17 مهر 1390, 07:59 ق.ظ
17 مهر 1390, 09:59 ق.ظ
الهی من قربونشون بشم
که اذیتشون میکنیمو ما
رو بازم می بخشن
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
که اذیتشون میکنیمو ما
رو بازم می بخشن
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
milad_iq
18 مهر 1390, 11:45 ب.ظ
ازشون خجالت زده ام
خیلی اذیتشون میکنم
خدا از سر تقصیراتم بگذره
خیلی اذیتشون میکنم
خدا از سر تقصیراتم بگذره
19 مهر 1390, 02:01 ق.ظ
پدرم همیشه میکه یه پدر و مادر اگه 100 تا بچه هم داشته باشن از 100 تا بچه میتونن مراقبت کنن اما
100 تابچه نمیتونن تنها یکی از اونها رو مراقبت کنن!!!!
من از پدر و مادرم که واسه من زحمت کشیدن و منو به این مرحله از زندگی رسوندن و با مراقبتهاشون منو از رفتن به بیراهه منع کردن تشکر میکنم.
پدرم بعد از ناراحتی قلبی که پیدا کرده اونقدر به من وابسته شده که نمیتونم رهاش کنم و به کتابخونه برم تا درس بخونم.
تو خونه هم زیاد برام مفید نیست.
ولی با این اوصاف خیلی دوسشون دارم
خدا پدر مادر همه رو واسشون نگهداره من تو اون 2 هفته ای که پدرم تو C.C.U بود فهمیدم سایه پدر یعنی چی!!!!
100 تابچه نمیتونن تنها یکی از اونها رو مراقبت کنن!!!!
من از پدر و مادرم که واسه من زحمت کشیدن و منو به این مرحله از زندگی رسوندن و با مراقبتهاشون منو از رفتن به بیراهه منع کردن تشکر میکنم.
پدرم بعد از ناراحتی قلبی که پیدا کرده اونقدر به من وابسته شده که نمیتونم رهاش کنم و به کتابخونه برم تا درس بخونم.
تو خونه هم زیاد برام مفید نیست.
ولی با این اوصاف خیلی دوسشون دارم
خدا پدر مادر همه رو واسشون نگهداره من تو اون 2 هفته ای که پدرم تو C.C.U بود فهمیدم سایه پدر یعنی چی!!!!
19 مهر 1390, 10:01 ق.ظ
من مدت زیادیه از پدر و مادرم دورم، تقریباً ۱۰ سال، سه چهار ماه یکبار هم میبینمشون متاسفانه. این درس و بحثها خیلی جدایی آفرینه
19 مهر 1390, 11:15 ق.ظ
کارت بیمارستان من رو نگه داشتند، شاید هنوزم باشه
یه برگهی A5 که مشخصات نوزاد توشه، پشت اش هم اثر پام هست
یعنی انگار انگشت نداشتم که اثر انگشت بزارند، کف پامو گذاشتن روی استامپ زدن اونجا
الان برگه A3 هم برای پای من کوچیکه!!!!
یه برگهی A5 که مشخصات نوزاد توشه، پشت اش هم اثر پام هست
یعنی انگار انگشت نداشتم که اثر انگشت بزارند، کف پامو گذاشتن روی استامپ زدن اونجا
الان برگه A3 هم برای پای من کوچیکه!!!!
