بچهها آروم باشین
به ما میگفتن
بچه که بودیم ها
:
از رو آتیش بپرید
بگید سرخی من از تو
زردی تو از من
یا برعکسش
:دی
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۱۱:۱۵ ق.ظ)samanium نوشته شده توسط: بچهها آروم باشین
ببخشید... ولی خب یه جایی هم ما زورمون میگیره!!!
چرا از دست من عصبانی میشی؟
ترافیک و دود و ... مال ما بوده؟ منظورت اینه؟ اینجا چی هست که شما ندارید؟
بعدشم موضوع کاملا اجتماعیه. نمیشه از وضعیت بنالی بعد بگی راجب سنت کهن ایرانی حرف بزن. ببینم برفرض نبود امکانات شما رو بنده موجبش شدم.پس اگه میخوای حرفی نزنی انتظار داری دیگری هم حرفی نزنه شکایتم نکن و نگو اینجا با اونجا فرق داره و بگو همه چی آرومه و همونایی که گفتم قبلا.
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۱۱:۱۹ ق.ظ)مورتن نوشته شده توسط: چرا از دست من عصبانی میشی؟
ترافیک و دود و ... مال ما بوده؟ منظورت اینه؟ اینجا چی هست که شما ندارید؟
بعدشم موضوع کاملا اجتماعیه. نمیشه از وضعیت بنالی بعد بگی راجب سنت کهن ایرانی حرف بزن. ببینم برفرض نبود امکانات شما رو بنده موجبش شدم.پس اگه میخوای حرفی نزنی انتظار داری دیگری هم حرفی نزنه شکایتم نکن و نگو اینجا با اونجا فرق داره و بگو همه چی آرومه و همونایی که گفتم قبلا.
والا خوبه... من از جملهی "خوش و خرمت" ناراحت شدم... این رو که فرد خاصی نگفت، تو گفتی... من جواب اون جمله ات رو دادم...
با مریم و پارسانا موافقم.من هم اون دوران رو کلاس اول بودم یادم میاد.یادش بخیر..اما از اون به بعد دیگه یادم نمیاد خاطره خوب.یادمه یه بار یه مراسم عروسی چندتا کوچه اونورتر بخاطر بمب هایی که میزنن تا شب عروسی به یاد ماندنی شه به مراسم عزا تبدیل شد و حسابی به یاد ماندنی شد!!!
بگذریم.اینها نیز بگذرد.اما کاش یادمون بمونه ما ایرانی هستیم. نه دوستان و برادران عراقی وحشی و و افغانی و ...دیگه نگما!!!البته روی صحبتم با اهالی فرهیختهی مانشت نیستا.بالاخره به قول بابام تحصیلکرده ای گفتن ،لاابالی گفتن!!
من خودم اگه میدونستم حتما حتما قبولم ،میومدم کل کتابای ارشدمو ۷ بار آتیش می زدم!!! اما حیف که ۶ ماه دیگه باید صبر کرد...
نه آخه من از این موضوع بقول شما زورم گرفت اول کلی دادو بیداد میکنی که نمیدونی ما اینجا چی مکشیم خوش و خرمی مال شما تهرانیاست و .... بعد اخرش میگی چرا موضوع را سیاسی میکنی؟
)نتیجه این میشه لابد من موجب این نبود امکانات شما شدم. حالا هم که من اومدم به جای شما (البته مثلا) شکایتی بکنم همین تو که داری آه و ناله میکنی بر دهان من میزنی.
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۰۷:۴۷ ق.ظ)Mansoureh نوشته شده توسط: [align=justify]بابا چرا گیر دادید به این مریم بیچاره!!!
کسی به ایشون گیر نداد. ایشون هم بیچاره نیستن.
اگه هم حرفی مطرح شد از سوی من و mehr.iman با شوخی و خنده بیان شد.
بحثی هم نبوده که ایشون درست میگن یا ما . مگه ما داریم رقابت میکنیم؟؟
ایشون گفتن که این سنتها خیلی خوبه. ما هم تایید کردیم و گفتیم خوبه. و بعد گفتیم تا الان ما چنین مراسم هایی ندیدیم ولی باید چنین سنتها و مراسم هایی خیلی خوش بگذره.
لطفا پستها رو درست بخونین.
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۱۰:۲۷ ق.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: از دوستان محترمی هم که مسائل سیاسی رو گه گدار وارد بحث میکنند تقاضامندم نگذارند فیلتر بشیم.
چشم فرداد جان
البته من تو پست هام همه کلمات ممنوعه رو ستاره(*) گذاری کردم. البته همینقدر هم نباید وارد مسائل سی*اسی میشدیم.
قربونت عزیز
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۱۱:۳۱ ق.ظ)NoOne نوشته شده توسط: من خودم اگه میدونستم حتما حتما قبولم ،میومدم کل کتابای ارشدمو ۷ بار آتیش می زدم!!! اما حیف که ۶ ماه دیگه باید صبر کرد...
