زمان کنونی: ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۱۱:۵۵ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

good-wishes
(عبور کن)
عبور کن
*****

میزان هدیه: ۲۵۰۰۰ تومان
پاسخ درست: ۲ سوال
تاریخ ثبت نام: ۰۹ آذر ۱۳۹۱
تاریخ تولد: تعیین نشده
زمان محلی: ۲۵ April 2024 , 11:55 AM
وضعیت: آفلاین

مقبولیت: ۱۹۰/۷+
۱۳۸۲
۵۸

اطلاعات انجمن good-wishes
تاریخ عضویت: ۰۹ آذر ۱۳۹۱
آخرین بازدید: ۰۹ بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۴۵ ق.ظ
کل ارسال‌ها: ۲,۵۲۳ (۰/۶۱ ارسال در روز | ۰/۶۸ درصد از کل ارسال‌ها)
(یافتن تمامی موضوع‌هایافتن تمامی ارسال‌ها - )
مدت زمان آنلاین بودن: ۱ ماه, ۲ روز, ۲۲ ساعت, ۶ دقیقه, ۲ ثانیه
اعتبار: ۱۵۱ [جزییات]

اطلاعات تماسِ good-wishes
وب‌ سایت:
پیام خصوصی:
شماره‌ی ICQ:
شناسه‌ی AIM:
شناسه‌ی Yahoo:
شناسه‌ی MSN:
اطلاعات اضافی درباره‌ی good-wishes
جنسیت: خانم
مکان زندگی شما:
رتبه کنکور ارشد؟:
دانشگاه کارشناسی:
وضعیت: فارغ التحصیل کارشناسی
دانشگاه کارشناسی ارشد:
دانشگاه دکتری:
گرایش: سایر
لینک مصاحبه با مانشت:


