زمان کنونی: ۰۹ فروردین ۱۴۰۳, ۰۶:۱۹ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

Doctorwho
(من بعد از کنکور ارشد میام )
من بعد از کنکور ارشد میام
***

میزان هدیه: ۶۰۰۰ تومان
پاسخ درست: ۱ سوال
تاریخ ثبت نام: ۲۲ مهر ۱۳۹۰
تاریخ تولد: ۲۳ June 1371 (31 ساله)
زمان محلی: ۲۸ March 2024 , 06:19 PM
وضعیت: آفلاین

مقبولیت: ۹۶/۹+
۱۱۵
۸

اطلاعات انجمن Doctorwho
تاریخ عضویت: ۲۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین بازدید: ۰۷ دى ۱۴۰۰ ۰۸:۳۷ ب.ظ
کل ارسال‌ها: ۱۹۳ (۰/۰۴ ارسال در روز | ۰/۰۵ درصد از کل ارسال‌ها)
(یافتن تمامی موضوع‌هایافتن تمامی ارسال‌ها - )
مدت زمان آنلاین بودن: ۳ هفته, ۴ روز, ۲۳ ساعت, ۲ دقیقه, ۹ ثانیه
اعتبار: ۹ [جزییات]

اطلاعات تماسِ Doctorwho
وب‌ سایت:
ایمیل: ارسال یک ایمیل به Doctorwho.
پیام خصوصی: ارسال یک پیام خصوصی به Doctorwho.
شماره‌ی ICQ:
شناسه‌ی AIM:
شناسه‌ی Yahoo:
شناسه‌ی MSN:
اطلاعات اضافی درباره‌ی Doctorwho
جنسیت: آقا
مکان زندگی شما:
رتبه کنکور ارشد؟:
دانشگاه کارشناسی:
وضعیت: تعیین نشده
دانشگاه کارشناسی ارشد:
دانشگاه دکتری:
گرایش: مهندسی نرم‌افزار
لینک مصاحبه با مانشت:

امضای Doctorwho
موفقیت برای کسی که باور دارد می تواند موفق شود و آرزوی خویشتن را مبنای عمل قرار داده، به سادگی قابل دسترسی است و اسرار پیچیده ای ندارد/انسانهای موفق دنیا همیشه رویای خود را در ذهن دارند./ .اگر یک نفر می تواند کاری انجام دهد تو هم میتوانی آن را انجام دهی اگر هیچ کس نمی تواند کاری را انجام دهد تو باید آن را انجام دهی.

نظرهای کاربران
 Doctorwho (29 بهمن ۱۳۹۳ در ۰۸:۳۱ ب.ظ)
زندگی
"زندگی فاصله ی آمدن و رفتن ماست"
زندگی کوچ امید است از این دل به دگر
زندگی کوتاه است
زندگی باید کرد
زندگی باید خورد
زندگی را گاهی می توان جست به معنای تمام لبخند
زندگی را گاهی بی امان باید گریست
زندگی خوشنودی است پای غمناک شبان
زندگی آمیزش احساس است
زندگی کوتاه است
زندگی باید کرد
زندگی باید خورد
زندگی را گاهی می توان از دل سنگی جوشاند
زندگی را گاهی از عمق چشمان کسی می یابی که همه درمان توست
زندگی بازی بالا بلندی انسان هاست
زندگی را سهراب تو چه زیبا خواندی
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
 Doctorwho (29 بهمن ۱۳۹۳ در ۰۸:۲۹ ب.ظ)
آشنا
گاه تنهایی را خوردت میدهند
و تو مات میمانی سفره این دل غمزده را کجا باز کنی؟
تا نگویندت ضعیف
دلم عجیب برای خدای کودکی ام لک زده است
آن خدا که باو رم بود مرا دوست میدارد
دایه ای مهربان تر از مادر است
آه مرا ببخشای که خوبی های بسیط تو را نادیده انگاشتم
دلم گریه میخواهد و شانه ای امن برای تکیه کردن
آنکه گمان میکردم گوش شنوا ی من است
دیدم چو من گرفتار است
و غصه هایم را ملامت میکند هر دم
سکوتم شد دوباره همدم شب های تاریکم
کجای قصه را این بار خاموشی است؟
 Doctorwho (29 بهمن ۱۳۹۳ در ۰۸:۲۸ ب.ظ)
نامه ای شرمگین به خدایم
از اینکه واژگان تکراری نثارت می کنم شرمنده ام
حس های منجمد و تلخ را فرود می آورم بر سرت وقت تنهایی خویش
اینگونه سبک میدارم دلم را؟این قتلگاه اندیشه را!
یک دل سیر باران و اذان می خواهم
مرا بخوانی و اجابتم کنی
چه می شود؛شوخ هایم برچیده می شود و رنگ آرامش می یابم
به درون من آی
 Doctorwho (29 بهمن ۱۳۹۳ در ۰۸:۲۷ ب.ظ)
آدمی تنهاست
آدمی تا ابدیت تنهاست
دگر جنگ چرا؟
می دانم که غصه دارد
اما رنگ چرا؟
آدمی اسیردست خویش است
آدمی در زندان خویش است
آدمی گرچه مختار است
اما سخت اسیر جبر خویش است
آدمی نمیخواهد اما فرود می آید
نمی خواهد اما در خاک دفن می‌شود
نمی خواهد اما از یادها می میرد
آدمی گرفتارجنون است
آدمی نه اما من سخت اسیر گرگ خویش ام
 Doctorwho (29 بهمن ۱۳۹۳ در ۰۸:۲۱ ب.ظ)
خدایا کفر نمیگویم
پریشانم!
چه میخواهی تو از جانم؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی!
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیرآیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه بازآیی
زمین و آسمان را کفر میگویی!
نمیگویی؟
خداوندا!
اگر در روز گرماخیز تابستان
تنت بر سایه دیوار بگشایی
لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان رو کفر میگویی!

