|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۲۵ دى ۱۳۹۶ ۰۱:۲۹ ق.ظ
(۲۵ دى ۱۳۹۶ ۱۲:۱۴ ق.ظ)The BesT نوشته شده توسط: mersi azizam
persian ra add kardam.options va keys to change layout az koja peyda konam?
از گوگل
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - reticent - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۲:۵۵ ق.ظ
فکر یک چیزی امروز خیلی عذابم داد... خیلی...
اینکه وسط دریا گرفتار آتش مهیب بشی... ته دنیا دقیقاً یعنی همینجا. نه راه پس میمونه نه راه پیش. یا باید طعمه آب شی یا آتش...
_______________________________________________
به قول جناب رهی معیری:
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
_______________________________________________
و به قول اهورا ایمان:
تو را میسپارم به دامان دریا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۳:۵۰ ق.ظ
بزن بیرون همون وقتای تلخی؛ که دردات گُر میگیرن توی سینه******نزار یادت بره دنیا دو روزه؛ نزار غصه توی قلبت بشینه
بزن بیرون بدون عقل و منطق؛ یکم دیوونگی خوبه همیشه******تموم زندگی قد یه لحظه س؛ نگو فردا و پس فردا چی میشه
سیاوش قمیشی - طبیعت
-----------
نزدیکای ۳ صبح/وسط ناکجا آباد/ سگها پارس میکنن/ هوا سگی سرده/اخلاقم سگی آرومه!/سکوتِ مشکوکِ نا کجا آباد چه خوبه/ینی آش پیدا میشه این وقت شب میچسبه توی این سرما -_-
فک کنم میخاد زلزله بیاد! حدود ۱۰ تا سگ از کنارم دویدن و رفتن! خلاصه شانس اوردیم -_- یجوری فرار میکردن انگار که چی! آخر شب نیاین سمت کوه و از این داستانا خلاصه (:
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sss - 25 دى ۱۳۹۶ ۱۱:۰۷ ق.ظ
(۲۵ دى ۱۳۹۶ ۰۳:۵۰ ق.ظ)crevice نوشته شده توسط: فک کنم میخاد زلزله بیاد! حدود ۱۰ تا سگ از کنارم دویدن و رفتن! خلاصه شانس اوردیم -_- یجوری فرار میکردن انگار که چی! آخر شب نیاین سمت کوه و از این داستانا خلاصه (:
سگ هم سگ های قدیم
اگر زلزله به رفتار سگا بود که این جا باید با خاک یکسان شده بود تا حالا تو این مدت که جغد شده بودم، تا صبح صدای پارس دسته جمعی شونو میشنیدم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pioneer01 - 25 دى ۱۳۹۶ ۱۱:۳۹ ق.ظ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Saman - 25 دى ۱۳۹۶ ۱۱:۵۸ ق.ظ
(۲۵ دى ۱۳۹۶ ۰۳:۵۰ ق.ظ)crevice نوشته شده توسط: بزن بیرون همون وقتای تلخی؛ که دردات گُر میگیرن توی سینه******نزار یادت بره دنیا دو روزه؛ نزار غصه توی قلبت بشینه
بزن بیرون بدون عقل و منطق؛ یکم دیوونگی خوبه همیشه******تموم زندگی قد یه لحظه س؛ نگو فردا و پس فردا چی میشه
سیاوش قمیشی - طبیعت
-----------
نزدیکای ۳ صبح/وسط ناکجا آباد/ سگها پارس میکنن/ هوا سگی سرده/اخلاقم سگی آرومه!/سکوتِ مشکوکِ نا کجا آباد چه خوبه/ینی آش پیدا میشه این وقت شب میچسبه توی این سرما -_-
فک کنم میخاد زلزله بیاد! حدود ۱۰ تا سگ از کنارم دویدن و رفتن! خلاصه شانس اوردیم -_- یجوری فرار میکردن انگار که چی! آخر شب نیاین سمت کوه و از این داستانا خلاصه (:
نقش سگ در شاعرانه های ایشان پر رنگ بود
خوبه سگا از کنارت رد شدن واقعا سگای منطقه ما خیلی بی جنبه بازی در میارن؛تو میخوای رد بشی عربده میکشن و دنبالت میکنن
عشقم این حرکتای و گشت و گذارای نیمه شبه ؛
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - salam5 - 25 دى ۱۳۹۶ ۱۲:۵۱ ب.ظ
(۲۵ دى ۱۳۹۶ ۱۱:۵۸ ق.ظ)Saman.B نوشته شده توسط: (25 دى ۱۳۹۶ ۰۳:۵۰ ق.ظ)crevice نوشته شده توسط: بزن بیرون همون وقتای تلخی؛ که دردات گُر میگیرن توی سینه******نزار یادت بره دنیا دو روزه؛ نزار غصه توی قلبت بشینه
بزن بیرون بدون عقل و منطق؛ یکم دیوونگی خوبه همیشه******تموم زندگی قد یه لحظه س؛ نگو فردا و پس فردا چی میشه
سیاوش قمیشی - طبیعت
-----------
نزدیکای ۳ صبح/وسط ناکجا آباد/ سگها پارس میکنن/ هوا سگی سرده/اخلاقم سگی آرومه!/سکوتِ مشکوکِ نا کجا آباد چه خوبه/ینی آش پیدا میشه این وقت شب میچسبه توی این سرما -_-
فک کنم میخاد زلزله بیاد! حدود ۱۰ تا سگ از کنارم دویدن و رفتن! خلاصه شانس اوردیم -_- یجوری فرار میکردن انگار که چی! آخر شب نیاین سمت کوه و از این داستانا خلاصه (:
نقش سگ در شاعرانه های ایشان پر رنگ بود
به نکته ی خوبی اشاره کردید،لایک
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۲۵ دى ۱۳۹۶ ۰۱:۲۴ ب.ظ
بِه از این چه شادمانی؟
که تــــو جـانی و جهانی..
