|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۱۰ ق.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۵۷ ق.ظ)Aurora نوشته شده توسط: همش میگم مامان بیا در مورد چیزای خوب حرف بزنیم
دقیقا . هرچی میگم مامان بیخیال بقیه باش شاد باش . اینجوری خودت را اذیتمی کنی ... ولی فاید نداره انگار از زندگی حرص خوردن را یاد گرفتن نه شاد بودن.
//
ولی خوب ما هم اگر بخوایم با این حرفا خودمون را داغون کنیم بچه هامون حرفای الان مارا می زنن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۱۰ ق.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۹ ق.ظ)Aurora نوشته شده توسط: کاش یه بخشی داشتیم بچه ها ایده هاشون رو می گفتن.
یبار به کسی گفتم باید ایده هایی که تو ذهن داریم رو بگیم؟
گفت نه نباید بگی. باید برای خودت نگه داری. یه جایی یادداشت کنی تا در موقعیت مناسبی پیاده اش کنی.
نمی دونم حرفش درست بود یا نه.
افکار تا چندین کیلومتر خاصیت انتشار دارن (( مقدار دقیقش رو یادم نیست)) بخاطر این میگن وقتی به موضوعی فکر میکنی سریعتر عملیش کن وگرنه یکی دیگه اون رو عملی میکنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۲۳ ق.ظ
دیدم بحث کتاب و ارامش شده، گفتم چند خطی نظرم رو بنویسم
من از نوجوانی علاقه شدیدی به خوندن کتاب های روانشناسی داشتم. اوایل فکر میکردم معجزه می کنند. چندسال بعد کلا به هر چی تکنیک ان.ال. پی و مهارت فلان و بهمان بود بی اعتقاد شدم.اون روزا دوره ای از زندگی ام بود که خیلی تحت فشار بودم، و آموخته هام از کتابها و کلاس های روانشناسی کمک چندانی بهم نکرد و اون آرامشی که میخواستم به دست نیامد که نیامد.
حالا اما دید جدیدی پیدا کردم.به نظرم اغلب این کتاب ها و راهکارهایی که توش ارائه میشه یه جورایی مثل چسب زخم می مونه. یه درمان سطحی.در اون لحظه حالت رو بهتر میکنه ولی لزوما اصل زخم رو خوب نمیکنه و ممکنه بعد مدتی زخم عفونت کند و بیچاره ات کنه.
البته برخی کتابها هم هستند که بهت کمک می کنند اصل مشکل رو واکاوی کنی و یه راهی براش پیدا کنی.
آخرین کتابی که خوندم که جزو دسته اول طبقه بندی اش کردم و نسبت به بقیه کتاب ها یه سروگردن بالاتر بوده:
"یک دقیقه برای خودم"
نویسنده: اسپنسر جانسون
مترجم: صدیقه ابراهیمی (فخار
و دو کتاب از دسته دوم
۱-هفت عادت مردمان موثر
نویسنده: استفان کاوی
مترجم: محمد رضا آل یاسین
۲-راه هنرمند(بازیابی خلاقیت)
مولف: جولیا کامرون
ترجمه: گیتی خوشدل
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۱۲ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۰۳ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط: وقتی این عکسو دیدم ناخوداگاه اشکم سراریز شد ،یاد انتظار و چشم براهی مادری افتادم که اگر باچشم انتظاری چشم از دنیا نبسته باشه باید پیکر پسرشو دست بسته بعد از بیستو اندی سال دراغوش بگیره.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
یادشون گرامی
من که داغون شدم با این خبر.
خیلی مدیون این شهدایم
//و عزت کشورم را با هیچی عوض نمی کنم//
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Bahar_HS - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۱۷ ب.ظ
می خوام کتاب "Code Compelete" زبان اصلی رو تهیه کنم؛ می گن باید از تهران اقدام کنی.
دوستان تهرانی می تونند راهنمایی کنند چطور میشه این کتاب رو تهیه کرد؟
پ.ن: مدیر محترم:لطفا یادداشت منو انتقال ندید؛گفتم همه اینجا میان،بهتر می تونم کمک بگیرم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ziba.O - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۱ ب.ظ
کسی میدونه اگه بخوام تغییرات انجام بدم تو انتخاب رشته چیکار باید بکنم؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۵ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۳۴ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: چرا ذهنتون همش باید درگیر باشه؟!
خودمم نمیدونم!