نمیگویی؟
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی.
پشیمان میشوی از قصه خلقت،
از این بودن،
از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که ان
سان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.
 Doctorwho (18 بهمن ۱۳۹۳ در ۰۵:۴۴ ب.ظ)
وقتی دلت فقط یه نفر رو میخواد
وقتی دلت یه فاصله ی زیاد از همه رو میخواد
وقتی ناراحتی و دلیلی برا ش پیدا نمیکنی و خندت میگیره
وقتی کارات انقد زیاد باشه که از یکی غافل بشی
وقتی یه قولی میدی و کارات نمیزاره پای قولت بمونی
وقتی عذاب وجدان میگیری
وقتی دنبال یکساعت خالی میگردی برا اینکه بتونی به قولت عمل کنی
وقتی دنیات داره زیر و رو میشه
وقتی پای یه معامله میشینی و دلت قرصه
وقتی تردید داره گولت میزنه
وقتی با یکی درد و دل میکنی اما ......
وقتی سرت انقد درد میکنه که هیچ ژلوفنی جواب نمیده
وقتی مجبوری سرم خوراکی تقویتی بزنی تا سرحال شی
وقتی بعضیا انقد ضعیف النفس هستن که دختر و زن بودن بعضیا حالیشون نیس و ............
وقتی دلت میخواد کارتو ببوسی بزاری کنار اما به قول یکی این میشه پاک کردن صورت مسئله
وقتی دلت ماه رمضون سال های قبل رو میخواد که انقدر خوش گذشت و ...........................
وقتی تا سحری نخوابی و همه جا تاریک باشه و دلت خواب بخواد و بعد از سحری هم نخوابی و چشات به زور باز باشه و بازم دلت خواب بخواد
وقتی زحمتات رو یکی هدر میده
وقتی مجبوری جواب پس بدی
وقتی خوشحالی و برا خودت روزای خوبی رو پیش بینی میکنی
وقتی زندگیت از حالت روزمرگی تبدیل میشه به هیجان و متفاوت شدن از همیشه
وقتی یکی رو همسرم و همدمم صدا میزنی و خودتم خندت میگیره ولی هیچم خنده نداره
وقتی محبت و احساس و عاطفه ات رو داری حروم میکنی
وقتی دوست داشته شدنت خز میشه و به خودت میخندی و کاری جز سرزنش خودت ازت برنمیاد
وقتی یه چیزی داره خفه ات میکنه اما داری میجنگی باهاش و انگار نه انگار اصن
وقتی تازه آدمای بی رحم و بی احساس اطرافت رو مینشناسی و هی آه میکشی
وقتی تا به یکی میخندی پررو میشه
وقتی محاسباتت اشتباه از آب در میاد
وقتی بدهکاری
وقتی طلبکاری و منتظری که بگیریش تا بدهی ات رو بدی و هیچ حسابی رو اون پول باز نمیکنی
وقتی دلت برا خودت بسوزه
وقتی هیشکی نیست
وقتی همیشه به همه فرصت میدی و خودت لنگ میزنی که یه کم صبر کنن بقیه برات

