|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mona23 - 01 فروردین ۱۳۹۱ ۰۵:۳۷ ب.ظ
الان ۱۰ روزه که اصلا کتابی باز نکردم.حس میکنم حالم بده
چه قد بده که همش مهمون داشته باشیم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 01 فروردین ۱۳۹۱ ۰۵:۴۰ ب.ظ
(۰۱ فروردین ۱۳۹۱ ۰۴:۱۸ ب.ظ)esisonic نوشته شده توسط: دل تنگم داره داد میزنه :
می خوام مدار الکتریکی بخونم...ولی هیچی نمی فهمــــــــــم!!!!
...
...
چی کار کنم؟؟؟...دارم میـمـیـرم...
اگر تو دانشگاه درسش رو نداشتید ، حتماً برو کلاس چون از اون درسایی که نمیشه در زمان معقول خودت بخونی تا مسلط بشی . سایر دروس نیاز بنظرم به کلاس نداره .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 01 فروردین ۱۳۹۱ ۰۸:۴۰ ب.ظ
(۰۱ فروردین ۱۳۹۱ ۰۵:۴۰ ب.ظ)Masoud05 نوشته شده توسط: اگر تو دانشگاه درسش رو نداشتید ، حتماً برو کلاس چون از اون درسایی که نمیشه در زمان معقول خودت بخونی تا مسلط بشی . سایر دروس نیاز بنظرم به کلاس نداره .
درس رو می فهمم...کتابم خوب نیست...!!!
مدار الکتریکی نوشته ی حسن شادکام انور -حمید رضا مقسمی...چقدر بد گفته
الآن دارم پول جمع میکنم واسه مدار پارسه
همون جلد یکش کافیه دیگه؟؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ec_a_j - 01 فروردین ۱۳۹۱ ۱۱:۰۵ ب.ظ
آدمک امشبم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 01 فروردین ۱۳۹۱ ۱۱:۵۴ ب.ظ
(۰۱ فروردین ۱۳۹۱ ۰۸:۴۰ ب.ظ)esisonic نوشته شده توسط: (01 فروردین ۱۳۹۱ ۰۵:۴۰ ب.ظ)Masoud05 نوشته شده توسط: اگر تو دانشگاه درسش رو نداشتید ، حتماً برو کلاس چون از اون درسایی که نمیشه در زمان معقول خودت بخونی تا مسلط بشی . سایر دروس نیاز بنظرم به کلاس نداره .
درس رو می فهمم...کتابم خوب نیست...!!!
مدار الکتریکی نوشته ی حسن شادکام انور -حمید رضا مقسمی...چقدر بد گفته
الآن دارم پول جمع میکنم واسه مدار پارسه
همون جلد یکش کافیه دیگه؟؟
درباره کلاس رفتن از من به شما نصیحت بود!
مدار پارسه برای کامپیوتریها فقط یه جلده .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fatima1537 - 02 فروردین ۱۳۹۱ ۰۳:۱۵ ق.ظ
(۰۱ فروردین ۱۳۹۱ ۱۱:۰۵ ب.ظ)ec_a_j نوشته شده توسط: آدمک امشبم
اگه آواتارتون هم شاد بشه بهتر میشه(البته قصد دخالت در امور خصوصی رو ندارم یه پیشنهاد بود)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 02 فروردین ۱۳۹۱ ۰۹:۰۳ ب.ظ
لامصّب گرفته، ولم نمیکنه!!!
دلمو میگم !!! دلم گرفته
کنکور دادیم، ترم جدید... درس... پروژه... مقاله... کارآموزی... مسافرت... خونه تکونی... سال نو... دید و بازدید... مهمونی... فیلم... تلویزیون...
نشد که نشد...
شاید از آخرین ارسالم توی این تاپیک تاحالا، ۱۰۰ دفه اومده باشم مانشت... هر بار هم این تاپیکو باز کردم. اما نخواستم این اول سالی، حال بچه ها رو بگیرم...
حالم و دلم گرفتست... زیاد... خیلی زیاد
از تظاهر دارم خسته میشم... میرم هفت سین میچینم. عکس میگیرم، اینجا میذارم... اما بعدش... بعدش با خودم فکر میکنم تا کی تظاهر به شاد بودن؟؟؟
--------------------------------------------------------------------
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است, و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو , که روی شاخه نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی, که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم، که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد
چرا گرفته دلت, مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی- عاشق-
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک , دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی!
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوری به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
نه وصل ممکن نیست
همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
همیشه عاشق تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
اتاق خلوت پاکی است
برای فکر, چه ابعاد ساده ای دارد
دلم عجیب گرفته است
خیال خواب ندارم...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maedeh - 02 فروردین ۱۳۹۱ ۰۹:۰۴ ب.ظ
امروز یه بیمارِ پارکینسونی رو دیدم.... چقدر به خاطرش بهم ریخته ام... تازه من تو موقعی دیدمش که حالش خوب بود ولی وقتی از احوالاتش تو زمان هایی که حالش بد می شه می گفت، واقعاً ناراحت کننده بود...
به امید بهبودیِ تمامِ بیمارها...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۲ فروردین ۱۳۹۱ ۱۰:۵۲ ب.ظ
(۰۲ فروردین ۱۳۹۱ ۰۹:۰۳ ب.ظ)uniquegirl نوشته شده توسط: لامصّب گرفته، ولم نمیکنه!!!
