|
|
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - نسخهی قابل چاپ |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - azad_ahmadi - 14 فروردین ۱۳۹۲ ۰۳:۴۸ ب.ظ
![]() Marina Bay Sands Hotel Amazing Pool - Singapore ![]() the steps of the Philadelphia Museum of Art
|
|
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - sahar121 - 15 فروردین ۱۳۹۲ ۰۸:۳۶ ب.ظ
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه میکرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه میکنی؟ دختر گفت: میخواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ میخرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج میشدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: میخواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه، تا قبر مادرم راهی نیست! مرد دیگرنمیتوانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد! شکسپیر میگوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم میآوری، شاخه ای از آن را همین امروز بیاور |
|
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - Pakzad - 19 فروردین ۱۳۹۲ ۰۸:۱۳ ب.ظ
فوق العاده زیبا [attachment=10270][attachment=10271][attachment=10272] |
|
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - SaMiRa.e - 20 فروردین ۱۳۹۲ ۰۶:۰۷ ب.ظ
تصاویر جالب از هنرنمایی با چوب کبریت سوخته : ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
|
|
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - sahar121 - 20 فروردین ۱۳۹۲ ۰۹:۳۴ ب.ظ
روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟ ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟ ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟ ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم |
|
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - انرژی مثبت - ۲۰ فروردین ۱۳۹۲ ۱۱:۱۱ ب.ظ
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید خدا گفت : نه آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد خدا گفت : نه روح تو کامل است . بدن تو موقتی است من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد خدا گفت : نه شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد خدا گفت : نه من به تو برکت می دهم خوشبختی به خودت بستگی دارد من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد خدا گفت : نه درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد خدا گفت : نه تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید خدا گفت : نه من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی امروز روز تو خواهد بود آن را هدر نده باشد که خداوند تو را برکت دهد... برای دنیا ممکن است تو فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنیا ارزش داشته باشی داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و بدان که برکت خواهی یافت |
|
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - انرژی مثبت - ۲۳ فروردین ۱۳۹۲ ۱۱:۱۶ ق.ظ
نماز خوندن پدر و پسر .... امان از دست این بچه های شیطون ![]() ![]() مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید. |
|
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - انرژی مثبت - ۲۳ فروردین ۱۳۹۲ ۰۶:۴۷ ب.ظ
بدون شرح.... |
|
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - SaMiRa.e - 24 فروردین ۱۳۹۲ ۱۲:۰۷ ق.ظ
تصاویری خارق العاده از درخشان ترین آبشارهای دنیا دو عکاس با قرار دادن رشته های نورانی زیر آب، توانستند این عکس های زیبا را ثبت کنند . [attachment=10377] [attachment=10378] [attachment=10379] [attachment=10380] [attachment=10381] |
|
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - teacherpc - 24 فروردین ۱۳۹۲ ۰۳:۱۱ ق.ظ
اکثر صفحات این تاپیک جالب بودند دست همه تون درد نکنه |
|
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - good-wishes - 27 فروردین ۱۳۹۲ ۰۳:۴۷ ب.ظ
رشد از نگاهی متفاوت
![]() خدا کنه قدر نعمت هایی که خدا بهمون داده بدونیم |
|
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - sahar121 - 28 فروردین ۱۳۹۲ ۰۵:۰۶ ب.ظ
