(۰۲ مهر ۱۳۹۱ ۰۸:۴۴ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط:  این یه طنز واقعی است که براتون میگم.
یه سوپری سرکوچه ماست که شاید روزی .........تومان فروش داره. انواع اقسام شکلات خارجی و همه جور چیزی از لبنیات و کالباس و سوسیس و لوازم بهداشتی آرایشی خارجی و میوه و .... خلاصه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد را میفروشه . هر روز هم صبحها یه وانت از اینهاییکه پشتشون یه اطاقک خیلی بزرگ زدن و تا دو برابر حجم عادی توش جنس میذارن خودش می آره دم مغازه اش خالی میکنه. حالا بقیه این شرکتهای لبنیاتی و اینا هم که در طول روز واسه اش جنس میارن.
پشت وانتش بزرگ نوشته
" اینه عاقبت فرار از مدرسه ....." !!!!!!

(۰۲ مهر ۱۳۹۱ ۰۸:۵۱ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط:  یاد این جک افتادم:

پشت نیسان و خاور خوندیم عاقبت فرار از مدرسه ... اما پشت هیچ لکسوز و بی ام دبلیویی ننوشته بود عاقبت چی !!!

---

(۰۲ مهر ۱۳۹۱ ۰۷:۳۳ ب.ظ)s.sadri نوشته شده توسط:  از سرگرمی های ما دهه شصتیا بالا رفتن از رختخواب ها بود!!
خدا میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن و موندیم زیر!!
لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله دماوند!!
چه کنیم تفریح نداشتیم که….

(۰۹ شهریور ۱۳۹۱ ۰۱:۱۴ ق.ظ)esisonic نوشته شده توسط:  

(08 شهریور ۱۳۹۱ ۱۲:۳۶ ب.ظ)Payam92 نوشته شده توسط:  کی یادشه؟:|
این کتک هایی که ما تو مدرسه خوردیم، اعضای القاعده تو زندان گوانتانامو نخوردن، کلن کتک از جمله وسایل کمک آموزشی پرکاربرد زمان ما محسوب میشد. خط کش، سیلی، جُفتک، خودکار لای انگشت
و ..
و.
.و
یاد فیلم اره افتادم

خدایی هم یادش بخیر...از خود اول دبستان تا روز آخر سوم راهنمایی یه روز نبو از ناظممون کتک نخورم...!!
از اول دبیرستان شروع کردم به چیدن یه سری استراتژی از جمله دوست شدن با ناظم مدرسه
از اون به بعد هر اتفاقی می افتاد ، حتی اگه کار منم بود کسی بهم شک نمیکرد
(در این حد بگم که دوم هنرستان کلید در مدرسه رو ازش کپی زده بودم )

(۳۱ شهریور ۱۳۹۱ ۰۱:۵۶ ب.ظ)desatir7316 نوشته شده توسط:  
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.

وسط صفحه کلیک کنید تا به دیجیتالی تبدیل بشه

(۰۹ مهر ۱۳۹۱ ۰۶:۲۹ ب.ظ)Eternal نوشته شده توسط:  مریم جون خیلی جالب و خنده دار بود..... ممنون گلم .... یه سپاس کمه ولی دیگر چه کنیم که چاره ای نیست