دلمو میگم !!! دلم گرفته
کنکور دادیم، ترم جدید... درس... پروژه... مقاله... کارآموزی... مسافرت... خونه تکونی... سال نو... دید و بازدید... مهمونی... فیلم... تلویزیون...
نشد که نشد...
شاید از آخرین ارسالم توی این تاپیک تاحالا، ۱۰۰ دفه اومده باشم مانشت... هر بار هم این تاپیکو باز کردم. اما نخواستم این اول سالی، حال بچه ها رو بگیرم...
حالم و دلم گرفتست... زیاد... خیلی زیاد
از تظاهر دارم خسته میشم... میرم هفت سین میچینم. عکس میگیرم، اینجا میذارم... اما بعدش... بعدش با خودم فکر میکنم تا کی تظاهر به شاد بودن؟؟؟
..
کارهای دیگه رو هم امتخان کنید مثلا برید یه مکان زیارتی از ته دل هر چی می خواید گریه کنید شاید سبک بشید یا این که سفر رو تجربه کنید حتی اگر به اندازه رفتن به یه جای خیلی نزدیک باشه. به یه دوست نزدیک زنگ بزنید و باهاش حرف بزنید و ....
ان شالله که دلتون باز بشه اگه نشد دیگه باید دل باز کن واسه شما ابداع کنیم
ان شالله که به زوذی بیاید اینجا بنویسید که با یه اتفاق خوب و شاید خیلی ساده دلتون باز باز شده
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 02 فروردین ۱۳۹۱ ۱۱:۵۷ ب.ظ
(۰۲ فروردین ۱۳۹۱ ۰۹:۰۳ ب.ظ)uniquegirl نوشته شده توسط: لامصّب گرفته، ولم نمیکنه!!!
دلمو میگم !!! دلم گرفته
توکل کنید به خدا دوست عزیز، انشالله هر چه زودتر به آرامش برگردید .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 03 فروردین ۱۳۹۱ ۰۲:۱۲ ق.ظ
(۰۲ فروردین ۱۳۹۱ ۰۹:۰۴ ب.ظ)maedeh نوشته شده توسط: امروز یه بیمارِ پارکینسونی رو دیدم.... چقدر به خاطرش بهم ریخته ام... تازه من تو موقعی دیدمش که حالش خوب بود ولی وقتی از احوالاتش تو زمان هایی که حالش بد می شه می گفت، واقعاً ناراحت کننده بود...
به امید بهبودیِ تمامِ بیمارها...
پارکینسون چه جور بیماری ایه؟؟؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aatwo - 03 فروردین ۱۳۹۱ ۰۲:۲۶ ق.ظ
دلم آرزو هامو می خواد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۳ فروردین ۱۳۹۱ ۰۴:۰۰ ب.ظ
از سارا خانوم و خانم مسافر کوچولو خبری نیست!!! البته شاید عیده و رفتند مسافرت و تفریح. هر چند قبل عید هم زیاد پیداشون نبود. ان اشا لله هر جا که هستند شاد و سلامت باشند
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nikou - 03 فروردین ۱۳۹۱ ۰۶:۴۱ ب.ظ
زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذرد و قلب ها گرامی تر از آنند که بشکنند...
خورشید فردا طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 03 فروردین ۱۳۹۱ ۰۷:۱۲ ب.ظ
از لحظات زندگی لذت ببرید
یکی از صبحهای سرد ماه ژانویه در سال ۲۰۰۷، مردی در متروی واشنگتن، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت.
در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان میرفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد.
او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود
۴ دقیقه بعد:
ویولنیست، نخستین دلارش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد
۵ دقیقه بعد:
مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت
۱۰ دقیقه بعد:
پسربچه سهسالهای که در حالی که مادرش با عجله دستش را میکشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور میشد، به عقب نگاه میکرد و ویولنیست را میدید. چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچهها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند
۴۵ دقیقه بعد:
نوازنده بیتوقف مینواخت. تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند. بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند. ویولینست، در مجموع ۳۲ دلار کاسب شد
یک ساعت بعد:
مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد. هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد
بله. هیچ کس این نوازنده را نمیشناخت و نمیدانست که او «جاشوآ بل» است، یکی از بزرگترین موسیقیدانهای دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیدهترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولناش که ۳٫۵ میلیون دلار میارزید، نواخته بود. تنها دو روز قبل، جاشوآ بل در بوستون کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودیاش به طور متوسط ۱۰۰ دلار بود
*****
این یک داستان واقعی است.
واشنگتن پست در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که جاشوآ بل به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد. سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد میشوند در یک محیط معمولی در یک ساعت نامناسب، آیا ما متوجه زیبایی میشویم؟ آیا برای قدردانی و لذت بردن از این زیبایی توقف میکنیم؟ آیا ما می توانیم نبوغ و استعداد را در یک بافت غیرمنتظره، کشف کنیم؟
نتیجهای که از این داستان گرفته شد:
اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقیدانهای دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقیهای نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم
پس
از چند چیز خوب دیگر در زندگیمان غفلت میکنیم؟
|