وقتی دلت یه چیزی بخواد و هر روز پشت ویترین یه مغازه ای ببینیش و قند تو دلت آب بشه و بگی اوووف لعنتی چی میشد مال من باشی
وقتی حوصله ی مرتب کردن اتاق شلوغ پلوغ و درهم و برهم خودتو نداری
وقتی یه سری هارو میزاری کنار و شماره تلفنش حذف میشه از گوشیت و کم کم خودش از ذهنت و زندگیت
وقتی یه عالمه ازین وقتی " ها تو دلت باشه و بخوای بگی و نمیگی و میگذری
وقتی مث الان با اینکه میدونی داری خودتو خالی میکنی ولی بازم حس میکنی اینا چرت و پرتن اما نیستن چون میدونم ته همه ی این " وقتی " هایی که نوشتم چه حسی هس ... چه حالی هس ...
!!!!!!
 Doctorwho (27 آبان ۱۳۹۳ در ۱۲:۰۷ ق.ظ)
یکی از سکانس های فوق العاده فیلم The Fault In Our Stars مربوط میشد به جایی که سرطان به کل بدن پسر انتقال پیدا می کند و مرگش نزدیکه طوری که همه میدونن همین روزاست که بمیره.

یه روز به دو تا رفیق صمیمیش که یکیش همون دختر (معشوقه اش) بوده و یکی هم پسری نابینا بر اثر سرطان ، میگه دوست دارم شماها سخنرانان مراسم خاکسپاری من باشید و اینکه دوست دارم متنتون بنویسید و قبل از مرگم برای خودم بخونید.

خوب اون دوتا رفیقشم این کار و میکنن و یه سکانس خیلی محشر تو این فیلم رقم میخوره.

خیلی خوبه حرفامون و به کسایی که دوست داریمشون قبل از مردن بهشون بگیم . اگر متاهل هستید مسلما مهم ترین شخص تو زندگیتون باید همسرتون باشه اگر هم مجرد هستید خوب بالاخره شخصیت در درجه بالای محبوبیت در دلتان نشسته است . به او بگویید که چقدر او را دوست دارید ، نه ، این خیلی کلیشه ای هست ، به اون بگید حرف دلتون را ، حرف هایی که شاید روتون نشه بگید ، خوب بنویسید و در قالب نامه به اون بدید ، تاکید می کنم نامه نه اس ام اس و وایبر و … نامه
 vesta (22 شهریور ۱۳۹۳ در ۱۲:۵۳ ب.ظ)
زندگی مان همان گونه سپری میشود که روزمان را سپری میکنیم.
" آن دیلمارد"
 parande27 (07 شهریور ۱۳۹۳ در ۱۱:۱۷ ب.ظ)
پیامهایی ک از صبح ب صورت چت فرستادید باز نمیشه اگه سوالی هست اینجا مطرح کنید
 Hera (21 تیر ۱۳۹۳ در ۱۱:۳۶ ب.ظ)
سلام.

کاش این تاپیکتون رو ادامه میدادین!
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
 mahbobehmoslemi (30 خرداد ۱۳۹۳ در ۱۰:۱۱ ق.ظ)
لطفا منو راهنمایی کنید
 najii (22 اسفند ۱۳۹۲ در ۰۷:۱۰ ب.ظ)
سلام.ی سوال داشتم من ی گزارش فنی از محاسبات ابری میخواستم ک در اون نحوه راه اندازی ،توابع،کلاس هاو...را توضیح داده باشه شما میتونید در این زمینه راهنمایی کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 ۰X00412E49H (01 اسفند ۱۳۹۲ در ۱۱:۰۵ ب.ظ)
سلام رضا جان چی کار کردی داداش؟ ما خیلی نگران شما هستیم.
 good-wishes (24 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۸:۴۱ ب.ظ)
سلام ببخشید فرصت نشد پاسختون رو بدم . بفرمایید الان هستم
 Doctorwho (16 تیر ۱۳۹۲ در ۰۶:۳۰ ب.ظ)
از خورشید بیاموز که بی منت بر همه جا می تابد

