جک و طنز - نسخهی قابل چاپ صفحهها: ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ ۳۳ ۳۴ ۳۵ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ ۴۰ ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ ۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۱ ۶۲ ۶۳ ۶۴ ۶۵ ۶۶ ۶۷ ۶۸ ۶۹ ۷۰ ۷۱ ۷۲ ۷۳ ۷۴ ۷۵ ۷۶ ۷۷ ۷۸ ۷۹ ۸۰ ۸۱ ۸۲ ۸۳ ۸۴ ۸۵ ۸۶ ۸۷ ۸۸ ۸۹ ۹۰ ۹۱ ۹۲ ۹۳ ۹۴ ۹۵ ۹۶ ۹۷ ۹۸ ۹۹ ۱۰۰ ۱۰۱ ۱۰۲ ۱۰۳ ۱۰۴ ۱۰۵ ۱۰۶ ۱۰۷ ۱۰۸ ۱۰۹ ۱۱۰ ۱۱۱ ۱۱۲ ۱۱۳ ۱۱۴ ۱۱۵ ۱۱۶ ۱۱۷ ۱۱۸ ۱۱۹ ۱۲۰ ۱۲۱ ۱۲۲ ۱۲۳ ۱۲۴ ۱۲۵ ۱۲۶ ۱۲۷ ۱۲۸ ۱۲۹ ۱۳۰ ۱۳۱ ۱۳۲ ۱۳۳ ۱۳۴ ۱۳۵ |
جک و طنز - MSZ - 11 خرداد ۱۳۹۱ ۰۹:۲۳ ق.ظ
پسر جوان، وقتى پاى سفره عقد نشست و حاضر شد مهریه همسرش را پانصد هزار شاخه گل سرخ و یک جلد دیوان شمس تبریز به خط خودش در نظر بگیرد، نمىدانست چند سال بعد باید چند هزار بیت شعر دیوان شمس را بنویسد. به نوشته « ایران»، چندى پیش، زنى جوان به شعبه ۲۶۴ دادگاه خانواده ۱۲۱ مراجعه و با ارائه دادخواست طلاق به قاضى نحوى گفت: چند سال پیش بود که جوان مهندسى به خواستگارىام آمد. از همان اول تصمیم گرفتم که بناى زندگىمان را بر پایه تفاهم و عشق و عرفان بگذارم این بود که براى مهریهام، پانصد هزار شاخه گل سرخ و دیوان شمس به خط شوهرم و چهارده سکه بهار آزادى تعیین کردم. فکر مىکردم اگر او حاضر شود چنین مهریهاى را بپذیرد، باید از اندیشه بالایى برخوردار باشد. وى گفت: او هم پذیرفت و ما بعد از ازدواج، زندگى مشترکمان را آغاز کردیم. در این مدت با اینکه از نظر عقیدتى میان من و شوهرم تفاوتهایى بود و گاهى مشکل پیدا مىکردیم ولى من سعى مىکردم با گذشت باعث حفظ زندگى مشترکم شوم. وى ادامه داد: تا اینکه بعد از چند سال، روز به روز بر اختلاف میان من و اواضافه شد و شوهرم و من به این نتیجه رسیده ایم که دیگر امکان ادامه این زندگى وجود ندارد و به همین علت من به دادگاه خانواده مراجعه کرده و تقاضاى دریافت مهریه و طلاق دارم . با درخواست این زن جوان، قاضى دستور احضار این مرد را به دادگاه داد. این مرد جوان در برابر قاضى دادگاه خانواده گفت: آقاى قاضى! من و همسرم با اینکه از ابتدا سعى داشتیم تا پایههاى زندگى مشترکمان را استحکام ببخشیم موفق نشدیم و به همین علت من هم فکر مىکنم بهتر است تا از یکدیگر جدا شویم . وى گفت: طبق مهریهاى که براى همسرم تعیین کردهام، باید دیوان شمس را به خط خودم براى او بنویسم و پانصدهزار شاخه گل به او بدهم . قاضى نحوى پس از استعلام از اتحادیه گلفروشان، قیمت پانصدهزار شاخه گل را که بخشى از مهریه عروس جوان بود، ۱۵۰میلیون تومان محاسبه کرده و در حکمى به داماد جوان اعلام شد که وى موظف به پرداخت ۱۵۰ میلیون تومان ـ قیمت پانصد هزار شاخه گل سرخ ـ چهارده سکه بهار آزادى و نوشتن از روى اشعار دیوان شمس تبریزى است. ای خاک بر سر مهندست بکنن معلوم شد که آقای مهندس نه اهل عرفان بوده نه اهل حساب وکتاب و ریاضی وباغبانی وبازار و بطور کلی چهار عمل اصلی ریاضی را هم بلد نبوده ننه مرده |