+ من همیشه بادمجون میخوردم و فکر میکردم همه همین حسی که من دارم رو دارن و خیلی طبیعیه, اصلاً بهش فکر نمیکردم , تا اینکه سال پیش اتفاقی یه بحثی شد من گفتم مگه شما هم بادمجون میخورید دهنتون زخمی نمیشه؟ زبونتون قاچ قاچ نمیشه؟ همچین نمیشه؟ همچون نمیشه؟ بعد دیدم همه منو اینجوری نگاه میکنن O_o
گفتن نه! گفتم پس چرا من انگار مواد مذاب میخورم تا معدم میسوزه! :|
کاشف به عمل اومد حساسیت دارم به بادمجون و تا این سن همش میخوردم و خبر نداشتم و زجر میکشیدم! :|
فکر کنم دیگه زیادی سعی میکنم سازگار بشم! :|
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۶ ق.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: به قول روانشناسان" ذهن آشفته را باید سروسامان داد................."
.
.
والّا بحث نوشتن و ... اینا رو همیشه حس میکنم شعاره! چند ماه پیش نه برای همه ی این مسائل برای یکیشون نوشتم, حل نشد, کمتر هم نشد و در کمال ناباوری وجه هایی از اون مسئله هویدا شد که فقط باعث بزرگتر شدنش شد! :|
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۹ ق.ظ)Aurora نوشته شده توسط: دقیقا باید سر و سامان داد باید مشکلشو حل کرد وگرنه کتاب خوندن می تونه مشکلی رو حل کنه؟
مگر اینکه تو کتابه راهنمایی ات کرده باشه (:
سوالی که مطرحه اینه که من اصلاً چرا گفتم کتاب؟! :-؟ خودم هم واقعاً نمیدونم! اصلاً منظورم کتابای روانشناسی نبود.
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۲۳ ق.ظ)Somayeh_Y نوشته شده توسط: من از نوجوانی علاقه شدیدی به خوندن کتاب های روانشناسی داشتم. اوایل فکر میکردم معجزه می کنند. چندسال بعد کلا به هر چی تکنیک ان.ال. پی و مهارت فلان و بهمان بود بی اعتقاد شدم
کلاً بهشون بی اعتقادم! همشون یسری حرف تکراری و سطحی, هیچکدومشون پختگی ندارن؛ حرفاشون مثله یه پوسته هست؛ عمق نداره؛ نمیدونم ولی من الان حتی ازین پیام هایی که تو شبکه های اجتماعی مختلف میفرستن و مضمونش اندکی این مدلی باشه حالم بد میشه, احساس میکنم مثله این میمونه که مفهوم شیرین! همزمانی پردازش ها و سمافور رو از مقسمی, پوران , حقیقت و سایر دوستان بخونی و آخرش هنوز نفهمی چی شده؟! چون همشون اومدن از منبع یه چیزی کپی کردن که خودشون هنوز به حقیقتش دست پیدا نکردن و فقط نوشتن که کتاب پر شه!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۵۶ ب.ظ
کد پنو واسه چی اینجوری کردی اخه؟!
پ.ن: اگه کارتون فرانت انده خوبه بعضی وقت ها به سایت هایی مثل کد پن سر بزنید به دلایل زیادی که حوصله ندارم بگم
پ.ن۲: اینارو ببینید تا خودتون متوجه بشید:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۰۰ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۱۷ ب.ظ)Bahar_HS نوشته شده توسط: می خوام کتاب "Code Compelete" زبان اصلی رو تهیه کنم؛ می گن باید از تهران اقدام کنی.
دوستان تهرانی می تونند راهنمایی کنند چطور میشه این کتاب رو تهیه کرد؟
پ.ن: مدیر محترم:لطفا یادداشت منو انتقال ندید؛گفتم همه اینجا میان،بهتر می تونم کمک بگیرم.
pdfاش موجوده.
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۵ ب.ظ)NP-Cσмρℓєтє نوشته شده توسط: خودمم نمیدونم!
+ من همیشه بادمجون میخوردم و فکر میکردم همه همین حسی که من دارم رو دارن و خیلی طبیعیه, اصلاً بهش فکر نمیکردم , تا اینکه سال پیش اتفاقی یه بحثی شد من گفتم مگه شما هم بادمجون میخورید دهنتون زخمی نمیشه؟ زبونتون قاچ قاچ نمیشه؟ همچین نمیشه؟ همچون نمیشه؟ بعد دیدم همه منو اینجوری نگاه میکنن O_o
گفتن نه! گفتم پس چرا من انگار مواد مذاب میخورم تا معدم میسوزه! :|
کاشف به عمل اومد حساسیت دارم به بادمجون و تا این سن همش میخوردم و خبر نداشتم و زجر میکشیدم! :|
فکر کنم دیگه زیادی سعی میکنم سازگار بشم! :|
خربزه و انگور چطور؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۱ ب.ظ
یکی هم من میشناسم به بادمجان حساسیت داره، زبونش همونطوری میشه که گفتی...