19 مهر 1390, 01:03 ب.ظ
منم عاشق، به روی ماهِ مادر
منم پیوسته ،خاطر خواهِ مادر
نه بینم گر شبی ماه جمالش
بسوزم از غم جانکاهِ مادر
مــــــــــــــــــادر مخلصتم....چون اسیر لبخندتم
منم پیوسته ،خاطر خواهِ مادر
نه بینم گر شبی ماه جمالش
بسوزم از غم جانکاهِ مادر
مــــــــــــــــــادر مخلصتم....چون اسیر لبخندتم
19 مهر 1390, 01:15 ب.ظ
" مادرهمیشه نیست که نازت کند به مهر "
مادر همیشه نیست، عزیزم به هوش باش
دل واژه های خسته او را به گوش باش
آیینه روزگار رفته بر او فاش می کند
بشنو صدای آینه را و خموش باش
نیش از چه میزنی به زبان، قلب مهربان
بر زخمهای کهنه دوران، تو نوش باش
آواز زیر لبش روح می برد ز تنم
روحی به گوش جان، شنوای سروش باش
(شعر از آقای روحی)
مادر همیشه نیست، عزیزم به هوش باش
دل واژه های خسته او را به گوش باش
آیینه روزگار رفته بر او فاش می کند
بشنو صدای آینه را و خموش باش
نیش از چه میزنی به زبان، قلب مهربان
بر زخمهای کهنه دوران، تو نوش باش
آواز زیر لبش روح می برد ز تنم
روحی به گوش جان، شنوای سروش باش
(شعر از آقای روحی)
19 مهر 1390, 03:06 ب.ظ
دیدم همه واسه مادر چیز نوشتن گفتم منی که اینقدر عاشق مادرم هستم و فکر یک لحظه دوریش منو به اشک در میاره چرا از مادر زیاد چیزی نگفتم؟!!!
واقعا از مادرم که یک لحظه خندشو، یک لحظه نگاهشو، یک لحضه... به بهترین نهایت و غایتی که تو ذهنمه نمیدم، تشکر میکنم. اونه که همیشه به من آرامش میده
بی پدری سخته اما بی مادری سخت تر
حتی یک لحظه فکرشم منو آزار میده
این شعر تقدیم به تمام مادران دنیا
شعر مادر
آسمان را گفتم
می توانی آیا
بهر یک لحظهی خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم
خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
این جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همهی رفعت را
همهی عزت را
همهی شوکت را
هر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
آنجهان راگفتم
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینهی مادر بود آن کم دارم
روی کردم با بحر
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظهی خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره ای بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
صبحدم را گفتم
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظهی حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خندهی اوچشمهی آن
من ازان محرومم
خندهی من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خندهی او
خندهی او روح است
خندهی او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم
درپی عشق شدم
تا درآئینهی او چهرهی مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظهی روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظهی پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمهی زیبایی
بلکه او درهمهی عالم خوبی, همهی رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود
میدونم شاید نتونین اشکهاتونو نگه دارین منم مثل شما هستم اما این اشکها در مقابل اون لطفها!!!!
خلاصه یه جورایی دلم پر بود نتونستم جلوی خودمو بگیرم و اینو پست نکنم
واقعا از مادرم که یک لحظه خندشو، یک لحظه نگاهشو، یک لحضه... به بهترین نهایت و غایتی که تو ذهنمه نمیدم، تشکر میکنم. اونه که همیشه به من آرامش میده
بی پدری سخته اما بی مادری سخت تر
حتی یک لحظه فکرشم منو آزار میده
این شعر تقدیم به تمام مادران دنیا
شعر مادر
آسمان را گفتم
می توانی آیا
بهر یک لحظهی خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم
خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
این جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همهی رفعت را
همهی عزت را
همهی شوکت را
هر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
آنجهان راگفتم
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینهی مادر بود آن کم دارم
روی کردم با بحر
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظهی خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره ای بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
صبحدم را گفتم
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظهی حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خندهی اوچشمهی آن
من ازان محرومم
خندهی من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خندهی او
خندهی او روح است
خندهی او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم
درپی عشق شدم
تا درآئینهی او چهرهی مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظهی روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظهی پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمهی زیبایی
بلکه او درهمهی عالم خوبی, همهی رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود
میدونم شاید نتونین اشکهاتونو نگه دارین منم مثل شما هستم اما این اشکها در مقابل اون لطفها!!!!
خلاصه یه جورایی دلم پر بود نتونستم جلوی خودمو بگیرم و اینو پست نکنم
19 مهر 1390, 04:19 ب.ظ
(19 مهر 1390 11:15 ق.ظ)هاتف نوشته شده توسط: [ -> ]یعنی انگار انگشت نداشتم که اثر انگشت بزارند، کف پامو گذاشتن روی استامپ زدن اونجاازهمه بچه اثر انگشت پا میگیرن!شما استثناءنبودید
(19 مهر 1390 02:01 ق.ظ)mamat نوشته شده توسط: [ -> ]پدرم بعد از ناراحتی قلبی که پیدا کرده اونقدر به من وابسته شده که نمیتونم رهاش کنم و به کتابخونه برم تا درس بخونم.پدرومادرا محبت و نگرانیشون رو نسبت به بچهها اینطور به صورت وابستگی بروز میدن.