RE: جک و طنز - Maryam-X - 11 خرداد ۱۳۹۱ ۱۱:۱۰ ب.ظ
خیلی ارزون حساب کرده تازه هر شاخه گل سرخ حداقل ۱۰۰۰ تومن قیمتشه که میشه به عبارتی ۵۰۰ میلیون تومان |
جک و طنز - انرژی مثبت - ۱۲ خرداد ۱۳۹۱ ۱۱:۳۶ ب.ظ
سه دزد بز دزد رفتن بز دزدی، یه دزد بز دزد دوبز دزدید،دودزد یه بز دزدیدن،یه دزد بز دزد به دو دزد بز دزد گفت:من که یه دزد بزم دو بز دزدیدم اونوقت دودزد بز دزد یه بز دزدیدین!!! یعنی اگه رو نوشابه نمی نوشتن “خنک بنوشید” ، من میجوشوندم بعد میخوردم !!! تا حالا دقت کردین اگه بخوای ۱۰ تومن از عابر بانک بگیری, ۶۰ نفر تو صف با حقارت نگات میکنن .حالا روزی که ۲۰۰ تومن میگیری , تا نیم مایلی, پرنده هم پر نمیزنه! از غضنفر می پرسن تحصیلاتت چیه ؟ میگه : PHD میگن یعنی چی ؟ میگه یعنی : Passed Highschool with Difficulties انجیر رو به غضنفر نشون میدن میگن این چیه ؟ میگه آلو بوده چلوندن تو زعفرون خوابوندن بهش کنجد مالوندن یه چوب بهش چپوندن تازه شده گلابی !!! |
جک و طنز - انرژی مثبت - ۱۳ خرداد ۱۳۹۱ ۱۲:۵۵ ق.ظ
غضنفر میخواسته زیردریایی آمریکاییا تو خلیج فارس رو غرق کنه، در میزنه فرار میکنه! ---------------- غضنفر رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر ، توی آسمان از سمت چپی اش می پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف می گه : نه. از سمت راستی اش می پرسه شما گرمتونه ؟ اون یکی هم می گه نه. بعد غضنفر بلند می گه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست. اون پنکه سقفی رو خاموشش کن. ---------------- یه بار یه دیوونه دنبال رئیس بیمارستان می اندازه . خلاصه رئیس بیمارستان رو تو یه بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس می گه از جون من چی می خوای ؟ دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه حالا تو گرگی! --------------------- رفتم تعمیرگاه مکانیکه میگه بشین بزن ، میگم استارتو؟ میگه پـَـــ نــه پـَـــ منو!! ----------------------- غضنفر می ره پرنده فروشی طوطی بخره بجاش یه جغد غالبش می کنن. میاد خونه بعد یه مدتی دوستش میاد پیشش میگه: طوطیت حرف هم میزنه؟ میگه: حرف که نمی زنه ولی خوب دقت می کنه ------------------------ امروز سر کلاس هندسه نشسته بودیم…معلممون گفت:این سوال همیشه تو امتحان میاد. یکی از بچه ها گفت:یعنی همین جوری میاد؟ معلممون گفت: پـَـــ نــه پـَـــ موهاشو فشن می کنه میاد --------------------- رفتم بالا پشت بام برف پارو کنم به دوستم که پایینه میگم پارو رو بده میگه پرتش کنم میگم پـَـــ نــه پـَـــ enterبزن خودش میاد بالا!! ----------------------- لوله کش اومده خونمون میگه لوله های آب چکه میکنن ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ سیمای برقمون سوراخ شدن |
جک و طنز - p.parsaee - 13 خرداد ۱۳۹۱ ۰۱:۱۳ ق.ظ