و البته خربزه و انگور هم حالت عطسه و سرماخوردگی میده
کیوی و تن ماهی هم هست که زبونش رو اذیت میکنه
پ.ن: باز یه کاربری یه مدل پستهایی گذاشت:| خدایا صبر عطا کن
پ.ن: این سایتها و وبلاگها جدیدا بازیشون گرفته ها
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۴ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۱ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: پ.ن: باز یه کاربری یه مدل پستهایی گذاشت:| خدایا صبر عطا کن
اشاره به کاربر خاصیم نباشه.
چرا code complete رو نمیگید؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yagmur0022 - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۱ ب.ظ)ziba.O نوشته شده توسط: کسی میدونه اگه بخوام تغییرات انجام بدم تو انتخاب رشته چیکار باید بکنم؟
فقط حذف کد امکانش هست که تو نامه فکس میکنی بهشون
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ziba.O - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۳۲ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ)yagmur0022 نوشته شده توسط: (19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۱ ب.ظ)ziba.O نوشته شده توسط: کسی میدونه اگه بخوام تغییرات انجام بدم تو انتخاب رشته چیکار باید بکنم؟
فقط حذف کد امکانش هست که تو نامه فکس میکنی بهشون
به کدوم صندوق پستی؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yagmur0022 - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۳۶ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۳۲ ب.ظ)ziba.O نوشته شده توسط: (19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ)yagmur0022 نوشته شده توسط: (19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۱ ب.ظ)ziba.O نوشته شده توسط: کسی میدونه اگه بخوام تغییرات انجام بدم تو انتخاب رشته چیکار باید بکنم؟
فقط حذف کد امکانش هست که تو نامه فکس میکنی بهشون
به کدوم صندوق پستی؟
به این شماره ۰۲۶۳۶۱۸۲۳۶۱ نامه رو فکس میکنی....که همراهش باید کپی کارت ملی رو میفرستی
تو نامه هم تمام مشخصات خودت مثل شماره پرونده شناسنامه داوطلبی کلا همه چی رو کامل با کدهای انتخابی که میخای حذف شن رو بنویس
تو سیستم پاسخگویی هم بپرسی میگن همینارو
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۵۷ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۵ ب.ظ)NP-Cσмρℓєтє نوشته شده توسط: کلاً بهشون بی اعتقادم! همشون یسری حرف تکراری و سطحی, هیچکدومشون پختگی ندارن؛ حرفاشون مثله یه پوسته هست؛ عمق نداره؛ نمیدونم ولی من الان حتی ازین پیام هایی که تو شبکه های اجتماعی مختلف میفرستن و مضمونش اندکی این مدلی باشه حالم بد میشه, احساس میکنم مثله این میمونه که مفهوم شیرین! همزمانی پردازش ها و سمافور رو از مقسمی, پوران , حقیقت و سایر دوستان بخونی و آخرش هنوز نفهمی چی شده؟! چون همشون اومدن از منبع یه چیزی کپی کردن که خودشون هنوز به حقیقتش دست پیدا نکردن و فقط نوشتن که کتاب پر شه!
احیانا منظورت تمام کتاب های روانشناسی که نبود که. اگه اینجوری باشه خودمون رو از یه سری مطالب مفید علمی محروم کردیم. مثلا "تونی بوزان" نویسنده کتاب های روانشناسی هست. شما یه سرچ بکنید کتاب های ایشون را. اصلا قابل قیاس نیست با این کتابهای آبکی اینو قورت بده، اونو پیدا کن و .... اشاره به کتاب خاصیم نبود
ولی یه چیزی رو خوب اومدی چرا وقتی میگیم یه کتاب میخوایم برای آرامش. یهو ذهن ها همه میره به سمت روانشناسی؟!!!
مطالعه کتاب مورد علاقه آرامش میاره حالا میخواد تاریخ باشه یا جغرافی یا طنز.
نتیجه اخلاقی اینکه من پیشنهاد قبلی ام رو پس می گیرم
برو کتاب «خیره به خورشید نگریستن» از «اروین یالوم» رو بخون. درباره غلبه بر وحشت مرگ هست.
|