تالار گفتمان مانشت

نسخه‌ی کامل: انگيزه ها ، آرمانها ، اهداف و برنامه ريزي در زندگي
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
(10 شهریور 1392 01:29 ق.ظ)arcsin نوشته شده توسط: [ -> ]نه اینکه کار شاقی کردما نه، فقط میخوام رابطه ی برنامه ریزی و انتخاب هدف سه و نیم سال پیشم با قبولیم رو بفهمم، یعنی اگه سه و نیم سال پیش مینوشتم شریف ، الان شریف بودم ؟

من هم این مورد رو تجربه کردم . وقتی که 16 سالم بود چنین برنامه ای ریختم (فکر کنم تو دفتر قلم چیم نوشته بود و من هم امتحان کردم) و سالها بعد که به طور اتفاقی بهش رجوع کردم دیدم خدای من ! دقیقا در همان زمانی که من نوشتم فلان جور میشود شده .
نوشتن برنامه ها و اهداف و آرزوها بر روی برگه به انجام شدنش نزدیک تر میشه
فقط استاد دانشگاه شدنم در زمان خودش انجام نشد Undecided
من جدیدا با این تاپیک برخورد کردم و همه ی پستاشو خوندم.
کم کم داشتم یه چیزایی یاد می گرفتم از مطالب
حیفه که ادامه پیدا نکنه...
تاپیک خیلی خوبیه ؛)

Sent from my GT-I9200 using Tapatalk
(05 تير 1392 09:46 ق.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: [ -> ]مدتی پیش یک روز تعطیل قبل از انتخابات ، طبق معمول در وقت بیکاری مشغول تغییر کانالهای تلویزیون بودم که تصادفا" به برنامه ای رسیدم بنام "عشق من ایران من" ، البته من برنامه هایی که یه مجری با چند نفر هنرمند و ورزشکار و غیره را دعوت میکند و ازشون راجع به همه اموری که حالا ممکنه در حیطه کارشون باشه یا نباشه سوال میکنه، را نگاه نمیکنم . این برنامه را هم تا اونموقع ندیده بودم.
ولی اونروز تصادفا" دعوت شوندگان یک خانم و آقا بودند بهمراه دختر بچه شون. این خانم و آقا در تهران کارمند اداره دولتی بوده اند ولی کار و زندگی را در تهران رها کرده بودند و همه توانشون را جمع کرده بودند و رفته بودند در جزیره هنگام وسط خلیج فارس مزرعه تولید تمساح راه اندازی کرده بودند.
وقتی همه موارد را در نظر بگیرید ، مثلا" زندگی در تهران و شرایطش و زندگی در اونجا و شرایطش ، کار در یه اداره دولتی که صبح بری کارت بزنی و عصر بیای تا اینکه میلیونها تومان پول و وام بگیرید و برید در جزیره هنگام کاری را راه بندازی که در ایران کسی انجام نداده و کلی ریسک داره.
مزرعه تولید تمساح در هنگام
پارک تمساح در قشم
واقعا" فکر کنید.
فقط اداره ۳۵ تا تمساح کوچیک و بزرگ و تامین ماهی برای اینکه بخورند ، (چون نمیشه بذارند خودشون برن ماهی بگیرند تو خلیج فارسBig GrinBig Grin) برای یک زوج جوان کار ساده ای نیست. البته حتما" پرسنلی دارند ولی ....

وقتی مجری ازشون پرسید که چی باعث شد شما یه همچین تغییر اساسی در زندگی تون بدین . خانم باین مضمون گفت ما یکبار بیشتر زندگی نمیکنیم بهتره اونجوری که دوست داریم زندگی کنیم و دنبال آرزوهامون باشیم.
حالا توضیحات دیگه و سختی و مشقاتش و اینکه اینها دامپزشک یا جانورشناس هم نبودند بماند . ولی اینکه کسی چیزی را دوست داره و دنبالش میره خیلی جالب بود. رمز موفقیت کسانیکه کارهای بزرگ کرده اند شاید همینه که آرزوهاشون در حد آرزو نمیماند.

