|
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - نسخهی قابل چاپ |
RE: فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - saaraa - 17 فروردین ۱۳۹۲ ۱۱:۲۳ ب.ظ
(۱۷ فروردین ۱۳۹۲ ۰۹:۴۵ ب.ظ)mahtab_rafiei نوشته شده توسط: nirvana123 خودکشی که هست مثلا ما یه مسئول خوابگاه داشتیم نزدیک بود از دستمون خودکشی کنه!!!!!!!!!یسری واسه حظور غیاب اومد ساعت ۹شب بود ما اصلا متوجه حظورش نشدیم از بس شلوغ بودیم در حال پایی کوبی و خنده یدفعه دیدیم یکی نشسته وسط اتاق داره میزنه تو سر خودش میگه ساکت ساکت ولی خیلی خانم خوبی بود گفت این ماجرا رو که زدم تو سر خودم واسه کسی تعریف نکنین این خاطره ات رو خوندم یاد یه خاطره از خودمون افتادم رییس دانشگاه میخواست بیاد خوابگاه بازدید ، سرپرست ما خودشو کشت که مثلا ما کمی رسمی باشیم و اتاقامونو منظم کنیم ما هم بی خیال سرپرست مشغول کار خودمون بودیم، یکی از هم اتاقی ها هم هنرمند بود و با دو تا بطری جا نوشابه به قول خودش سنتور میزد روز زمین و یکی هم میخوند و باقی هم مشغول بازی که سرپرست در رو باز کرد و اومد تو که حضور رییس دانشگاه رو اعلام کنه یعنی جییغییی کشید سرمون هااا ما هم بی خیاال بهش میخندیدیم ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() یکی از به یاد ماندنی ترین خاطراتمون اون شب رقم خورد ، خوشبختانه مسئولین دانشگاهمون باجنبه بودن و مشکلی پیش نیومد ولی اتاقمون معروف شد
|
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - Mehman - 17 فروردین ۱۳۹۲ ۱۱:۵۲ ب.ظ
من تو دوران تحصیلم هیچ وقت خوابگاهی نبودم ولی همیشه دوست داشتم یه بار هم که شده تجربه اش کنم امـــــــــــــا: دوران کاردانی یه دوست خوابگاهی که (تهرانی بود و اهواز قبول شده بود ) پیدا کردم و وترم اول ودوم هروقت دلم میخواست بهش سر میزدم و حسابی اتاقشون رو بهم میریختم و از مزایای خوابگاهی بودن استفاده میکردم کم کم تصمیم کبری گرفتم که خونه رو به خوابگاه تبدیل کنم دوست خوابگاهی تبدیل شد به همخونه و آجولی(همون آجی تحریف شده ) من. از اواسط ترم ۳ تا موقع فارغ التحصیلی خونه ما به خوبی وخوشی درکنارمون زندگی میکرد همه جا باهم بودیم سفر ، خرید ، بازار و.... خنده داشتیم غم داشتیم دعوا داشتیم و.... ایام خیلی خوبی بود میشه گفت از بهترین روزهای زندگیم بود یادش بخیـــــــــر از خواهر به من نزدیکتر بود و الان بعد چندین سال هنوز هم بهترین دوست منه و وقتی باهم حرف میزنیم نیم ساعت اول صحبتهامون اون میگه یادته .... من میگم آره یادمه ... بعد من میگم یادته؟... اون میگه آره یادمه و...... دوران کارشناسی قزوین قبول شد و من باز خوابگاهی نشدم و اهواز قبول شدم ... چه میشه کرد هنوز قسمت نشده انشالله ارشد خوابگاهی بشم |
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - m_molodi - 18 فروردین ۱۳۹۲ ۰۹:۰۳ ق.ظ
منم شهری که دوره کاردانی و کارشناسیمو تموم کردم ۲۲۰ کیلومتر با شهر محل زندگیم فاصله داشت اما در این چهار سال هم خوابگاه بودم و هم منزل به نطر من هر دوتاشون جذابیت خودشون دارند خوابگاه زندگی کردن بهت یاد می ده که چطور با افراد دیگه با فرهنگهای مختلف کنار بیای و منزل هم به هت یاد می ده که چطور با افراد هم نوع و هم زبان خود کنار بیایی.:) مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید. |
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - x86 - 18 فروردین ۱۳۹۲ ۱۰:۱۶ ق.ظ
شاید باورتون نشه ولی خونه ی ما تقریبا چسبیده به دانشگاهمونه البته ۱۰۰-۲۰۰ متری فاصله داره، اینو که دیگه اصلا باورتون نمیشه تقریبا توی ۱۰ متری دانشگاهمون (روبه روش - یه خیابون هفت هشت ده متری) یه کتابخونه است که من اونجا مسئول بودم البته الان هم همونجا کار میکنم ولی کارم یه چیز دیگه است . خلاصه به قول بچه ها مثلث برمودا تشکیل دادم ، از خونه میرم کتابخونه از کتابخونه میرم دانشگاه از دانشگاه هم میرم خونه ، همش توی ۵ دقیقه . اکثر امتحانامو ۵ دقیقه مونده به امتحان از خونه در میام بیرون اگه هم تو کتابخونه باشم ۱ دقیقه مونده به امتحان (گاهی اوقات هم ۵ دقیقه بعد از امتحان یادم میوفته که باید حرکت کنم ) ، انصافا خیلی خوش میگذره . فقط حیف که اصلا عادت ندارم کلاسارو شرکت کنم چون اساتید بیش از اندازه با سواد هستن . وگرنه خیلی ها دوست داشتن جای من باشن و بتونن همه ی کلاس ها رو شرکت کنن....(پیام نور ینی این)