سلام یه داستان جالبه که یه جا خوندم و به زبان عامیانه براتون مینویسم.. این داستان مربوط به تصمیم گرفتن ما آدما در لحظه های سخت و دشوار زندگیه و دید مارو نسبت به مسائل عوض میکنه مردی بود که به کسی بدهکار بود،صاحب پول پیش مرده میاد و طلبشو ازش میخوادفاما این مرد فعلا پولی نداشت که قرضشو بده..مونده بود که چیکار کنه..و از طلبکاره فرصت خواست تا بتونه قرضشو بهش پس بده.اما طلبکاره قبول نکرد..هرکاری کرد راضی نشد..این وسط طلبکاره که یه پیرمردم بوده به این مرده میگه بیا یه کاری کنیم من یه شرطی میزارم برات !! مرده گفت چه شرطی؟ پیرمرد طلبکار گفت: اگه با دخترت ازدواج کنم از حقم میگذرم!! دختره هم دلش میخواست به پدر پیر و زحمتکشش کمک کنه..هم دلش میخواست که با این پیرمرد ازدواج نکنه... پیرمرده گفت پس یه کاری میکنیم: ۱- یا قرض منو همین الان میدی و من میرم ۲- یا یه شرط..من دو تا سنگ بر میدارم یکی سفید یکی سیاه از رو زمین..و میزارم تو کیسه و یکیشو بر میدارم..اگه سفید بود من کلا از قرضم میگذرم.. اگه سیاه بود من با دخترت ازدواج میکنم و از پولی که باید بهم بدی میگذرم... این پیرمرد بدهکار که پولی نداشت همین الان بده به مرده..با دخترش مشورت کردوودختره گفت پدرجان فعلا که پولی نداریم..مجبوریم این شرطشو قبول کنیم و ببینیم چی میشه...دل تو دل دختره نبود.. پیرمرده سرشو خم کرد و دو تا سنگ برداشت و انداخت تو کیسه.. از قضا این پیرمرده ۲ تا سنگ سیاه برداشت!!!! دختره که چشاش تیز بود دید. پیرمرده کیسه رو تکون داد و به دختره گفت یه سنگ بردار و چون هر دو سیاه بود بالطبع فقط سیاه در اومد دیگه... دختره داستان تو این لحظه باید چیکار میکرد؟؟به پدرش و بقیه میگفت که این مرد طلبکار گولشون زده؟؟ خوب اگه میگفت پیرمرده لج میکرد و میگفت همین الان پولمو میخوام..که پدر دختره هم الان پول نداشت...یا اینکه میگفت حتما چشام خوب ندیده هر دو رو سیاه برداشتم و این دفعه یه سنگ سیاه و یه سنگ سفید برمی داشت... اما معلوم نبود دفعه بعد که بخواد سنگی برداره ..از کجا معلوم یهو واقعا سیاه درنیاد!!!!!! این دختره چه کاری باید میکرد؟؟/ شما اگه جای اون بودی چه میکردی؟؟؟ دختره با جرات تمام یه سنگ برداشت که سیاه بود یعنی پس یه سیاه تو دستش بود و یه سیاه دیگه هم تو کیسه..همینکه برداشت..سریع از دستش انداخت پایین و گفت ای وااااای از دستم افتاد..و بعد گفت ای وای من چطور بین این همه سنگهایی که رو زمین ریختند سنگی که از دستم افتاده رو پیدا کنم؟؟ خوب ایراد نداره ..چون اگه داخله کیسه رو ببینیم معلوم میشه..چی بوده که از دستم افتاد..و چون هر دو سیاه بودند..یه سیاه دیگم تو کیسه بوده... و دختره گفته پس سنگه سفید بوده که سیاه تو کیسه هست... و این لحظه پیرمرد طلبکار نتونست بگه که داری دروغ میگی چون کار خودشم بر ملا میشد!!! |
|
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - teacherpc - 28 فروردین ۱۳۹۲ ۰۹:۴۶ ب.ظ
چقدر خواندنی بودند!!! |
|
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - sahar121 - 30 فروردین ۱۳۹۲ ۰۲:۱۸ ب.ظ
موضوع پایان نامه ! یک روز آفتابی، خرگوش بیرون از لانه اش غرق در تایپ بود. در همین حین، روباهی او را دید. روباه: خرگوش به چه مشغولی؟ خرگوش: پایان نامه مینویسم. روباه: جالبه، موضوع پایان نامت چی هست؟ خرگوش: در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، کار می کنم. ... روباه: احمقانه است، همه کس میدونند که خرگوش، روباه نمیخورد. خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم اینو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا. خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شده و به نوشتن خود مشغول شد. در همین حال، گرگی از آنجا رد میشد. گرگ : خرگوش چی مینویسی؟ خرگوش: دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم. گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟ خرگوش: البته که چاپ می کنم، می خواهی می تونم امکانشو بهت ثابت کنم؟ گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند و باز خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد ...................... و اما در لانه ی خرگوش ............... در گوشه ای از لانه ی خرگوش، پوست و استخوان روباه و در سوی دیگر مو و استخوان گرگ ریخته بود و در وسط لانه، شیر قوی پیکری دهان خود را تمیز می کرد. نتیجه: مهم نیست موضوع پایان نامه شما چیست!؟ اهمیتی ندارد که اطلاعات بدرد بخوری در پایان نامه گردآورده اید یا نه،… مسئله ی اساسی پایان نامه این است: استاد راهنمای شما کیست؟!؟ |
|
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - omidd1315 - 02 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۰:۱۴ ب.ظ
وقتی به صحبت های استاد گوش می کنیم اما کلا تو باغ نیستیم.
|