انگیزه ها
در این بین علاوه بر علاقه شاید انگیزه هم خیلی مهمه.
انگیزه ها گاهی درونی و گاهی بیرونی هستند. انگیزه های درونی ، اهدافی هستند که ما در زندگی برای خودمون داریم و شاید تا موقع ظهورش آشکار نمیشه .شاید یک حس درونی است که تا آخر عمر با ماست.
انگیزه های بیرونی هم شاید موقعیت اجتماعی است که ما در مسیر رسیدن به اهداف پیدا میکنیم.شاید داشتن یک زندگی خوب و شاید مرفه یا ... هست.
من روانشناس یا جامعه شناس نیستم ولی قبلا" در دانشگاه یا بعدا" در محیط کار و اجتماع با افراد مختلفی سر و کار داشته ام ولی در طول این دو سه سال در مانشت ، بجهت اینکه با طیف خاصی از جوانان سر و کار داشته و دارم ، و سوالات یا درد دل هایی میشه که شاید خیلی برای حلش نیاز به دانستن روانشناسی نباشه و با نگاهی به دور و بر خودمون بشه بر مشکلات غلبه کرد ، این بحث را باز کردم و بتدریج با کمک علاقمندان ادامه اش میدیم. گاهی تصوراتی که از سختی راهیداریم از سختی واقعی راه ،بیشتر بنظر میرسه.
با سلام
وقت بخیر
بنده به یک راهنمایی مهم خیلی نیاز دارم
برنامه نویسی یا کنکور ارشد؟
من یک دبیر رسمی اموزش و پرورشم
و سطح علمی دانشگاهیم متوسط و ی کم رو به پایین هست و بخوام برای کنکور ارشد۹۷ بخونم باید خیلی وقت بگذارم
و از طرفی میگم چون شغل ثابت دارم پس ارشد خوندن رو جدی نگیرم و برم سراغ برنامه نویسی
و در صورتی که سطح برنامه نویسیم هم خوب نیست و باید خیلی تلاش کنم ولی خییلی علاقه دارم
به نظرتون کدوم کار رو کنم؟
خیلی سر در گمم
چون سطح علمی دانشگاهم و برنامه نویسیم در یک حد هس و هر کدوم رو انتخاب کنم باید براش خیلی زحمت بکشم
خواهشااااا راهنماییم کنید
(12 آذر 1396 12:03 ب.ظ)مهندس آیدا۹۱ نوشته شده توسط: [ -> ]
(05 تير 1392 09:46 ق.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: [ -> ]مدتی پیش یک روز تعطیل قبل از انتخابات ، طبق معمول در وقت بیکاری مشغول تغییر کانالهای تلویزیون بودم که تصادفا" به برنامه ای رسیدم بنام "عشق من ایران من" ، البته من برنامه هایی که یه مجری با چند نفر هنرمند و ورزشکار و غیره را دعوت میکند و ازشون راجع به همه اموری که حالا ممکنه در حیطه کارشون باشه یا نباشه سوال میکنه، را نگاه نمیکنم . این برنامه را هم تا اونموقع ندیده بودم.
ولی اونروز تصادفا" دعوت شوندگان یک خانم و آقا بودند بهمراه دختر بچه شون. این خانم و آقا در تهران کارمند اداره دولتی بوده اند ولی کار و زندگی را در تهران رها کرده بودند و همه توانشون را جمع کرده بودند و رفته بودند در جزیره هنگام وسط خلیج فارس مزرعه تولید تمساح راه اندازی کرده بودند.
وقتی همه موارد را در نظر بگیرید ، مثلا" زندگی در تهران و شرایطش و زندگی در اونجا و شرایطش ، کار در یه اداره دولتی که صبح بری کارت بزنی و عصر بیای تا اینکه میلیونها تومان پول و وام بگیرید و برید در جزیره هنگام کاری را راه بندازی که در ایران کسی انجام نداده و کلی ریسک داره.
مزرعه تولید تمساح در هنگام
پارک تمساح در قشم
واقعا" فکر کنید.
فقط اداره ۳۵ تا تمساح کوچیک و بزرگ و تامین ماهی برای اینکه بخورند ، (چون نمیشه بذارند خودشون برن ماهی بگیرند تو خلیج فارسBig GrinBig Grin) برای یک زوج جوان کار ساده ای نیست. البته حتما" پرسنلی دارند ولی ....

وقتی مجری ازشون پرسید که چی باعث شد شما یه همچین تغییر اساسی در زندگی تون بدین . خانم باین مضمون گفت ما یکبار بیشتر زندگی نمیکنیم بهتره اونجوری که دوست داریم زندگی کنیم و دنبال آرزوهامون باشیم.
حالا توضیحات دیگه و سختی و مشقاتش و اینکه اینها دامپزشک یا جانورشناس هم نبودند بماند . ولی اینکه کسی چیزی را دوست داره و دنبالش میره خیلی جالب بود. رمز موفقیت کسانیکه کارهای بزرگ کرده اند شاید همینه که آرزوهاشون در حد آرزو نمیماند.

