تالار گفتمان مانشت

نسخه‌ی کامل: سخنان بزرگان و عبارات زیبا و تامل برانگیز
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7
زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ...
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ...
برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ...


او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...
و قرن هاست که او عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در
چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بربادرفته اش را می بیند
و در قدم های لرزان مردش، گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های
منقطع قلب مرد سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد
رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...

و این، رنج است.
خیلی قشنگ بود‌، اشکم در اومد...Confused
می دونید من عاشق طرز تفکرات مذهبی و در عین حال روشنفکرانه دکترم وقتی فاطمه فاطمه است را می خوانی حس می کنی که چقدر ارادت به اهل بیت دارند ایشان اما وقتی برخی از نوشته هایش را می خوانی میبینی که این ارادت با دید باز است . یک به ظاهر پارادوکس اما دلنشین و شیرین....
چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که‌: خدا در قلب من است‌، شایسته‌تر آن که گفته آید‌: من در قلب خداوندم.
---------------------------
همه آنچه در خلقت است‌، در درون شماست و هر آنچه درون شماست‌، در خلقت است.
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت .
-----------------------------------
می خواستم زندگی کنم‌، راهم را بستند
ستایش کردم‌، گفتند خرافات است
عاشق شدم‌، گفتند دروغ است
گریستم‌، گفتند بهانه است
خندیدم‌، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید‌، می خواهم پیاده شوم !
--------------------------------------
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.
---------------------------------------------
خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت
------------------------------------------
زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر علی شریعتی پرسید:
به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟
دکتر علی شریعتی در جواب گفتند‌: نمیخواهد لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست.
---------------------------------------------------------
هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود‌، چیزی یاد نگرفتم . .
از خویش پند گرفتم
او به من آموخت که دوست بدارم آنچه مردم دوست نمیدارند و همنشین کسی شوم که او را از خود میرانند.

خویشتن به من نشان داد که عشق صفت عاشق نیست بلکه صفت معشوق است.

و پیش از آنکه خویشتن به من پند دهد عشق در من همچون ریسمان بود اما اکنون به هاله ای مبدل شد که اول آن آخرش و آخر آن اولش میباشد و به هر آفریده ای احاطه دارد و به تدریج وسعت می یابد تا هر چیزی که آفریده شود را در برگیرد.

از خویشتن پند گرفتم
او به من آموخت جمال پنهان را با صورت و رنگ و پوست ببینم و به چیزی چشم بدوزم که نزد مردم ناپسند و زشت است تا اینکه زیبایی آن را مشاهده کنم. پیش از آنکه خویشتن به من پند دهد زیبایی را به صورت شعله هایی در میان ستونهایی از دود میدیدم اما اکنون چیزی جز آتش فروزان نمیبینم...

آری ای برادر‌! او به من آموخت .خویشتن تو نیز پند میدهد و به تو ما آموزد.

پس من و تو یکسان هستیم و تنها فرقمان این است که من از خود با لجاجت سخن میگویم و تو از درونت چیزی نمیگوئی و نگفتن تو فضیلت است.
انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می سازد .
اغراق، چون حقیقتی است که صبر خود را از دست داده‌است.
بگذار تا گذشته و حال را در آغوش خاطره، تنگ بفشریم و آینده را در آغوش گرم اشتیاق.
خدایا‌! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم، و مُردنی عطا کن که، بر بیهودگیش، سوگوار نباشم.بگذار تا آن را، خود انتخاب کنم، اما آنچنان که تو دوست می داری.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خدایا‌! به من بگو تو خود چگونه می بینی ؟ چگونه قضاوت می کنی ؟
آیا عشق ورزیدن به اسم‌ها تشیع است ؟
یا شناخت مسمی ها؟
و بالاتر از این – یا پیروی از رسم ها؟
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خدایا‌! خود خواهی را چنان در من بکش که خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خدایا‌! آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز
تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد
وآنگاه از پس توده‌ی این خاکستر
لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی
شسته از هر غبار طلوع کند
با شیطان هم داستان شدم تا در برابر هیچ آدمی سر تسلیم فرود نیاورم.
-------------------------------------------------------------------------------
خدایا هر که را عقل دادی‌، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی‌، چه دادی؟؟
------------------------------------------------------------------------
اما چه رنجی است لذت‌ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی‌ها را تنها دیدن و چه بدبختی ازار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن!در بهشت تنها بودن سخت‌تر از کویر است.
------------------------------------------------------------------------------
خدایا !
رحمتی کن تا ایمان‌، نان و نام برایم نیاورد
،قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم
تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند
،نه از آنان که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار می کنند
خدایا! مگذار که آزادی‌ام اسیر پسند عوام گردد….که دینم در پس وجهه‌ی دینیم دفن شود…که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد..که آنچه را حق می دانم بخاطر اینکه بد می دانند کتمان کنم
در یکی از دبیرستان‌ها هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ”شجاعت یعنی چه؟”
محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود‌: ”شجاعت یعنی این” و برگه‌ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته
یود !
اما برگه‌ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون …استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند .
آن جوان را امروز با تفکرات عمیقش می شناسیم، او دکتر علی شریعتی بود
دموکراسی می گوید‌: رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم
مارکسیسم می گوید‌: رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم
فاشیسم می گوید‌: رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن
اسلام حقیقی می گوید‌: نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسد
اسلام دروغین می گوید‌: تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم، و حرف بزن، امّا آن حرفی را که ما می گوییم.
عاشق شدن آسان است، اما ادامه آن هنر است.

دوست هرکه باشد، نسخه دوم خودت است

نمی توان جلوی پیری را گرفت، اما میتوان روح جوانی داشت

هر جا که باشی دوستانت دنیای توهستند

بالا رفتن سن حتمی است اما اینکه روح تو پیر شود بستگی به خودت دارد

خنده کوتاهترین راه بین دوستان است

عمر سالهای گذشته نیست سالهایی است که از آن زندگی کردی

عشق زندگی را نمی چرخاند اما انگیزه ای است برای زندگی

وقتی جایی داری که بروی یعنی خانه داری و وقتی کسی را دوست داری یعنی خانواده داری

بزرگترین لذت زندگی داشتن دوست صمیمی است

غیر از سخن گفتن راههایی بین دوستان وجود دارد

اگر از چیزی لذت بردی دیگران را شریک ساز

زیبا است که ببینیم کسی میخندد و زیباتر اینکه بدانی خودت باعث خنده اش شده ای
"دوست داشتن را هر کس بفهمد خدا را به آسانی استشمام بوی گل می فهمد، اما اگرکسی فقط فهمیدن عقلی را می فهمد، خدا برایش مجهولی است دست نایافتنی"
(الکسیس کارل از "نیایش" دکتر علی شریعتی)
اگر حس روییدن در تو باشد، حتی در کویر هم رشد خواهی کرد.
-----------------------
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت‌تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند.
---------------------------
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود،
گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود؛
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است،
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود؛
گاهی گدای گدای گدایی و بخت با تو نیست،
گاهی تمام شهر گدای تو می شود...
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7
لینک مرجع