|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tohidi4503 - 18 آذر ۱۳۹۲ ۰۱:۰۰ ق.ظ
.روزی حضرت موسى (ع ) در کوه طور در مناجات خود عرض کرد:
یااله العالمین (اى خداى جهانیان )،
جواب آمد، لبیک
سپس عرض کرد: یا اله المطیعین (اى خداى اطاعت کنندگان )
جواب آمد، لبیک
سپس عرض کرد: یا اله العاصین (اى خداى گنهکاران )...
این دفعه سه بار شنید، لبیـک ، لبیـک ، لبیـک .
حضرت موسى (ع ) عرض کرد، خدایا حکمتش چیست که تو را به بهترین اسامى صدا زدم یک بار جواب دادى ، اما تا گفتم، اى خداى گنه کارها، سه بار جواب مرا دادى ؟
خطاب شد : اى موسى ، عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند، ولى گنهکاران جز به فضل من پناهى ندارند، اگر من آنها را هم از درگاه خود نا امید گردانم به درگاه چه کسى پناهنده شوند.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 18 آذر ۱۳۹۲ ۰۱:۲۰ ق.ظ
ای آدم ها شما خیلی کارها می توانید انجام دهید به شرطی که از سر راه خود کنار روید.
"لئو بوسکالیا".
فکر کنم این جمله از کتاب "بیا دریا شویم" هست. چند تا کتاب دیگه هم از ایشون اسم می برم که من خودم نخوندم اما تعریفش رو شنیدم.
این من کیست؟
زندگی با عشق چه زیباست
زندگی، عشق و دیگر هیچ
راه گاو نر
این آخری رو حتما اول از همه میخونم اسم کتاب کنجکاوم کرده
یه کتاب هم از آقای "تونی بوزان"
"شگفتی های مغز آدمی (مغزت را به کار بیانداز)"
حتما الان میگید برو بچه بشین درست رو بخون.
خب باید بگم که از این کتابا به عنوان جایزه درس خوندن استفاده می کنم.
نمیدونم تاپیک معرفی کتاب داریم یا نه. ولی خب من امروز بخاطر آشنایی با این کتاب ها خیلی ذوق کردم! خواستم ذوقم رو با بقیه هم تقسیم کنم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Xilinx - 18 آذر ۱۳۹۲ ۰۵:۵۰ ب.ظ
محبت آتشی در جانم افروخت / که تا دامان محشر بایدم سوخت
عجب پیراهنی بهرم بریدی / که خیاط اجل میبایدش دوخت
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zaynab - 18 آذر ۱۳۹۲ ۰۷:۱۹ ب.ظ
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - eris229 - 18 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۲۹ ب.ظ
(۱۸ آذر ۱۳۹۲ ۰۱:۲۰ ق.ظ)Somayeh_Y نوشته شده توسط: ای آدم ها شما خیلی کارها می توانید انجام دهید به شرطی که از سر راه خود کنار روید.
"لئو بوسکالیا".
فکر کنم این جمله از کتاب "بیا دریا شویم" هست. چند تا کتاب دیگه هم از ایشون اسم می برم که من خودم نخوندم اما تعریفش رو شنیدم.
این من کیست؟
زندگی با عشق چه زیباست
زندگی، عشق و دیگر هیچ
راه گاو نر
نمیدونم تاپیک معرفی کتاب داریم یا نه. ولی خب من امروز بخاطر آشنایی با این کتاب ها خیلی ذوق کردم! خواستم ذوقم رو با بقیه هم تقسیم کنم
یه تاپیک هست
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
البته شما هنوز کتاب ها رو نخوندی
چقدر دلم برای کتاب خوندن تنگ شده این روزها به مطالعه درسا و مقاله ها برسم خیلی هنر کردم. بعضی وقتها میرم در کتابخونه رو باز میکنم(اون قسمتیش که مال خواهرمه) بعد یکی از این کتاب های شعر نوش رو که هیچ وقت حاضر نبودم نگاهشون کنم بر میدارم. همینجوری الکی باز میکنم یه شعر می خونم بعد فکر میکنم حق داشتم قبلا اینا رو دوست نداشته باشما. آخه این هم شد شعر؟ قافیه نداره!
اما واقعا دلم میخواد این روزها یه کتاب غیر درسی هم بخونم(چند تا کتاب نخونده دارم). اما اصلا وقت نمیشه
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 19 آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۲۹ ق.ظ
وای به به الان همه چی آماده درست کردن آدم برفیه
جاتون خالی دوستان.