فرد A به فرد B میگه دیدی چی شد؟ ۱۰۰ کیلو برنج داشتم قبل از اینکه خبر دار بشم موشها همشو خوردن. فرد B به فرد A جواب میده: منم ۱۰۰ کیلو برنج داشتم قبل از اینکه موشها خبردار بشن خودم همشو خوردم. یارو میخواسته گوسفند قربانی کنه چاقو پیدا نمیکنه خفش میکنه. |
RE: جک و طنز - nasogh - 13 خرداد ۱۳۹۱ ۱۰:۱۳ ب.ظ
دقت کردین بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان دقت کردین وقتی دعواتون با یکی تمام شد تازه جواب های خوب به ذهنتون میرسه دقت کردین هر معلمی که میومد میگفت شما بدترین کلاسی بودین که تاحالا داشتم؟ دقت کردین بزرگترین دروغ پشت تلفن چیه .......سلام رسوندن بچه ها..... دقت کردین الان تو تهران بایه نفس عمیق میتونید کل جدول مندلیف رو بکشید تو ششتون دقت کردین هیچ لذتی مثل این نیست دو روز پیش تخمه خورده باشی امروز یکیشو رو فرش پیدا کنی دقت کردین استرسی و رقابتی که واسه انتخاب واحد هست...واسه خود قبولی تو دانشگاه نیست! دقت کردین: وقتی حوصله ات سر میره اولین جایی که میری سر یخچاله!!!!!!؟؟؟ |
«پا توی کفش مولوی» - انرژی مثبت - ۱۴ خرداد ۱۳۹۱ ۱۲:۱۳ ق.ظ
با اجازه از جناب مولوی میکنم پا توی کفش مثنوی حرف نی را بارها بشنیدهای در کتاب درسیات هم دیدهای حال بشنو حرف این غمدیده را این جراحت جای مرهم دیده را بشنو از من چون حکایت میکنم تازه خیلی هم رعایت میکنم کز نیستان تا مرا ببریدهاند مرد و زن هرهر به من خندیدهاند هر کسی کو دور ماند از اصل خویش میشود اصلش همه دلبستگیش من ولی چون دور از اصلم شدم در میان میوهها شلغم شدم من به هر جمعیتی نالان شدم مدتی شاگردِ بقالان شدم من حدیث راه پرخون میکنم شاخبازی پیش مجنون میکنم مرهم این هوش جز بیهوش نیست راستی بیهوش اصلاً کوش؟ نیست! در غم من روزها بیگاه شد هر وزیری آمد استیضاح شد روزها گر رفت، گو رو، باک نیست تو بمان، ماندن که وحشتناک نیست هرکسی در چشم دریا شد کِنِف میشود از رود بودن منصرف اینچنین من برکهای تنها شدم بیخیال راه رفتنها شدم پس تو هم اصلاً مرا ول کن، رفیق برکهام، این آب را گل کن، رفیق تو ز دریایی و دریا میروی راست باشی تا ثریا میروی گرچه من را کرده دنیا آش و لاش بیخیال من، تو اقیانوس باش در دعاهایت ز من هم یاد کن با چنین کاری دلم را شاد کن گرچه محتاج دعا هستیم ما خود دعاگوی شما هستیم ما چون که یابد زود پخته حالِ خام پس سخن کوتاه باید، والسلام سیدامیر موسوی اینم واسه دوستانی که در پی انتخاب رشته اند(البته بیشتر به در کارشناسی ها می خوره ) می شود گرد صاحبان نبوغ موقع انتخاب رشته شلوغ یک طرف عمّه و عمو و پدر یک طرف خانواده ی مادر دور هم جمع می شوند آنی تا بدانند درس می خوانی که عیار تو را حساب کنند رشته ای تاپ انتخاب کنند رشته ای با جلال و فرّ و شکوه رشته ای باب طبع هر دو گروه چون به هوش تو کرده اند وثوق: دکتری و مهندسی و حقوق غافل از این که جبر راهش نیست هیچ کس جای دلبخواهش نیست دیده ام بار ها که درمانده است شاعری که مهندسی خوانده است