07 شهریور 1391, 09:58 ب.ظ
به نامش و به یادش
سلام
به خاطر در خواست چند تن از دوستان عزیز در تاپیک " مغز انسان حک شد " مبنی بر اینکه دلایلی را در مورد اون حرفهایی که زدم ذکر کنم ، به امید خدا تصمیم گرفتم در این تاپیک برخی دلایل رو بطور خلاصه بیارم. (هر چند که بحث در مورد چنین مواردی وقت و حوصله و مقدمات فراوان و گفتگوی متقابل رو می طلبه و در چند تاپیک و تایپ چند خط متن نمی شه حق مطلب رو ادا کرد.تازه منم علمشو ندارم لذا از قبل نسبت به کاستی های موجود عذرخواهی می کنم)
ضمنا این دلایل عقلی هستند و از خواننده انتظار می ره که خوب در مورد مباحث فکر کنه و منصفانه با قضیه برخورد کنه و زود در صدد ردکردن بر نیاد .
اینم بگم که آوردن این مطالب برای این نیست که بگم خیلی حالیمه و .... اتفاقا من به اینجا رسیدم که هیچی نمی دونم و چیزی ندارم. این ها یافته ها و فهمیده های منه. در مورد پذیرش یا عدم پذیرش آن تحقیق کنید و عقل خود را داور بگیرید .
امیدوارم بتونم از نظرات علمی شما عزیزان استفاده کنم.
خوب بعد از این همه پر حرفی بریم سراغ اصل مطلب :
مبحث اول :
علم موجودی مجرد از ماده است . (غیر مادی ست)
برهان اول :
ماده احکام خاصی داره از جمله : قبول اشاره ی حسی ، تجزیه ، انقسام ، تغیر و تبدل ، وضع و محاذات (یعنی نسبت مکانی : بالا و پایین و چپ و راست و زیر و ...) ، زمان و مکان و وزن و ابعاد و مقادیر و دیگر احوال و اوصاف ماده .
مثلا به قطعه سنگی اشاره میشه که این قطعه سنگ جایی رو اشغال کرده و بُعد و فضایی رو گرفته و در این مکان هستش . و با مقایسه ی اون با اجسام دیگه میگیم که مثلا زیر فلان چیز و روی فلان چیز و ... هستش. همچنین در زمان به سر می بره و زمان بر او میگذره و بر اون موثره و به قول خودمون زمانی هستش.
همچنین میشه اون رو به دو قسمت یا سه قسمت و اجزای دیگه تقسیم کرد . همچنین اوصاف دیگه ی ماده هم بر اون جاری ست و صدق می کنه.
حالا در نظر بگیرید که مثلا اون قطعه سنگ رنگ بخصوصی داره (فرضا سفید) . این سفید بودن مال ذات سنگ نیست وگرنه هر سنگی باید سفید باشه. پس سنگ گوهری غیر از سفیدی و غیر از رنگ های دیگه که بر هرسنگ هست میباشد. پس رنگ ، خارج از ذرات سنگ و عارض بر سنگ هستش. بدیهیه که وقتی اون قطعه سنگ رو دو قسمت کنیم رنگ اون هم به پیروی او به دو نیم تقسیم می شه.
حالا میریم سراغ مفاهیم و صور علمیه :
فکر میکنم که بر همه مبرهن باشه که "مجموع زوایای داخلی یک مثلث 180 درجه است". و یا اینکه "کل بزرگتر از جزء است"
این ها دو مفهوم کلی هستند.
این دانسته ها و صورت های علمی ، مفاهیم کلی و حقایقی بسیط هستن(یعنی مقید به هیچ قیدی نیستن که مثلا بگیم مخصوص فلان مثلث باشه) .
اگر این مفاهیم کلی مثل اون قطعه سنگ جسم و مادی باشه ، و یا مانند اون رنگ بر سنگ عارض بر ماده باشه ، پس باید مانند سنگ یا اون رنگ (به تبع محلش) قابل انقسام و تجزیه باشه و نیز باید دیگر احکام ماده بر اون صادق باشه ،
اما تقسیم و تجزیه ی اون مفاهیم کلی معنا نداره . و نمی توان در یک مکان خاص به آن اشاره نمود یعنی نمیتوان براش زمان و مکان متصور بود. و نمی توان گفت که مثلا طول فلان مفهوم کلی چه قدر و عرض اون چه قدره. و نمیشه بگیم یک پنجم اون یا یک دهم اون و ...
و لذا این مفهوم کلی ، حقیقت واحدی هستش که به هیچ وجه رخنه ای در وحدت اون راه پیدا نمی کنه. اگه چنین موجودی مادی بود ، مطمئنا کلیه ی احکام مادی بر اون حاکم بود .
و هر صورت علمیه ی کلیه این چنین است.
پس در پایان نتیجه می گیریم که هر صورت علمیه ی کلیه ، موجودی ورای ماده است. یعنی غیر مادی ست.