دایی و بابام هم دارن واسه فردا نقشه شکار میریزن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 19 آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۰ ق.ظ
(۱۸ آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۲۹ ب.ظ)eris229 نوشته شده توسط: چقدر دلم برای کتاب خوندن تنگ شده این روزها به مطالعه درسا و مقاله ها برسم خیلی هنر کردم.
اما واقعا دلم میخواد این روزها یه کتاب غیر درسی هم بخونم(چند تا کتاب نخونده دارم). اما اصلا وقت نمیشه
برا آدم هایی مثل شما که وقت مطالعه آزاد ندارند دو پیشنهاد دارم.
۱- استفاده از تکنیک های تند خوانی.
۲- استفاده از وقت های پِرت. یادمه پارسال سوار تاکسی شده بودم. راننده تاکسی یک کتاب کوچک که یک خودکار هم وسطش بود رو جلوی داشبورد ماشین گذاشته بود، سر هر چراغ قرمز که می ر سیدیم کتاب رو برمیداشت، میخوند و مثل فرفره !!! زیر چند سطرش رو خط میکشید و میرفت صفحه بعدی.
یعنی بقدری شیفته این حرکت شدم که تا چند روز یاد اون صحنه می افتادم قیافه ام این شکلی بود:
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نارین - ۱۹ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۵۴ ق.ظ
(۱۹ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۰ ق.ظ)Somayeh_Y نوشته شده توسط: (18 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۲۹ ب.ظ)eris229 نوشته شده توسط: چقدر دلم برای کتاب خوندن تنگ شده این روزها به مطالعه درسا و مقاله ها برسم خیلی هنر کردم.
اما واقعا دلم میخواد این روزها یه کتاب غیر درسی هم بخونم(چند تا کتاب نخونده دارم). اما اصلا وقت نمیشه
برا آدم هایی مثل شما که وقت مطالعه آزاد ندارند دو پیشنهاد دارم.
۱- استفاده از تکنیک های تند خوانی.
۲- استفاده از وقت های پِرت. یادمه پارسال سوار تاکسی شده بودم. راننده تاکسی یک کتاب کوچک که یک خودکار هم وسطش بود رو جلوی داشبورد ماشین گذاشته بود، سر هر چراغ قرمز که می ر سیدیم کتاب رو برمیداشت، میخوند و مثل فرفره !!! زیر چند سطرش رو خط میکشید و میرفت صفحه بعدی.
یعنی بقدری شیفته این حرکت شدم که تا چند روز یاد اون صحنه می افتادم قیافه ام این شکلی بود:
منم یبار تو دانشگامون با یه استادی آشنا شدم که به معنای واقعی استاد بودند از صحبت باهاشون لذت میبردم با اینکه استاد درسای ما نبودند. بعد یه روز تو خیابون دیدمشون که راننده تاکسی بودند وای قیافم دقیقا همینجوری شد. یه راننده تاکسی دیگه ام بود ماشینشون پر بود از سی دی ها و بروشورهای زندگی خوب که چجوری قشنگتر زندگی کنیم ایشونم محشر بود.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 19 آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۱۵ ب.ظ
(۱۹ آذر ۱۳۹۲ ۰۳:۵۶ ق.ظ)maneshty نوشته شده توسط: شکارِ چی؟
کبک ( ترکی میشه کَهلیک )
یه ضرب المثل داریم میگن : مثل کبک سرتو تو برف کردی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Abrekhoshhal - 19 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۵۰ ب.ظ
کاااش یه روز میومد وو میدیدم همه چی تموم شده !
کاش میشد همه چیو گفت
کاش تو دل ادما شفاف بوود ... اونوقت همه چیزاشو میدیم ...
کاش دنیا اینجور نبود !!
من این دنیا رو نمیخام اصلا نمیخام اینجا باشم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 20 آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۳۰ ق.ظ
آدما فقط جاهایی از غصه هاشونو میگن که کمتر اذیتشون میکنه..