یا نوازنده ای که حفّار است مجری رادیو که نجّار است ای بسا بوده شاعر طناز که شده کارمند شرکت گاز وی بسا خوش نویس یا نقّاش که شده در محله ای کفّاش یا وکیل و مهندس و دکتر شده طرّاح صحنه یا اکتور کاش فرصت به بچه ها بدهیم به هنر ارزش و بها بدهیم گرچه در چشم تان هنر خوار است هرکسی مستعد یک کار است مثلاً دختری که در ایلام شده دکتر به خواهش اقوام جای آنکه بلای جان بشود می شده خالق رمان بشود یا جوانی مهندس عمران که حذر دارد از گچ و سیمان عوض آنکه برج ساز شود می توانسته نی نواز شود غم نخور فعله یا که فرّاشی این مهم است، بهترین باشی! نسیم عربامیری |
عاقبت درس نخواندن! - انرژی مثبت - ۱۴ خرداد ۱۳۹۱ ۰۱:۰۲ ب.ظ
به قلم ابوالفضل اقبالی: ما یک رفیقی داشتیم که از نظر باحال بودن دو سه برابر ما بود(دیگر حسابش را بکنید که او کی بود) این بنده خدا به خاطر مشکلات زیادی که داشت نتوانست درس بخواند و در دبیرستان درس را طلاق داد و رفت سراغ زندگیش. زده بود توی کار بنائی و عملگی ساختمان (از همین کارگرهائی که کنار خیابان می ایستند تا کسی برای بنائی بیاید دنبالشان) از اینجای داستان به بعد را خود این بنده خدا تعریف می کند: یه روز صبح زود زدم بیرون خیلی سرحال و شاد. با خودم گفتم امروز چهل، پنجاه هزار تومن کار می کنم. حالا ببین! اگه کار نکردم! نشونت میدم! (این گفتگو ها را دقیقا با خودش بود!!) خلاصه کنار خیابون مثل همیشه منتظر بودیم تا یه ماشین نگه داره و مثل مور و ملخ بریزیم سرش که ما رو انتخاب کنه. یه دفعه دیدیم یه خانم سانتال مانتال با یه پرشیای نقره ای نگه داشت اولش همه فکر کردیم می خواد آدرس بپرسه واسه همینم کسی به طرف ماشینش حمله نکرد. ولی یهو دیدم از ماشین پیاده شد و یه نگاه عاقل اندر سفیهی به کارگرها انداخت و با هزار ناز و ادا به من اشاره کرد گفت شما! بیاید لطفا! رسیدم نزدیکش که بهم گفت: میخواستم یه کار کوچیکی برام انجام بدید. من که حسابی جا خورده بود گفتم: خواهش می کنم در خدمتم. سوار شدیم رفتیم به سمت خونه ش. تو راه هی با خودم می گفتم با قیافه ای که این خانم داره هیچی بهم نده حداقل شصت، هفتاد تومن رو بهم میده! آخ جون عجب نونی امروز گیرم اومد. دیدی گفتم امروز کارم می گیره؟ حالت جا اومد داداش؟! (مکالمت درونی ایشان است اینها!) وقتی رسیدیم خونه بهم گفت آقا یه چند لحظه منتظر بمونید لطفا. بعد با صدای بلند بچه هاشو صدا کرد: رامتین! پسرم! عسل! دختر عزیزم! بیاید بچه ها کارتون دارم! پیش خودم می گفتم با بچه هاش چی کار دار دیگه؟ البته از حق نگذریم بچه هاش هم مودب بودن هم هلو!! بچه هاش که اومدن با دست به من اشاره کرد و به بچه هاش گفت: بچه های گلم این آقا رو می بینید؟ ببینید چه وضعی داره! دوست دارید مثل این آقا باشید؟ شما هم اگر درس نخونید اینطوری می شیدا! فهمیدید؟! آفرین بچه های گلم حالا برید سر درستون! بچه هاش هم یه نگاه عاقل اندر سفیهی! به من انداختن و گفتن چشم مامی جون! و بعد رفتند. بعد زنه بهم گفت آقا خیلی ممنون لطف کردید! چقدر بدم خدمتتون؟ منم که حسابی قاطی کرده بودم گفتم: همین؟ گفت: بله گفتم:میخواید یه عکس از خودم بهتون بدم اگر شبا خوابشون نبرد بهشون نشون بدید تا بترسن و بخوابن؟ گفت: نه ممنونم نیازی نیست! فقط شما معمولا همون اطراف هستید دیگه؟!! گفتم:خانم شما آخر دیگه آخرشی ها! گفت: خواهش می کنم لطف دارید آقا!! اگر ممکنه بگید چقدر تقدیمتون کنم؟ منم که انگار با پتک زده باشن تو سرم گیج گیج شده بودم و گفتم: شما که با ما همه کار کردید خب یه قیمت هم رومون بذارید و همون رو بدید دیگه! زنه هم پنج هزار تومن داد و گفت نیاز نیست بقیه ش رو بدی بذار تو جیبت لازمت میشه! نتیجه گیری اخلاقی: اگه درس نخونید مثل رفیق ما میشیدا. |
جک و طنز - maryami - 14 خرداد ۱۳۹۱ ۰۲:۱۰ ب.ظ
شب صدای خرخر بابامو ضبط کردم، الان که براش می ذارم قبول نمی کنه ...... می گه فتوشاپه -------------------------------------------------------------------------------------------------------------- تا ۶ سالگی فکر می کردم اسمم دست نزن هستش -------------------------------------------------------------------------------------------------------------- یکی از کارهایی که علاقه دارم انجام بدم اینه که واسه یه فیلم زیرنویس فارسی بدم بیرون بعد اول فیلم بنویسم این یارو رو میبینی؟ آخر فیلم میمیره! |
جک و طنز - banou - 14 خرداد ۱۳۹۱ ۰۹:۳۱ ب.ظ
روز مرد بر همه فرشته های سیبیلو مبارک |
جک و طنز - maryami - 15 خرداد ۱۳۹۱ ۱۱:۴۶ ب.ظ
بچه که بودم یه بار شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم رفتم پفک اینا خریدم، عصرش عذاب وجدان گرفتم، رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- اینم وضعیت ما : دوزار اینترنت داریم ۲۰ تا نرم افزار هم هجوم آوردن خودشونو آپدیت کنن ! ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- یه بار به یه نفر میگن با نخود جمله بساز ؛ میگه بلد نیستم … خب چیه ؟ مگه حتما باید بلد باشه !؟!؟! ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رئیس: تو به زندگى بعد از مرگ اعتقاد داری؟ کارمند: بله! رئیس: خوبه. چون وقتى امروز صبح واسه رفتن به مراسم تشییع جنازه پدربزرگت اداره رو ترک کردی، اون اومد اینجا و گفت که مى خواد تو رو ببینه |
RE: جک و طنز - nasogh - 16 خرداد ۱۳۹۱ ۱۱:۵۱ ق.ظ
تو اتوبان گشت نا محسوس یه ماشینو گرفته بود.راننده ماشینه به پلیسه میگه :می خوای جریمم کنی؟ پلیسه میگه: پـَـ نـَـ پـَـ بادو تا همکارام میخواستیم حکم بازی کنیم یه یار کم داشتیم گفتیم مزاحم شما بشیم واسه دوستم عکس ایمیل کردم زنگ زدم میگم فرستادمش واست . میگه یعنی الان تو ایمیلمه؟ پـَـ نـَـ پـَـ الان دم در خونتونه ولی دستش به زنگ نمیرسه درو بزن بیاد بالا به مامانم میگم:نمیخوای واسه ما آستین بالا بزنی؟میگه:پسرم زن میخوای؟گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ گفتم آستیناتو بالا بزنی با هم مچ بندازیم ببینیم کی قوی تره کمیته انضباطی دانشگاه خواسته بودم رفتم تو میگه شما دو ترم تعلیق خوردید اعصابم خورد سرمو انداختم پایین دارم لبمو میخورم میگه ناراحت شدید؛ پـَـ نـَـ پـَـ خوشحال شدم دارم فکر میکنم چجوری این لطف شما رو جبران کنم یه شب یه یارو که نقاب زده بود با تفنگ جلوی یه دختره تو خیابون رو میگیره.دختره میگه:میخوای پولامو بدزدی؟یارو میگه: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم بهت پیشنهاد ازدواج بدم .چون دیر وقت بود گفتم مزاحم خانواده نشم یک خانم دوقلو به دنیا آورده ..پرستاره یکی از بچه هارو میبره براش....زنه میپرسه:اون یکی هم میارین؟؟؟پرستاره گفت: پـَـ نـَـ پـَـ فعلا اینو ببرین استفاده کنین...ده روز بعد از فعال سازی اون یکی هم پست میکنیم درِ خونتون یه مرد با ریش بلند و لباس مندرس کنار خیابون وایستاده داداشم میگه این گدائه؛ پـَـ نـَـ پـَـ کارل مارکسه اومده ببینه کارگران جهان با هم متحد شدن یا نه! |
جک و طنز - maryami - 16 خرداد ۱۳۹۱ ۰۹:۵۸ ب.ظ
دقت کردین سر جلسه امتحان وقتی رو یه سوال گیر میکنی تمام خاطرات زندگیت یادت میاد جز همون یه سوال؟؟ بعد کافیه برگتو تحویل بدی کلمه به کلمش یادت میاد ؟!؟! ----------------------------------------------------------------------------------------------------- دست دوستم یه گوشی آیفون دیدم حسودیم شد ، اومدم خونه به مامانم میگم من یه اپل میخوام ؟ یه لبخند مرموز زد ! شب که بابام اومد دستش یه پلاستیک سیب ، مامانم میگه تو فک کردی من و بابات انگلیسی بلد نیستیم ؟؟؟ اینم فک و فامیلای ما ! ----------------------------------------------------------------------------------------------------- لذتی که در پاشیدن گاز پوست پرتقال تو چش و چال یه نفر هست تو خوردن خود پرتقال نیست !!! لذت بردم که میگمااا ! ----------------------------------------------------------------------------------------------------- بچه : بابا نقاشیم قشنگه ؟ بابا : آره عزیزم ! حالا چی کشیدی ؟ بچه : یه گاو که داره علف می خوره بابا : پس علفش کو ؟ بچه : گاوه خورد تموم شد بابا : پس گاوه کو ؟ بچه : علف خورد رفت ----------------------------------------------------------------------------------------------------- به غضنفر میگن : شما به اون حشره چی میگید که خیلی کوچیکه , رو گل میشینه , شهد گل ها رو میخوره و عسل درست میکنه ؟ غضنفر میگه : ما بهش میگیم خسته نباشی حشره !!! |
جک و طنز - انرژی مثبت - ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ ۱۰:۲۵ ب.ظ
خانوم maryami خیلی باحالید ممنون از جک های باحالتون . خوشمان امد |
RE: جک و طنز - maryami - 16 خرداد ۱۳۹۱ ۱۰:۴۰ ب.ظ
(۱۶ خرداد ۱۳۹۱ ۱۰:۲۵ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: خانوم maryami خیلی باحالید خواهش می کنم لطف دارین |