تو رو خدا با کتابها از این کارها نکنین .
دیگه نذارین من وارد بحث چوب و جنگل های مازندران و محیط زیست و ... بشم.
پ ن: الان این پست شوخیه. من به ایشون گیر ندادم.
البته کتاب اتیش زدن رو مطمئنا قبول ندارم.
دقیقا همون چیزایی که من میخواستم بگمو danialfx گفت!
مریم خانوم گفتن که مراسم چارشنبه سوریشون چجوری بوده منم گفتم ماله ما اینجوری نبوده یه بخشیشم تعریف کردم که چجوری بوده حالا این میشه اسمش گیر دادن؟!
اگه آره اشکال نداره ما هم فردا صبحه زود پا میشیم میریم تو بیابونا دنباله خار و خاشاک شب خسته و مونده برمیگردیم تو محل دور همی میشینیم آتیش روشن میکنیم حالشو میبریم!
خوب شد؟!
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۰۲:۱۵ ب.ظ)mehr.iman نوشته شده توسط: اگه آره اشکال نداره ما هم فردا صبحه زود پا میشیم میریم تو بیابونا دنباله خار و خاشاک شب خسته و مونده برمیگردیم تو محل دور همی میشینیم آتیش روشن میکنیم حالشو میبریم!
خوب شد؟!
داری میری زنگ بزن منم بیام .
تا چهار شنبه فکر کنم این قسمت مانشت منفجر بشه
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۰۲:۳۷ ب.ظ)samanium نوشته شده توسط: تا چهار شنبه فکر کنم این قسمت مانشت منفجر بشه
از اول هم با پیشنهاد جواد قصدمون همین بود.
حالا اینا رو بیخیال
شما نمیخوای فردا صبح همراه من و mehr.iran بیای سامان جان؟؟؟
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۰۲:۴۱ ب.ظ)danialfx نوشته شده توسط: شما نمیخوای فردا صبح همراه من و mehr.iran بیای سامان جان؟؟؟آره به نیروی بیشتری احتیاج داریم باید همه با هم بریم،تازه امروز کلی بارون اومد فک نکنم فردا صبح خیلی خار و خاشاک خشک پیدا کنم باید خوب بگردیم،هفت تا آتیش باید روشن کنیم الکی که نیس!
من فوق فوقش بتونم اندازه ۳_۲ تا آتیش روشن کردن خار و خاشاک جم کنم بقیشو دیگه باید شما کمک کنید
حالا کی بریم؟!
صبح قبل از طلوع آفتاب حرکت کنیم خوبه؟،میترسم چیزی گیرمون نیاد!،من میرم سمت بیابونای قم!
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۰۳:۰۰ ب.ظ)mehr.iman نوشته شده توسط: آره به نیروی بیشتری احتیاج داریم باید همه با هم بریم،تازه امروز کلی بارون اومد فک نکنم فردا صبح خیلی خار و خاشاک خشک پیدا کنم باید خوب بگردیم،هفت تا آتیش باید روشن کنیم الکی که نیس!
من فوق فوقش بتونم اندازه ۳_۲ تا آتیش روشن کردن خار و خاشاک جم کنم بقیشو دیگه باید شما کمک کنید
حالا کی بریم؟!
صبح قبل از طلوع آفتاب حرکت کنیم خوبه؟،میترسم چیزی گیرمون نیاد!،من میرم سمت بیابونای قم!
من میگم بعد از اینکه نماز صبح رو خوندیم حرکت کنیم. ما که اینجا بیابون نداریم. من هم میام سمت بیابون های قم.
منم سعی میکنم اندازه ۱-۲ تا اتیش روشن کردن خار و خاشاک جمع کنم .
بقیه رو دوستان کمک میکنن.
(۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ۰۲:۴۱ ب.ظ)danialfx نوشته شده توسط:(23 اسفند ۱۳۸۹ ۰۲:۳۷ ب.ظ)samanium نوشته شده توسط: تا چهار شنبه فکر کنم این قسمت مانشت منفجر بشه
از اول هم با پیشنهاد جواد قصدمون همین بود.
حالا اینا رو بیخیال
شما نمیخوای فردا صبح همراه من و mehr.iran بیای سامان جان؟؟؟
کجا؟
اول بگین
تا من نیام
با سلام.
من با نظر مریم خانم و آقا پارسانا موافقم و باید نسل به نسل سنتها رو حفظ و منتقل کنیم و به نظرم درست باید برپا بشه.
این جمله هم "زردی من برای تو ....." هم اولین چهارشنبه سوری که برام تفسیرش کردن سلامتی برام به دنبال داشت (سر دردای بی دلیل که با گفتن این جمله از بین رفتن).
انشاالله که همگی شب خوبی رو تجربه کنید و برای هیچ کسی اتفاق ناخوشایندی نیفته.