفتن آروم... آدم کنارشون تمرین صبوری میکنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fatemesoleimani - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۱۸ ب.ظ
.................
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۳۳ ب.ظ
عجب!
امکان حذف پست حذف شده!! واقعن گام بلندی در مانشت برداشته شد تبریک!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Paraande - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۰۱ ب.ظ
(۱۷ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۲۵ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: یه چیز جالب هم هست، اصلا چیزی به اسم عجله نمیبینی کنارشون، انگار زمان ایستاده، نماز طولانی، غذا خوردن طولانی، راه رفتن آروم... آدم کنارشون تمرین صبوری میکنه
خدا حفظشون کنه. البته شما هم اتفاقاتی که افتاد رو خواندنی توصیف کردین.
|
هرچه می خواهد - The BesT - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۰۱ ب.ظ
مادربزرگها همشون دوست داشتنی هستند. خدا همشون را حفظ کنه . دلشادتر از ما هستند. مادربزرگ من هروقت میرم خونشون میگه چرا دیر اومدی. همش منتظر و چشم به در هست و انگار به من عادت کرده.
دیروز هم بهش گفتم دو هفته دیگه عید نوروز هست.گفت ننه برو رنگ مو بخر بیا موهام رنگ کن. منم گفتم ای جوووون ننه جون.عاشق اون دلشادی ات هستم.حیف باباجون در قید حیات نیست ببینه زنش چه هوسی کرده برای عید گیسوانش را رنگ کنه
قبلا به حنا گذاشتن راضی بود الان دیگه رنگ شیمیایی جنس خوب فقط راضیش میکنه. تازه یه بار گیر داده بود میخام موهام شرابی کنم.گفتم ننه به جون خودم اگه برم همچین رنگی برات بخرم اعدامم. باباجون را که تو قبر میلرزونی هیچ ، تازه جواب مامان و خاله و دایی را من باید بدم.با مکافات از خر شیطون اومد پایین .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nlp@2015 - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۲۳ ب.ظ
از آدمایی که فقط وقتی بهت احتیاج دارن و چیزی ازت میخوان بهت احترام میذارن متنفرم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 17 اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۵۶ ب.ظ
..........
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - x86 - 18 اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۱۰ ب.ظ
----
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 18 اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۳۷ ب.ظ
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش/ که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 18 اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۰۶ ب.ظ
...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Paraande - 18 اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۱۵ ب.ظ
(۱۸ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۰۶ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: نمی دونم کار درستی هست یا نه.
دقیقا منم خیلی برام پیش میاد. بدتر از اون اینه که دوستت انتظار داشته تمام یک درس رو از بیس مثل کلاس خصوصی تدریس کنی! در حالی که با کتاب معمولی یا سرچ ساده قابل یادگیریه.واقعا آدم میمونه چی کار کنه...
|