و
از گل بیاموز که حتی ته کفشی را که او نو له کرده خوشبو می کند
و
از عشق بیاموز جسور باش

و

از عشق بیاموز صبور باش
و
از عشق بیاموز با وفا باش


از عشق بیاموز که همیشه و در همه جا مرد باش

فقط مرد
 Doctorwho (07 تیر ۱۳۹۲ در ۰۴:۱۵ ب.ظ)
لذت از داشته‌ها، راز شاد بودن

اگه شاد بودن فقط یه راه داشته باشه، اون راه لذت بردن از داشته‌هامونه. اگه بخواهیم لذت بردن از زندگی و احساس شاد بودن رو به داشتن چیزایی که هنوز به دست نیاوردیم موکول کنیم، هیچ وقت لذت خوشبختی رو نمی‌چشیم. چون همیشه چیزایی دیگه‌ای هست که حسرت داشتن‌شون رو بخوریم.
کافیه یه نگاهی به دور و برمون بندازیم و چیزایی که داریم رو ببینیم. وسایلی که داریم، بدن و ظاهرمون، خانواده و دوستامون، شغل‌مون … هر کدوم ما می‌تونیم لیست بلند بالایی از داشته‌هامون تهیه کنیم و از تک تک اونا لذت ببریم. باید یاد بگیریم که با همین چیزهایی که داریم بهترین زندگی که ممکن رو داشته باشیم.
شاد بودن در گرو داشتن چیزای زیاد و خاص نیست. مهم نیست چی داریم، مهم اینه که چطور از داشته‌هامون استفاده کنیم و چطور از همه اینا لذت ببریم. خوشبختی همینه. خوشبختی توانایی لذت بردن از زنده بودنه. وقتی این توانایی رو به دست بیاریم تحمل مشکلات هم کار سختی نیست و موفقیت تو حل مشکلات و سر و کله زدن با اونا هم خودش تبدیل به یه پروسه لذت بخش می‌شه، چون هر مشکلی بهمون یادآوری می‌کنه که برای شاد بودن و خوشبختی باید تلاش کنیم.
 Doctorwho (03 تیر ۱۳۹۲ در ۰۹:۴۲ ق.ظ)
اونکه یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشت و رفت از کنارم
از درد دوریش من بیقرارم

خیال میکردم پیشم میمونه
ترانه عشق واسم میخونه
خیال می کردم یه همزبونه
نمیدونستم نامهربونه
 Doctorwho (03 تیر ۱۳۹۲ در ۰۹:۴۱ ق.ظ)
وقتی هستی
دست های من
مهریه ی تن توست.

وقتی نیستی
دلم می خواهد دست هام را
از زندگی ام کنار بگذارم
 Doctorwho (09 خرداد ۱۳۹۲ در ۱۲:۰۴ ق.ظ)
معلم روی تحته سیاه موضوع انشا رو نوشت

علم بهتر است یا ثروت ؟

بچه ها شروع به نوشتن کردن جز یکی

معلم کنجکاو شد. تو چرا نمینویسی؟؟؟

پسر سرشو انداخت پایین

دوستش گفت : آقا اجازه . دیروز دفترش گم شده

معلم گفت : چرا یکی دیگه نخریدی ؟؟؟

معلم که دستان کاری پسر رو دید خیس عرق شد

برگشت پای تخته سیاه

به بچه ها گفت : هرکسی دو برگ از دفترش رو به من میده ؟

با دو برگ های بچه ها و میخ کوب معلم دفتر ۴۰ برگ پسر مهیا شد

معلم رو به پسر کرد و گفت :‌

نذار دنیا انشا تو بهت دیکته کنه

با دل خودت انشا تو بنویس
 Doctorwho (08 خرداد ۱۳۹۲ در ۱۱:۴۲ ب.ظ)
یه سفره ی ساده ......

نه آب پرتقال و نه نوشیدنی های بالا شهری .......

که چایی خودمون ....

رنگارنگی سفره مهم نیست .........

مهم دو نفری هستن که دورش نشستن .......

پر از عشق .... پر از محبت ........

چایی تلخ رو با عشق دم کنی ....

شیرین ترین نوشیدنی دنیا میشه حتی بدون قند .......

You can't send a comment to this user because your usergroup can't send comments.

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close