اینکه تونستم از پس مشکلات بربیام و هرچی دارم از دعای خیر والدین بوده.
19 مهر 1390, 06:42 ب.ظ
یادم آمد شوق روزگار کودکی
مستی بهار کودکی
رنگ گل جمال دیگری درچمن داشت
آسمان جلال دیگری پیش من داشت
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
به چشم من همه رنگی فریبا بود
دل دور از حسد من شکیبا بود
نه مرا سوز سینه بود
نه دلم جای کینه بود
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
روز و شب دعای من
بوده با خدای من
کز کرم کند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من بجا
گیرد و پس دهد به من دمی
مستی کودکانه مرا
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
لینک ترانه این شعر
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مستی بهار کودکی
رنگ گل جمال دیگری درچمن داشت
آسمان جلال دیگری پیش من داشت
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
به چشم من همه رنگی فریبا بود
دل دور از حسد من شکیبا بود
نه مرا سوز سینه بود
نه دلم جای کینه بود
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
روز و شب دعای من
بوده با خدای من
کز کرم کند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من بجا
گیرد و پس دهد به من دمی
مستی کودکانه مرا
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
لینک ترانه این شعر
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
19 مهر 1390, 11:21 ب.ظ
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد از میان فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفتهام او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود.
کودک همچنان مردد بود و ادامه داد: اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامه داد: من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها را نمی دانم؟
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی راکه ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: اما اگر بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟
و خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهای تو را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می آموزد که چگونه دعا کنی .
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیدهام در زمین انسانهای بد هم زندگی می کنند؛ چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
خدا گفت فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش هم تمام شود.
کودک ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که نمی توانم تو را ببینم غمگین خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد، اگر چه من همیشه در کنار تو هستم.
در آن هنگام، بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین به گوش می رسید. کودک می دانست که بزودی باید سفر خود را آغاز کند.
پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید: خدایا، اگر باید هم اکنون به دنیا بروم لااقل نام فرشتهام را به من بگو.
خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیئت ندارد ولی می توانی او را مادر صدا کنی ...
خداوند پاسخ داد از میان فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفتهام او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود.
کودک همچنان مردد بود و ادامه داد: اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامه داد: من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها را نمی دانم؟
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی راکه ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: اما اگر بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟
و خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهای تو را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می آموزد که چگونه دعا کنی .
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیدهام در زمین انسانهای بد هم زندگی می کنند؛ چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
خدا گفت فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش هم تمام شود.
کودک ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که نمی توانم تو را ببینم غمگین خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد، اگر چه من همیشه در کنار تو هستم.
در آن هنگام، بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین به گوش می رسید. کودک می دانست که بزودی باید سفر خود را آغاز کند.
پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید: خدایا، اگر باید هم اکنون به دنیا بروم لااقل نام فرشتهام را به من بگو.
خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیئت ندارد ولی می توانی او را مادر صدا کنی ...
19 مهر 1390, 11:50 ب.ظ
(19 مهر 1390 06:42 ب.ظ)موج نوشته شده توسط: [ -> ]لینک ترانه این شعرچه ترانه غمگینی هم هست
20 مهر 1390, 12:03 ق.ظ
مامان بابا دوست دارم دارم
سرمو رو پاهات میذارم
شکرخدای مهربون
مامان وبابای خوب دارم…
سرمو رو پاهات میذارم
شکرخدای مهربون
مامان وبابای خوب دارم…
21 مهر 1390, 05:11 ب.ظ
به سلامتی مادر که هیچ وقت نگفت من گفت بچه هام
به سلامتی پدر که با اینکه تو چشماش واژه ندارم دیدم هیچ وقت از زبونش نشنیدم
به سلامتی
به سلامتی پدر که با اینکه تو چشماش واژه ندارم دیدم هیچ وقت از زبونش نشنیدم
به سلامتی