نظرهای کاربران
 gisooo (17 اسفند ۱۳۹۱ در ۰۱:۳۷ ب.ظ)
واقعا ممنونم دوسته خوبم
 shahbazi (15 اسفند ۱۳۹۱ در ۰۳:۰۵ ق.ظ)
شما به نکات قشنگی از زندگی اشاره میکنید.شماهم
موفق باشید.
 shahbazi (15 اسفند ۱۳۹۱ در ۰۲:۵۷ ق.ظ)
بله واقعا همینه.ممنون.انشالله شماهم بلندترین قله ارزوهاتو
فتح کنی.
 shahbazi (15 اسفند ۱۳۹۱ در ۰۲:۴۲ ق.ظ)
گفتید یقین دارید قله ارزوهامو فتح میکنم
منم مطمینم البته با تلاش .شما چطور به این یقین رسیدید؟
 Avicenna (11 اسفند ۱۳۹۱ در ۰۱:۲۲ ب.ظ)
good-wishes,
سلام، ممنون، شما هم موفق باشید.
 good-wishes (10 اسفند ۱۳۹۱ در ۱۲:۵۲ ب.ظ)
به درخت نگاه کن ...
قبل از اینکه شاخه هایش زیبایی نور را لمس کند
ریشه هایش تاریکی را لمس کرده
گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی گذر کرد.
 good-wishes (07 اسفند ۱۳۹۱ در ۰۴:۴۳ ب.ظ)
کسی آیا صدایم کرد ؟
کسی می خواندم آیا ؟
من اینجایم
کنار گریه های نیمه شب هایت
کنار آن دو دست خالیت ،
کو در قنوت عشق می لرزد
من اینجایم
همین نزدیکی آن سجده های پاک زیبایت
جوار خسته ی یک آه
نشسته در کنار یک دعا و خواهش بخشش
پناه قلب پر مهری که خالی می شود از ترس تنهایی
درون سینه ای کز شوق بخشش مست می گردد
من اینجایم
پناه بی کسان
آموزگار عاشقانِ عاشقِ عشقم
به بازار شلوغ دل شکسته مردمان ، تنها خریدارم
کسی آیا مرا می خواندم بر خویش ؟
کسی درد دلی دارد ، که جز با ما ،
حدیث گفتنش با غیر نا زیباست
کسی ذکر مرا بر قلب خود آورده ، شاید مرهمی یابد ؟
که با ما قهر و ایین سخن با ما نمی داند
کسی فهمیده ایا جز به ما ، آرامشی هرگز نخواهد یافت ؟
و او از ما و بر گشتش به سوی ماست ؟
نفهمیدی نبستم در ، بدان امید
که ای گمگشته در پس کوچه های خسته ایام ، برگردی
ندیدی بر گنه کاران بر گشته ، شماتت من نخواهم کرد ؟
و می پوشانم آن اسرار نازیبای مردم را
نفهمیدی اگر بد بنده ای بودی
ولیکن من خدایی ، خوب می دانم ؟
گناهت هر چه هم بوده ، اگر برگشته باشی
من در این دریای رحمت ، محو خواهم کرد
گناهی بنده ای داری و من بخشایشی جنس خدا ؟
دیگر چه باک از بخشش آن کرده های ظلم نا زیبا ؟
نفهمیدی که می فهمم ؟
ندانستی که می دانم ؟
نمی بینی که می بینم ؟
تو را ای خود رها کرده
ندانستی رهایت من نخواهم کرد ؟
که فرصت داده ام ، شاید که سیر از سر کشی
آغوش مهر این خدایت ، باز بر گردی
و من هردم ،
با غروب و خلوت هر شب
دوباره باز می پرسم :
کسی بر گشته آیا هست ؟
کسی می کوبد این مهمانسرای خالق خود را ؟
و امشب بر سر سجاده ای
ایا بساط آشتی با خالق هستی
فقط با قطره اشکی ، مهیا هست ؟
کسی فهمیده این دنیا ، نه پا برجاست ؟
کسی ایا نمی داند
اگر چه ما گنه کاران خود را دوست می داریم
ولی بر گشته گان را دوست تر داریم
ز راه رفته ات بر گرد
گنه گر کرده ای ، می بخشمت با مهر
ندیدی در کتابم
در هر شروع سوره های روشن نورم
چه سان ، آن آیه بخشندگی ، تکرار میگردد ؟
اگر دانسته بودی رفته ی برگشته را من دوست می دارم
تو هم هر اینه از شوق می مُردی
تو ای سرگشته تنها
نمی خواهی کمی هم با خدا باشی ؟
زبان و قلب خود
با ذکر ما ، بر نور بگشایی ؟
هزاران خلق را بر دوستی سنجیده ای
اینک رفاقت با خدا را امتحانی کن
ندانستی که می بینم تو را هر لحظه من هر جا ؟
سماجت بر گریز از من ، عزیزم تا به کی ؟
اینک غنیمت فرصت برگشت را دریاب
بساط آشتی را با خدا ، دیگر مهیا کن
خجالت می کشی از آنکه میدانی
تو براین آیین بر گشتن نمی مانی ؟
دلت تنگ خدایت گشته اما
راه و رسم صحبت با ما نمی دانی ؟
تو بر گردی ، اگر رخ بر نتابانی
نبندی چشم خود بر نور ،
خواهی دید ، اینجایم
سلامی کن
بخوانی گر مرا ، من خود به قلبان شکسته باز می آیم
تو بگشا سینه را
من بر دل بشکسته ات ، چون نور می آیم
من اینجایم
دلیل گریه های نیمه شب هایت
گرفته آن دو دست خالیت ، کو در قنوت عشق می لرزد
من اینجایم
نهاده مُهر مقبولی به پای سجده های پاک زیبایت
جواب داده بر آه ات
اجابت بر دعایت ، بخشش پاک گناهانت
درون قلب پر مهری که خالی گشته از هر ترس و تنهایی
من اینجایم
هزار افسوس
شب است و مردمان در خواب
کسی بیدار خواهد شد ؟
رها می گردد آیا خواب ؟
کسی می خواندم آیا ؟
(کیوان شاهبداغی)
 انرژی مثبت (۰۷ اسفند ۱۳۹۱ در ۰۲:۲۹ ب.ظ)
سلام
ممنون Smile
کوچولوی بانمگی هست خدا واسه پدر و مادرش حفظش کنه.