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milestone - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۱:۳۵ ب.ظ
نمیدونم چرا هر سگ و گربه و کلا هر حیوون آواره و گشنه و تشنهای باید بین این همه آدم تو خیابون راست بیفته دنبال من! صبح یک بسته نون قندی کشمشی دوقلو خریده بودم بعد دیدم یه سگه داره تعقیبم میکنه، لعنتی چشای خیلی مظلومی هم داشت اصلا نمیتونستم بیخیالش بشم! گفتم نمیخوره ولی خب بزار من حداقل دین خودم رو ادا کنم بهش و یه تکه نون قندی بندازم واسش! |: دیدم عه! در کسری از واحد زمان قورتش داد! مگه سگ هم از این چیزها میخوره؟! -_- هیچی دیگه قشنگ تو کل مسیر باهام همراه شد و کل نون قندیهام رو خورد! یعنی یه بار خواستم اول صبح نون قندی داغ بخورما! هییییییییییییییییییع! -_- |||:
(۲۵ دى ۱۳۹۶ ۰۳:۵۰ ق.ظ)crevice نوشته شده توسط: فک کنم میخاد زلزله بیاد! حدود ۱۰ تا سگ از کنارم دویدن و رفتن!
سوالی که ذهنم رو درگیر کرده اینه که ارتباط وجود اون سگها با احتمال وقوع زلزله چی بود؟
هرچی فکر میکنم نتونستم درک کنم اینو هنوز! )))
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - reticent - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۱:۵۸ ب.ظ
تو زندگیم چند روز بوده که انقدر اعصابم داغون بوده که سر هر مسئلهای و به هر بهانهای با عالم و آدم درگیر شدم. انقدر حالم بد بوده که فکر کردم فردا صبحش دیگه از خواب بیدار نمیشم. اما فرداش دوباره بیدار شدم با یک حس عجیب. انگار تمام قطارهای مترو تهران - کرج با تمام واگنهای دوطبقهشون از روی روحم رد شده باشند و لهِ لهِ له شده باشم.
انگار تو سکوت بعد از یک فاجعه تک و تنها نشسته باشم و بدون اینکه توان فکر کردن به اتفاقاتی که اُفتاده رو داشته باشم، گیج و منگ فقط به روبروم زل زده باشم.
و امروز هم یکی از همون روزهاست...
____________________________________________
یک دوستی دارم که مواقعی که میخوایم حرف بزنیم اما در عین حال حوصلهٔ کسی رو هم نداریم، صاف میریم سراغ هم. جعبه سیاه همدیگهایم...
چقدر خوبه که هست و راحت میتونم خودمو دعوت کنم خونهاش و با هم جلوی این دنیای بیرحم قد علم کنیم!
____________________________________________
باید یه فکری برای این اوضاع و احوال کنم...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nlp@2015 - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۲:۱۰ ب.ظ
دکتر فیلی دانشگاه تهران رو هم کسی نمیشناسه اینجا؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Saman - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۲:۲۲ ب.ظ
الان از بیرون اومدم؛
یه مرد مسن با لباسای تمیز ولی کهنه؛ بدون هیچ نشونه ای از حیله و فریب جلوم رو گرفت؛ از بس از چشمم آب میومد کلا از کنارش رد شدم؛ بعد با خودم فکر کردم اینقدر نفهم بازی در نیار؛ اصا بپرس ببین مشکلش چیه؛ بعد با دقت گوش ندادم چی میگه؛ گفت درگیر ۷ تومنم که زنم رو با تاکسی ببرم فلان جا ؛ با کلی شرمنده و رووم سیاه و منم گفتم دور از جونت؛ و گفت بیا خودت پولو حساب کن؛ یعنی من قسم میخورم دروغی در کارش نبود و من جز یه عابر بانک و ده تومنی چیزی نداشتم و همونم بهش دادم؛ بعد با خجالت و دزدکی توو جیبش گذاشت
حالا ده تومن من نه اونو از بدبختی نجات میده و نه منو ثروتمند میکنه؛
داستان هم میشه خیلی تراژیک تر و ادبی تر تعریف کرد؛ اما خداوکیلی عین واقعیته که گفتم؛ قبل این آقا هم یه معتاد ازم کمک خواست که کلا رد شدم ازش چون هاوار میکرد این داغونه و اصلا نباید به معتاد به این شکل کمک کرد.
======
نتیجه داستان اینه : کشور فاسد ما؛ همه ما رو به پرتگاه سقوط میبره؛و خدا رو شکر ذهنم روشنه که درصد بالایی به این حرف اعتقاد دارن و اونا هم که ندارن به زودی اعتقاد پیدا میکنن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۲:۴۶ ب.ظ
ماکارونیم تند شد -_- همش یه فلفل انداخته بودم توش :|
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milestone - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۲:۵۵ ب.ظ
(۲۵ دى ۱۳۹۶ ۰۲:۲۲ ب.ظ)Saman.B نوشته شده توسط: و اونا هم که ندارن به زودی اعتقاد پیدا میکنن
"بالا بروید یا پایین بیایید، اصلاً قرآن را بر سر جامعهای پهن کنید، مادام که در آن جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد و از سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است، تمام چهرهاش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است." دکتر شهید بهشتی / بایدها و نبایدها / نشر بقعه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 25 دى ۱۳۹۶ ۰۳:۲۱ ب.ظ
کاش داور دوم هام داور اول بودند. هم داخل هم خارج.
داور دوم ها الکی هستند؟ تحت چه شرایطی اونایی که اولویت دوم هستند انتخاب می شن؟
|