جک و طنز - نسخهی قابل چاپ صفحهها: ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ ۳۳ ۳۴ ۳۵ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ ۴۰ ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ ۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۱ ۶۲ ۶۳ ۶۴ ۶۵ ۶۶ ۶۷ ۶۸ ۶۹ ۷۰ ۷۱ ۷۲ ۷۳ ۷۴ ۷۵ ۷۶ ۷۷ ۷۸ ۷۹ ۸۰ ۸۱ ۸۲ ۸۳ ۸۴ ۸۵ ۸۶ ۸۷ ۸۸ ۸۹ ۹۰ ۹۱ ۹۲ ۹۳ ۹۴ ۹۵ ۹۶ ۹۷ ۹۸ ۹۹ ۱۰۰ ۱۰۱ ۱۰۲ ۱۰۳ ۱۰۴ ۱۰۵ ۱۰۶ ۱۰۷ ۱۰۸ ۱۰۹ ۱۱۰ ۱۱۱ ۱۱۲ ۱۱۳ ۱۱۴ ۱۱۵ ۱۱۶ ۱۱۷ ۱۱۸ ۱۱۹ ۱۲۰ ۱۲۱ ۱۲۲ ۱۲۳ ۱۲۴ ۱۲۵ ۱۲۶ ۱۲۷ ۱۲۸ ۱۲۹ ۱۳۰ ۱۳۱ ۱۳۲ ۱۳۳ ۱۳۴ ۱۳۵ |
موزو انشا:عزدواج!!! - SarahArshad - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۵۳ ق.ظ
نام : کمال کلاس :دوم دبستان موزو انشا : عزدواج! هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند. در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم. مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود. دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند! اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمین می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان! البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است! این بود انشای من. |
RE: موزو انشا:عزدواج!!! - Mansoureh - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۳۴ ق.ظ
بیچاره دایی مختار... |
موزو انشا:عزدواج!!! - انرژی مثبت - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۳۹ ق.ظ
بازگشت ساراخانوم رو خوش امد می گم چند وقت بود کم پیدا بودند. ببخشید به تاپیک ربطی نداشت. |
جک و طنز - sirvan.t - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۱۸ ب.ظ
واقعا دمت گرم حس جوکولوزیت گل کرده من که لذت بردم |
جک و طنز - esisonic - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۳۶ ب.ظ
خسیسه بعد ۲۰ سال میره کفش فروشی میگه آقا ببخشید ما دوباره مزاحم شدیم |
موزو انشا:عزدواج!!! - SarahArshad - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۴:۲۲ ب.ظ
ممنون که به فکرم بودید .راستش در طی تلاشهای بیثمری در ترک دادن خودم در عملی انتهاری تصمیم گرفتم چند ماهی خودم رو ببندم به تخت و وصلش نکردم این خطوط سیال اعتیاد آور رو . اما افاقه نکرد عزیزم دوباره نعشه شدم رفت .درد پدرم رو در آورده بود. از شوخی گذشته یه مدت می خواستم ببینم اگه این وسائل ارتباط جمعی مدرن نباشه زندگیم چه طعمی میشه .ماهواره واینترنت رو گذاشتم کنار . حال وصفایی داشت برای خودش .عالم خوبی بود عالم بی خبری .بعضی اوقات مدرن نبودن هم حال میده.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! |
موزو انشا:عزدواج!!! - yaser_ilam_com - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۴:۵۸ ب.ظ
امروزه این ازدواج واقعا شده عز ا دواج .اینم یه درده جامعه مثلا رو به رشد امروز ماست |
موزو انشا:عزدواج!!! - یاقوت سرخ - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۸:۲۹ ب.ظ
خیلی با مزه بود، خداییش با اینکه خیلی خسته و کلافه بودم کلی خندیدم! قهر بهتر از دعواست! مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. |
جک و طنز - maryami - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۴۱ ب.ظ
تا حالا دقت کردین که روزای هفته اینجوری میگذره : شــــــــــــــــــــــنبــــــــــــــــــــه یــــــــکشــــــــنبـــــــــــــــــــه دوشـــــــــــــنبـــــــــــــــــــه سه شـــــــنبـــــــــــــــــه چـــهـــار شنبـــــــــــــه پنجشنبه جمعه!!! ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- اعتراف میکنم اولین روزی که رفتم دانشگاه نیم ساعت تو حیاط نشسته بودم تا زنگ رو بزنن که برم سر کلاس ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون! ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رفتم نمایندگی به مسئولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده، چی کار کنم؟ میگه صدای ضبط رو زیاد کن! -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ساعت خوابیده ، چهارپایه آوردم ، میگه میخوای باتریشو عوض کنی ؟ گفتم پَ نَ پَ اینجا سروصدا زیاده ، میخوام ببرمش اتاق خواب بخوابه ! ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- نمیدونم چرا هر موقع تصمیم میگیرم درس بخونم سرعت ایتنرنت خوب میشه! ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- بچه که بودم شناسنامه داداشم گم شد الان دوازده سال میگذره ولی هیچکس نمیدونه که شناسنامش و گرو گذاشتم تو کلوپ سر کوچه و یه سگا گرفتم -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- تا حالا دقت کردین صدای دزدگیر ماشینو همه میشنون بجز خود صاحب ماشین ! { مخصوصاً نصف شب } -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- لــــــــــذتی که در خوابیدن روی جزوه هست تو خوابیدن روی تختـخواب نرم نیس ... -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- هیچ لذتی بالاتر از این نیست که یه تیکه از سرعت گیر کنده شده باشه و تو بتونی چرخ ماشینو از اونجا رد کنی... خدایا این لذتارو از ما نگیر... -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رفتم ساعت سازی به یارو می گم ساعتم کار نمی کنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟ پـــ نه پـــ باهاش صحبت کن سر عقل بیاد بره سر کار!!! -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- از این که نمیاد... اینو بلدم ... صبح پا میشم میخونم اینو ... زمزمه های درونی من در حال درس خوندن و رد کردن صفحات ..! -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- تا حالا دقت کردین با این همه پیشرفت علم ، هنوزم هیشکی نمیدونه که از تو یخچال دقیقا چی میخواد |
جک و طنز - maryami - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۰:۴۶ ب.ظ
یارو زبونش میگرفته، میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟ کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟ یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟ یارو می گه: بابا دیب، دیب! طرف میبینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه. اون میآد می پرسه: چی میخوای عزیزم؟ یارو می گه: دیب! رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟ یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟ یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمیدونید دیب چیه؟ رئیس هم هر کاری میکنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه. یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچههای داروخونه مثل همین آقا زبونش میگیره. فکر کنم بفهمه این چی میخواد. اما الان شیفتش نیست. رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش. میرن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو میپرسه: چی می خوای؟ یارو می گه: دیب! کارمنده می گه: دیب؟ یارو: آره. کارمنده می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟ یارو میگه: آره، همونه. کارمند میگه: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای!؟ همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش. همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی میپرسن: چی میخواست این؟ کارمنده می گه: دیب! میپرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟ می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره! رئیس شاکی می شه و میگه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟ کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت! . . . . . . . *دلم خنک شد، آخرش نفهمیدن دیب چیه* |
RE: موزو انشا:عزدواج!!! - MIT - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۲۱ ب.ظ
سارا خانوم شما خیلی با مزه انشا مینویسینا |
جک و طنز - esisonic - 16 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۳۷ ب.ظ
(۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۴۱ ب.ظ)maryami نوشته شده توسط: بچه که بودم شناسنامه داداشم گم شدبچّه ها میدونستین این قضیه واقعیه؟؟؟...حتی عکس سگا رو هم طرف گذاشته بود!!! (۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۰:۴۶ ب.ظ)maryami نوشته شده توسط: *دلم خنک شد، آخرش نفهمیدن دیب چیه*حالا واقعا ً دیب چیه؟؟ |
موزو انشا:عزدواج!!! - SarahArshad - 17 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۲۳ ق.ظ
(۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۲۱ ب.ظ)MIT نوشته شده توسط: سارا خانوم شما خیلی با مزه انشا مینویسینادوست من این هنر زاییده قلم من نیست .به چشم و دلم خوش آمد گفتم مذاق دوستان تر بشود و تازه !!!!!!!!!!! (۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۴:۵۸ ب.ظ)yaser_ilam_com نوشته شده توسط: امروزه این ازدواج واقعا شده عز ا دواج .اینم یه درده جامعه مثلا رو به رشد امروز ماستبرای بعضی ها قبلش عزاست بعداز عروسی -عروسیه. برای بعضیهای دیگه قبلش عزاست بعد از عروسی -هم عزاست. برای بعضیها هم قبلش عروسی ست و بعد از عروسی البته عزاست . حالا خودت وتقدیرت که چه نوشته شده وچه رقم خورده وشاید بیشتر بستگی به کفه گذشتت دارد. |
موزو انشا:عزدواج!!! - rozh66 - 17 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۱۸ ق.ظ
خوشمزه بودممنون |
موزو انشا:عزدواج!!! - aatwo - 17 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۲۸ ق.ظ
قییییییییییییییلی باخال بود مرصی! عزدواج چقدر دردصر داره!!! اما چنت تا قلط ایملایی داشط انشاطون |