سلام
به خاطر در خواست چند تن از دوستان عزیز در تاپیک " مغز انسان حک شد " مبنی بر اینکه دلایلی را در مورد اون حرفهایی که زدم ذکر کنم ، به امید خدا تصمیم گرفتم در این تاپیک برخی دلایل رو بطور خلاصه بیارم. (هر چند که بحث در مورد چنین مواردی وقت و حوصله و مقدمات فراوان و گفتگوی متقابل رو می طلبه و در چند تاپیک و تایپ چند خط متن نمی شه حق مطلب رو ادا کرد.تازه منم علمشو ندارم لذا از قبل نسبت به کاستی های موجود عذرخواهی می کنم)
ضمنا این دلایل عقلی هستند و از خواننده انتظار می ره که خوب در مورد مباحث فکر کنه و منصفانه با قضیه برخورد کنه و زود در صدد ردکردن بر نیاد .
اینم بگم که آوردن این مطالب برای این نیست که بگم خیلی حالیمه و .... اتفاقا من به اینجا رسیدم که هیچی نمی دونم و چیزی ندارم. این ها یافته ها و فهمیده های منه. در مورد پذیرش یا عدم پذیرش آن تحقیق کنید و عقل خود را داور بگیرید .
امیدوارم بتونم از نظرات علمی شما عزیزان استفاده کنم.
خوب بعد از این همه پر حرفی بریم سراغ اصل مطلب :
مبحث اول :
علم موجودی مجرد از ماده است . (غیر مادی ست)
برهان اول :
ماده احکام خاصی داره از جمله : قبول اشاره ی حسی ، تجزیه ، انقسام ، تغیر و تبدل ، وضع و محاذات (یعنی نسبت مکانی : بالا و پایین و چپ و راست و زیر و ...) ، زمان و مکان و وزن و ابعاد و مقادیر و دیگر احوال و اوصاف ماده .
مثلا به قطعه سنگی اشاره میشه که این قطعه سنگ جایی رو اشغال کرده و بُعد و فضایی رو گرفته و در این مکان هستش . و با مقایسه ی اون با اجسام دیگه میگیم که مثلا زیر فلان چیز و روی فلان چیز و ... هستش. همچنین در زمان به سر می بره و زمان بر او میگذره و بر اون موثره و به قول خودمون زمانی هستش.
همچنین میشه اون رو به دو قسمت یا سه قسمت و اجزای دیگه تقسیم کرد . همچنین اوصاف دیگه ی ماده هم بر اون جاری ست و صدق می کنه.
حالا در نظر بگیرید که مثلا اون قطعه سنگ رنگ بخصوصی داره (فرضا سفید) . این سفید بودن مال ذات سنگ نیست وگرنه هر سنگی باید سفید باشه. پس سنگ گوهری غیر از سفیدی و غیر از رنگ های دیگه که بر هرسنگ هست میباشد. پس رنگ ، خارج از ذرات سنگ و عارض بر سنگ هستش. بدیهیه که وقتی اون قطعه سنگ رو دو قسمت کنیم رنگ اون هم به پیروی او به دو نیم تقسیم می شه.
حالا میریم سراغ مفاهیم و صور علمیه :
فکر میکنم که بر همه مبرهن باشه که "مجموع زوایای داخلی یک مثلث 180 درجه است". و یا اینکه "کل بزرگتر از جزء است"
این ها دو مفهوم کلی هستند.
این دانسته ها و صورت های علمی ، مفاهیم کلی و حقایقی بسیط هستن(یعنی مقید به هیچ قیدی نیستن که مثلا بگیم مخصوص فلان مثلث باشه) .
اگر این مفاهیم کلی مثل اون قطعه سنگ جسم و مادی باشه ، و یا مانند اون رنگ بر سنگ عارض بر ماده باشه ، پس باید مانند سنگ یا اون رنگ (به تبع محلش) قابل انقسام و تجزیه باشه و نیز باید دیگر احکام ماده بر اون صادق باشه ،
اما تقسیم و تجزیه ی اون مفاهیم کلی معنا نداره . و نمی توان در یک مکان خاص به آن اشاره نمود یعنی نمیتوان براش زمان و مکان متصور بود. و نمی توان گفت که مثلا طول فلان مفهوم کلی چه قدر و عرض اون چه قدره. و نمیشه بگیم یک پنجم اون یا یک دهم اون و ...
و لذا این مفهوم کلی ، حقیقت واحدی هستش که به هیچ وجه رخنه ای در وحدت اون راه پیدا نمی کنه. اگه چنین موجودی مادی بود ، مطمئنا کلیه ی احکام مادی بر اون حاکم بود .
و هر صورت علمیه ی کلیه این چنین است.
پس در پایان نتیجه می گیریم که هر صورت علمیه ی کلیه ، موجودی ورای ماده است. یعنی غیر مادی ست.