|
RE: فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - kimidoonekekie - 06 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۸:۳۱ ق.ظ
(۱۸ فروردین ۱۳۹۲ ۱۰:۱۶ ق.ظ)arcsin نوشته شده توسط: شاید باورتون نشه ولی خونه ی ما تقریبا چسبیده به دانشگاهمونه البته ۱۰۰-۲۰۰ متری فاصله داره، اینو که دیگه اصلا باورتون نمیشه تقریبا توی ۱۰ متری دانشگاهمون (روبه روش - یه خیابون هفت هشت ده متری) یه کتابخونه است که من اونجا مسئول بودم البته الان هم همونجا کار میکنم ولی کارم یه چیز دیگه است . خلاصه به قول بچه ها مثلث برمودا تشکیل دادم ، از خونه میرم کتابخونه از کتابخونه میرم دانشگاه از دانشگاه هم میرم خونه ، همش توی ۵ دقیقه . اکثر امتحانامو ۵ دقیقه مونده به امتحان از خونه در میام بیرون اگه هم تو کتابخونه باشم ۱ دقیقه مونده به امتحان (گاهی اوقات هم ۵ دقیقه بعد از امتحان یادم میوفته که باید حرکت کنم چه خوشحال........... من خوابگا دلم میخاد واسه ارشدم |
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - mahdiii - 06 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۱:۵۰ ب.ظ
نمی دونم من دردای شماها رو نکشیدم و به نظرم یکمی نازنازی بار اومدم. آخه تقصیر من چیه )من کارشناسی و کارشناسی ارشد تو شهر خودم بودم و از خونمون تا دانشگاه حداکثر ۲۰ دقیقه فاصله بود اما دوست دارم دوریو تجربه کنم. همه می گن به خانواده هاشون وابستن اما بعد یه مدت براشون عادی میشه. کلا انسان این طوریه با هر شرایطی خودشو وفق میده |
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - gzara64@gmail.com - 07 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۱:۳۰ ق.ظ
منم هم سالای کاردانیم و همه کارشناسیمو شهر خودم نبودم و هم خونه داشتم وهم خوابگاه الان که فکر میکنم واقعا حس میکنم اون دوری برام نیاز بود. چون خیلی ساده بودم و خیلی متکی به خانواده.اما حالا واسه خودم یه پا مردی شدم در عین زن بودن
|
RE: فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - k_111 - 22 خرداد ۱۳۹۲ ۰۲:۰۱ ق.ظ
(۱۵ فروردین ۱۳۹۲ ۱۱:۲۸ ب.ظ)aatwo نوشته شده توسط: یادش بخیر من یه زمانی فاصله دانشگاهم البته اونم فاصله با تهران با هواپیما ۸ ساعت بود سالی یبار هم با سختی بر میگشتمدانشگاه شما کجا بود که با هواپیما ۸ ساعت راه بود؟ |
|
RE: فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - m@hboobe - 22 خرداد ۱۳۹۲ ۰۵:۰۴ ب.ظ
دوران دانشجویی و خوابگاهی بودن هرچند یه سختی هایی داره ولی به نظر من مزیتشهاش بیشتر هستن! والا من که خواستم خوابگاهی بودنو تجربه کنم گفتن بزرگتریهات تجربه کردن به این نتیجه رسید چندان جالب نیست از بین دو دانشگاهی که پیام نور شهر خودم بود و آزاد که رشته شیمی شهرستان بود(!) چسبیدم به علاقه ام یعنی کامپیوتر و نشد دیگه خوابگاهی بشم! ![]() ناراحت نیستم که تجربه ندارم چون به سمت علاقه ام رفتم و مسیر بهتری برام داشته ... یه دلیلشم مانشتی شدنمه ![]() انشالله واسه ارشد
|
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - mohammad mehr - 27 آبان ۱۳۹۲ ۰۴:۴۳ ب.ظ
کلا همگی سرکارید!!!البته عذر میخام!ولی اگه تو شهر خودتون قبول نشدید بهتره فکر رفتن به شهر غریبو از سرتون بیرون کنید...در کل فکر آیندتون باشید..اینا همشون میگذرن...تا به خودت بیایو سربالا کنی فارغ التحصیل بشی میبینی چندسال از عمرت گذشته...آخرشم بیکاریو با درآمد کم قانع میشی! |
