تالار گفتمان مانشت

نسخه‌ی کامل: روزی در یتیم خانه...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
وارد که میشی کلی بچه جور واجور میریزن جلوت و همه مدام میگم:"عمو بغلم کن...عمو بغلم کن...."
از لحاظ وضعیت زندگی سطح خوبی دارن اما غم بی خانواده بودن در چشمانشان موج میزنه
مسئولشون میگه اینها بی سرپرستند و بدسرپرست!
ای کاش همه شون بی سرپرست بودن....اون وقت فقط غم نداشتن پدر مادر داشتن اما الان هم باید غصه بی خانواده بودنو بخورند هم غصه لاابالی بودن والدین و سرکوفت های دوستان....
مربی شون میگفت روز اول مدرسه ازشون پرسیدن اسم پدر مادرتونو بنویسید همه اسم مدیر مرکز و همسرشو نوشتند...بعد کلی بچه های دیگه تعجب کردن که چرا این همه آدم اسم پدر مادرشون یک جور!
بعضی هاشون که اغلب دخترند انقدر از لحاظ روحی صدمه دیدن که رئیس مرکز میگفت با ناخن صورتشونو پاره میکرند!
یکیشون موقعی که به مرکز آورده بودن از شدت سوء تغذیه پوست به استخوان چسبیده بود و متاسفانه بیمارستان کودکان اونو پذیرش نمیکرد!!!
کاش این نعمات کوچیکی که خداوند به ما ارزانی کرده رو بیشتر قدر بدونیم....
بازدید کننده های مرکز هم از همه نوع هستند....از بی درد مایه داری که با یک جعبه ی یک کیلویی شیرینی میاد!!! تا فقیر پر دردی که از جان مایه میگذاره!!!
رسول اکرم فرمود از هر طرف تا چهل خانه همسایه ما هستند و به گردن ما حقی دارن...
چقدر حق همسایه هامونو ادا میکنیم؟
بگذریم......
دوستانی که میخوان بیشتر با این مرکز خیریه آشنا بشن میتونن به آدرس زیر برند...

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
منتقل شد به بخش عمومی .
لینک مرجع