غم بزرگ مال خود آدمه...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 20 آذر ۱۳۹۲ ۰۱:۴۳ ق.ظ
تنهایی ات را با کسی قسمت نکن رفیق
این روزها آدم ها بیشتر تنهاترت میکنند
میدانی چه جوری؟؟
میگذراند حسابی وابسته اش شوی
دل ببندی ، عادت کنی به بودنش به صدایش به اس ام اس هایش
دوستش داشته باشی حسابی
بعد یهو یک جایی بی هوا
کافیست کمی بی حوصله باشی و دیوانگی ات بزند بالا
آنجاست که میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند
مهم نیست تو بشکنی ، بسوزی ، اشک بریزی
او رفته است و تو بیشتر از هر لحظه دیگر تنهاتر میشوی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 20 آذر ۱۳۹۲ ۰۹:۰۱ ق.ظ
(۲۰ آذر ۱۳۹۲ ۰۱:۴۳ ق.ظ)Eternal نوشته شده توسط: تنهایی ات را با کسی قسمت نکن رفیق
این روزها آدم ها بیشتر تنهاترت میکنند
.....
میگم قیافه شما چقدر آشناست!! خیلی شبیه استاد زبان ما هستی.
پستت رو که خوندم اولش یاد این جملات افتادم:
"توی نانوایی هم
صف یک دانه ای جداست
از جذام هم بدتر است
تنهــــــــــــــــــــــ ـــــایی... "
بعد دیدم هر دو مطلب درسته چیکار میشه کرد ؟
خب اینجاست که جناب "پائولو کوئیلو" میگه :
از دست دادن هر آنکه دوستش میداشتم آزار دهنده بود
گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس ، کسی را از دست نمی دهد
زیرا هیچکس مالک کسی نیست
این تجربه واقعی آزادی است
داشتن مهم ترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی
ولی خدایی هر چی بیشتر فکر می کنم به این نتیجه میرسم که پائولو کوئیلو اگه زن بود همچین فرمایشی نمی کرد
خیلی قاطی پاطی شد این پست، پس بذار در ادامه نهضت قاطی پاتی نویسی اینا رو هم بنویسم که این پستم بشه شبیه آشی که پختم
می گویند : شاد بنویس ...
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای ِ خیس ...!
خب حالا گریه نداره باشه دستور پخت آش رو هم میگم
از همه انواع حبوبات به جز لپه یک مشت به همراه ۵ مشت جو و یه عدد پیاز که نگینی خرد شده و قدری فلفل زردچوبه بذارید رو گاز با حرارت ملایم(آب هم بریزید توش ) وقتی پخته شد و جا افتاد، سبزی خشک معطر و ما بقیه ادویه ها (فلفل سیاه، کمی زنجبیل و ... ) بریزید توش و نوش جان نمایید. میشه با آبغوره و روغن زیتون و یا با روغن زیتون و کشک و گردو سرو کرد این آش رو .
پیمانه رو داشتید: مشت عمدا گفتم مشت که نگید این مقدار مواد برای چند نفر آش میشه.
خب علی الحساب من دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه که توی این پست بنویسم.
فعلا
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mohammad.ardeshiri - 21 آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۱۵ ق.ظ
[b]کمک فوری درمان فوری[/b]
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
(۲۰ آذر ۱۳۹۲ ۱۰:۳۴ ق.ظ)maneshty نوشته شده توسط: ممنون.پست خوبی بود.سر صبحی انرژی گرفتم
(۲۰ آذر ۱۳۹۲ ۰۹:۰۱ ق.ظ)Somayeh_Y نوشته شده توسط: ...و یه عدد پیاز که نگینی خرد شده...
من نمیدونستم نگینی چه جوریه(یکی ندونه انگار مثلا بقیه نکات آشپزیو بلدم!).کسایی که مثل من نمیدونستن:
((خرد کردن پیاز :
برای نگینی خرد کردن پیاز بهترین روش این است که یک بار پیاز را از وسط (از ارتفاع) به دونیم کنید. آنگاه هر قطعه را روی تخته بخوابانید، سر و ته پیاز را بزنید، برشهای عمودی در هر نیمه ایجاد کنید. (به طور متوسط چهار تا شش برش کافی است.) سپس برشهای عرضی هم اندازه بزنید.
در روش حلقهای پیاز درسته را روی تخته قرار دهید و از عرض برش بزنید.
روش معمولی تنها در اندازه قطعات پیاز با روش نگینی فرق دارد.
))
حالا که اینا رو گفتیم،یه نکته ریز هم اشاره کنیم:
برای رنده کردن پیاز بهتر است انتهای پیاز را نزنید چون باعث میشود هنگام رنده کردن لایههای پیاز از هم جدا شود.
میگن برش عرضیش از مرتبه O(n)o هست
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 21 آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۲۷ ب.ظ
خدایا خیلی سخته این روزها،خدایا.......خدایا کمکم کن
|