RE: فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - k_111 - 27 آبان ۱۳۹۲ ۰۵:۳۰ ب.ظ
(۲۷ آبان ۱۳۹۲ ۰۴:۴۳ ب.ظ)mohammad mehr نوشته شده توسط: کلا همگی سرکارید!!!البته عذر میخام!ولی اگه تو شهر خودتون قبول نشدید بهتره فکر رفتن به شهر غریبو از سرتون بیرون کنید...در کل فکر آیندتون باشید..اینا همشون میگذرن...تا به خودت بیایو سربالا کنی فارغ التحصیل بشی میبینی چندسال از عمرت گذشته...آخرشم بیکاریو با درآمد کم قانع میشی!عجب نکته ی جالبی کشف کردید ![]() من همش داشتم پیش خودم می گفتم چرا اونایی که تو شهر خودشون دانشجو بودن همه الان پولدار شدن ولی اونایی که رفتن شهر دیگه الان بی کار تو خونشون نشستن دارن تلویزیون می بینن ![]() اصلا الان به این نتیجه رسیدم که بهتره برم بقالی سرکوچمون کارگری کنم اینطوری دیگه دانشگاه هم اصلا وقتم رو نمیگیره میتونم بیشتر پول دربیارم مثلا کسی که رفته آمریکا درس خونده الان بیکار که نیست تازه بدهکار هم هست، باید یه چیزی دستی هم بده |
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - mohammad mehr - 28 آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۱۸ ق.ظ
عجبببببببببب
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - eng_majid - 28 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۰۱ ق.ظ
نقل قول: این خاطره ات رو خوندم یاد یه خاطره از خودمون افتادمرییس دانشگاه ما با هیت همراه اومده بودن به خابگاه سر بزنن که مثلن مشکلات دانشجوها رو بررسی کنن این رییسه هم میومد اتاق به اتاق در میزد و میرفت داخل تا با بچه حرف بزنه وقتی رسید در اتاق ما، منو و ۳تا از هم اتاقیا بیرون اتاق بودیم، رییس شروع کرد به در زدن که بیاد داخل، ما هم به رییس گفتیم که این اتاق ماست کسی تو اتاق نیست شما بفرماید داخل از بد روزگار یه هم اتاقی دیگه که از اومدن رییس خبر نداشت و تازه از حموم اومده بیرون و کامل لباس نپوشیده بود و وسط اتاق مشغول لباس پوشیدن بود در این حین رییس در رو باز کرد ما هم پشت سر رییس بودیم و اون یکی هم اتاق بدون لباس وسط اتاق بود همین که برگشت و ما رو دید کاملن خشکش زد رییس هم یه لبخندی زد و گفت مثل اینکه شما تو اتاق خیلی راحتید من مزاحمتون نمیشم بهتره که برم یه اتاقی دیگه ....... |
|
فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - AMMehr - 28 آبان ۱۳۹۲ ۰۴:۱۰ ق.ظ
من خوابگاهی نبودم ولی کوی دانشگاه تهران و شریف رفتم قبلا و چند شبی اونجا ها بودم محیط باحاله ولی کلا جای درس خوندن نیست و مجبوری بری کتابخونه!! حالا مشکلات دیگه به کنار! خودم هم وقتی شهرستان (۳ سال اونجا بودم بعد مهمانی گرفتم تهران! ) بودم خونه گرفتم ولی تنهایی آدم دیونه میشه هم خونه ای اوردم یکی از دوستان قدیمیم بعد یکسال باهم کنار نیومدیم و رفت ولی همیشه یک دوست اونجا داشتم که میومد پیشم و کلا پیشم بود دوران خیلی خاطره انگیزی بود یادش بخیر چقدر اشک و خنده توش بود چقدر سر رو صدا میکردیم همسایه های بیچاره ولی خلاصه دیدم اونجا نمیتونم درس پاس کنم و هم وقت تلف میکردم هرچند وقت تلف کردنش خوش گذرونی بود ولی دیگه تا کی؟؟؟!!! اینجوری شد مهمان دائمی گرفتم تهران و در کانون خانواده سریعا همه درسا رو پاس کردم و فارغ التحصیل شدم ! خلاصه هرکی یکجوریه من خودم شخصا ترجیح میدم همین تهران بمونم و جایی نرم چون اول از همه هر چی کلاس های آموزشی به غیر دانشگاه بخای بری مرکزش همینجاست و متاسفانه شهرستانها مراکز آموزشی قوی یا اصلا ندارند یا خیلی ضعیفند!! دوم اینکه من آدمش نیستم که تویه مجردی درس بخونم دیگه مجری یعنی عشق و حال و نمیتونم کاریش کنم |
RE: فرق یک کیلومتر با ۱۰۰۰ کیلو متر - fsi2013 - 14 دى ۱۳۹۲ ۰۷:۳۶ ب.ظ
(۱۵ فروردین ۱۳۹۲ ۰۲:۵۶ ب.ظ)good-wishes نوشته شده توسط: یادمه روزی که دانشگاه قبول شدم از شوق زیاد با خودم گفتم چه فرقی می کنه دانشگاهت تو شهر خودت باشه یا اون سر کشور !!!چقد بانمک
|