ممنون برای اعتبار.
نظر لطف شماست.
 هاتف (۰۴ اسفند ۱۳۹۱ در ۰۹:۳۶ ب.ظ)
سلام، خیلی ممنون.
 good-wishes (04 اسفند ۱۳۹۱ در ۱۲:۲۷ ب.ظ)
ساعت ، بمان ، نرو
دیگر زمان زیادی نمانده است
باید کمی ستاره ببینم در آسمان
باید نهال خنده بکارم بروی لب
تا انتهای خط ، راهی نمانده است

تیک تاک عمر من
آه ای دقیقه های عجول و گریز پای
رخصت نمی دهید؟
باید برای خنده بیابم بهانه ای
ای لحظه های عزیزم ، شما چرا فرصت نمی دهید ؟
بر من چه کارهای زیادی که مانده است
زین خیل آرزوهای فراوان دوردست
ناگه چه دیر شد !
زین فرصتی که نمی آیدم بدست
آخر کجا شدند
ایوان و چای و حوض
وآن کودکی که پر از خاطرات سبز
از دست رفته اند ؟

ساعت تو را به جان عقربه هایت ، بمان ، نرو
باید کمی بنفشه بکارم کنار حوض
باچتر های بسته ، بجویم سرشک ابر
آیینه ، خنده های من از یاد برده است
باید دوباره بیابم نشان عشق
گویی که سالهاست
من با کسی ، که نه ،
گویی که با خودم
من قهر بوده ام

دیگر لواشکی به دلم پر نمی کشد
قاشق زنی به پشت پنجره ، قاشق نمی زند
بادبادکی به آسمان سپیدم نمی رود
دیگر دلم ، ز روی آتش گرمی نمی پرد
قلک شکستنی ، مرا به ثروت بی حد نمی برد
اینک ، من و دقایقی که پر از شاید و اگر
در انتظار چه ؟
خود نیز مانده ام

بی پرده با تو بگویم عزیز دل
یک شب ، چه کودکانه به خوابی سپید و پاک
ناگه چنین بزرگ ، من از خواب جسته ام
در این زمانه آدم بزرگ ها
من ، سخت گشته ام
گوئی کسی ، شبانه کودکیم را ربوده است
از آن همه امید و خنده و احساس پاک و ناب
از لذت نشستن در حوض لحظه ها
چیزی نمانده است
...
باید شروع کنم
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ام
یک نقطه می نهم
اینک منم
بر پا و استوار ، در آغاز خط نو
خوش خط تر از گذشته
آری منم که دفتر عمرم نوشته ام
بد خط ، سیاه ، خط خورده
کسی را گناه نیست

آه ای خدای من
از دفتر حیاتی چند برگ عمر من
چند صفحه مانده است ؟

دیگر گلایه بس
باید دوکاسه آب ، بریزم به پشت سر
باید دوباره عاشقانه نفس را فرو برم
باید که بی بهانه ، بخوانم ترانه ای
تا هست دفتری
تا مانده برگ نو
باید تمام ورق های رفته را
خط خورده یا سیاه ، دیگر ز یاد برد
دیگر مداد رنگ سیاهی نمی خرم
یک جعبه آبرنگ
آری مداد رنگی و نقاشی حیات
آبی آسمان
سرخی به گونه ها
زردی به آتش و سبزی به زندگی
اینک منم ، قلم به دست
خطاط لحظه ها
نقاش عمر خود
ساعت نماند و رفت
در این دو روز عمر
پیروز آن کسی
که در دفتر حیات
تکلیف هر چه بود
این مشق زندگی
زیبا نوشت و رفت
 good-wishes (27 بهمن ۱۳۹۱ در ۱۲:۳۴ ب.ظ)
و به انگشت نخی خواهم بست تا فراموش نگردد که هنوز انسانم
(کیوان شاهبداغی)

You can't send a comment to this user because your usergroup can't send comments.

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close