انگیزه ها
در این بین علاوه بر علاقه شاید انگیزه هم خیلی مهمه.
انگیزه ها گاهی درونی و گاهی بیرونی هستند. انگیزه های درونی ، اهدافی هستند که ما در زندگی برای خودمون داریم و شاید تا موقع ظهورش آشکار نمیشه .شاید یک حس درونی است که تا آخر عمر با ماست.
انگیزه های بیرونی هم شاید موقعیت اجتماعی است که ما در مسیر رسیدن به اهداف پیدا میکنیم.شاید داشتن یک زندگی خوب و شاید مرفه یا ... هست.
من روانشناس یا جامعه شناس نیستم ولی قبلا" در دانشگاه یا بعدا" در محیط کار و اجتماع با افراد مختلفی سر و کار داشته ام ولی در طول این دو سه سال در مانشت ، بجهت اینکه با طیف خاصی از جوانان سر و کار داشته و دارم ، و سوالات یا درد دل هایی میشه که شاید خیلی برای حلش نیاز به دانستن روانشناسی نباشه و با نگاهی به دور و بر خودمون بشه بر مشکلات غلبه کرد ، این بحث را باز کردم و بتدریج با کمک علاقمندان ادامه اش میدیم. گاهی تصوراتی که از سختی راهیداریم از سختی واقعی راه ،بیشتر بنظر میرسه.
با سلام
وقت بخیر
بنده به یک راهنمایی مهم خیلی نیاز دارم
برنامه نویسی یا کنکور ارشد؟
من یک دبیر رسمی اموزش و پرورشم
و سطح علمی دانشگاهیم متوسط و ی کم رو به پایین هست و بخوام برای کنکور ارشد۹۷ بخونم باید خیلی وقت بگذارم
و از طرفی میگم چون شغل ثابت دارم پس ارشد خوندن رو جدی نگیرم و برم سراغ برنامه نویسی
و در صورتی که سطح برنامه نویسیم هم خوب نیست و باید خیلی تلاش کنم ولی خییلی علاقه دارم
به نظرتون کدوم کار رو کنم؟
خیلی سر در گمم
چون سطح علمی دانشگاهم و برنامه نویسیم در یک حد هس و هر کدوم رو انتخاب کنم باید براش خیلی زحمت بکشم
خواهشااااا راهنماییم کنید

سلام
برید ارشد در حین تحصیل سطح برنامه نویسیتون هم تقویت کنید
حرفه ایی شدن و رسیدن به درآمد بالا در برنامه نویسی زمانبره و پیدا کردن موقعیت شغلی خوب هم راحت نیست ولی اگر در دانشگاه خوبی باشید موقعیت های خوبی میشه بدست آورد و از ارتباطات استفاده کرد
(10 شهریور 1392 01:29 ق.ظ)x86 نوشته شده توسط: [ -> ]اول
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
رو ببینید بعد متن رو بخونید.

(این عکس برای سه و نیم سال پیشه فروردین ۸۹)از دو سه روز پیش که جوابای نهایی اعلام شد و من دانشگاه تهران قبول شدم یک موضوعی ذهن من رو به شدت مشغول کرده، حدود سه و نیم سال پیش یعنی فروردین ۸۹ من نشستم و یه برنامه ای با خودم ریختم و خلاصه ی اون رو به صورت درختی تو دفترم نوشتم (همون عکسی که بالا گذاشتم)، این تصویر رو قبلا جای دیگه ای هم گذاشته بودم ولی حالا که جوابا اومده واقعا برای من خیلی عجیبه... سه و نیم سال پیش الکی یه تصمیمی گرفتمو الان بهش رسیدم... اون موقع این هدف واقعا خیلی خیلی خیلی بزرگتر از اون چیزی بود که من بخوام بهش فکر کنم... یه دانشجوی ترم دوم دانشگاه پیام نوری ، اونم دانشگاهی که ساختمونش اول مهد کودک بوده بعد مدرسه ابتدایی شده و بعد دانشگاه پیام نور شده ، ۴ تا کلاس بیشتر نداره و کلیه مسئولین (آموزش و حسابداری و فرهنگی و فارغ التحصیلی و برنامه ریزی) در یک اتاق هستن ، استاد زیادی هم نداشتیم ، یه استاد داشتیم که همه ی دروس رو تدریس میکرد ، و کار خاص دیگه ای هم انجام نمیدادم... حالا اینکه چطور شد من به هدفم رسیدم ذهنمو مشغول کرده؟(نه اینکه کار شاقی کردما نه، فقط میخوام رابطه ی برنامه ریزی و انتخاب هدف سه و نیم سال پیشم با قبولیم رو بفهمم، یعنی اگه سه و نیم سال پیش مینوشتم شریف ، الان شریف بودم ؟)

کدوم عکس؟؟××××!!!!!
من جدیدا این تاپیک دیدم
حیفه ادامه بدید...
(17 مهر 1398 12:32 ب.ظ)امیرعباس۳۰۵۰ نوشته شده توسط: [ -> ]من جدیدا این تاپیک دیدم
حیفه ادامه بدید...
خیلی خوبه اینجاRolleyes
صفحه‌ها: 1 2
لینک مرجع