صفحه‌ها: ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ ۳۳ ۳۴ ۳۵ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ ۴۰ ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ ۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۱ ۶۲ ۶۳ ۶۴ ۶۵ ۶۶ ۶۷ ۶۸ ۶۹ ۷۰ ۷۱ ۷۲ ۷۳ ۷۴ ۷۵ ۷۶ ۷۷ ۷۸ ۷۹ ۸۰ ۸۱ ۸۲ ۸۳ ۸۴ ۸۵ ۸۶ ۸۷ ۸۸ ۸۹ ۹۰ ۹۱ ۹۲ ۹۳ ۹۴ ۹۵ ۹۶ ۹۷ ۹۸ ۹۹ ۱۰۰ ۱۰۱ ۱۰۲ ۱۰۳ ۱۰۴ ۱۰۵ ۱۰۶ ۱۰۷ ۱۰۸ ۱۰۹ ۱۱۰ ۱۱۱ ۱۱۲ ۱۱۳ ۱۱۴ ۱۱۵ ۱۱۶ ۱۱۷ ۱۱۸ ۱۱۹ ۱۲۰ ۱۲۱ ۱۲۲ ۱۲۳ ۱۲۴ ۱۲۵ ۱۲۶ ۱۲۷ ۱۲۸ ۱۲۹ ۱۳۰ ۱۳۱ ۱۳۲ ۱۳۳ ۱۳۴ ۱۳۵
من هر وقت غذایی چیزی میبردم حتما به دوستام میدادم و اونا رو سهیم میکردم تو غذام ..مامانم خوب مادر بود دیگه میگفت خودت بخور همشو نده به دوستات بخور تا سیر شی.. اما من همش به همه خوراکیامو میدادم..اونم به یکی دو تا از دوستام.
بابام همیشه وقتی میومدم خونه،گوشاشو میزاشت رو شکمم و میگفت حرف نزن ،شکمت بهم میگه امروز چی خورد چی نخورد!! و همیشه هم حدثاش خوب طبق معمول درست بود و همش فکر میکردم شکم آدما حرف میزنه و غذایی که خورده رو میگه!!
یادش بخیر تو پنکه، هــــــــــــــــــــــــــــا می کردیم
خودش یه پا افکت صوتی بود یه خاطره از پنکه و کشفی که ناتمام ماند دارم
اصلا کسی چه میدونه اگر گذاشته بودند من اون اکتشاف علمیم رو به نتیجه برسونم شاید الان رتبه علمیم خیلی بالاتر از اینی که هست می بود
یادمه بچه که بودم همش با بابام میرفتم مغازه، منو مینشوند رو ویترین برا خودم بازی می کردم (خیلی کوچک بودم) . یه پنکه رومیزی هم روی ویترین بود ، یه نخ پیدا کردم و داشتم با دقت تمام میکردمش داخل پنکه . بابام هم اصلا حواسش به من نبود . عاقا می خواستم امتحان کنم ببینم مقاومت نخ در برابر پره در حال حرکت پنکه چقدره
شما مشکلی با این قضیه دارید ؟! خلاصه همونطوری که با انگشتهای کوچولوم نخ رو به پره نزدیک می کردم یهو یکی از بیرون مغازه داد زد آقا بچه رو بگیـــــــــــــــــــــــــــــــــر
دیگه نفهمیدم چی شد شمام زیاد پیگیرش نشید فقط می دونم تحقیقم ناتمام ماند
سپاس و ستایش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری ،
هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است و چون به پایان رسد مایه ضرر ،
پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب .....
از جیب و جان که بر آید ...... کز عهده خرجش به در آید
---------------------------------------------------------------------------
یکی از فامیلامون اسم بچشو گذاشته سـِــپــَـــنــــتــــا
هر موقع مادرش صداش میزنه میگم ۱۵ تا
---------------------------------------------------------------------------
رفتم خونه دوستم خواهرش داشت تو اتاقش بازی میکرد، یهو بغض کرده از اتاق دویید بیرون اومد بغل خواهرش.ازش پرسیدیم چی شد؟ گفت با عروسکام دعوام شده بازیم نمیدن
من:|
نویسنده کتاب هری پاتر :|
الییس در سرزمین عجایب :|
(۲۳ مرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۲۰ ب.ظ)good-wishes نوشته شده توسط: خلاصه همونطوری که با انگشتهای کوچولوم نخ رو به پره نزدیک می کردم یهو یکی از بیرون مغازه داد زد آقا بچه رو بگیـــــــــــــــــــــــــــــــــرمنم یه بار تو ملوان زبل دیدم با پنکه کالباس برش میزد ... برای امتحان یه خیار کوچولو رو از لای پره ها کردم داخل..!!
هیچی دیگه...خونه خیاری شد که هیچ ، از مامانم هم یه فصل کتک خوردم!!
---------
یه خسیسه تو خیابون یه نفرو میبینه که رو زمین خوابیده دلش میسوزه میگه چیه اینجا خوابیدی؟ بیا بریم کوچه ما بخواب !
چند تا توله سگ برای باباشون تولد می گیرن روی کیک می نویسن: پدرسگ! تولدت مبارک!
*************************************************************
دو تا سوسک پولدارازدواج می کنند. ماه عسل میرن توالت فرنگی!
*************************************************************
یه اخلاق خوبی که پشه ها دارن تک خوریه ، شما فکر کن پشه ها هم مثل مورچه ها رفیق باز بودن
یه سوژه که پیدا میکردن ۸۰۰ تا از رفیق هاشون رو می کشوندن اونجا... از همینجا از این اخلاق پسندیده شون تشکر می کنم
.
الان دیگه، زنها در همه ورزشها مثل فوتبال، همه علوم به ویژه انرژی اتمی و حتی در کار و تجارت موفق هستند.... خدا وکیلی اینطوری که دارن پیشرفت میکنند،ممکن هست یه روزی بیاد که پارک دوبل رو هم یاد بگیرند!!
:-)
نمیدونم چه رمزیه،وقتی یکی بهت میگه عزیزم،انگار صد تا فحش بهت دادن.. ولی وقتی یکی دیگه میگه دیوونه،انگار همه دنیا رو بهت دادن...
یه شعر جالب، جون میده واسه روی کارت عروسی
آخر این هفته جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود درآن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفا از آوردن اطفال، خودداری کنید!
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها!
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید!
میوه، شیرینی، شب پاتختی ام هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید!
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید!
گرم باید کرد مجلس را، ازاین رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید!
لامبادا و تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماما پرده برداری کنید!
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید!
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت ازاو طرفداری کنید!
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید!
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هرگونه اطواری کنید!
مهارت مامان های ایرانی:
۱- تشخیص دما با نگاه کردن
۲- تشخیص بو از ۵ تا اتاق اون ور تر
۳- تشخیص صدا از ۵ تا اتاق اون ور تر
۴- تشخیص میزان کثیفی لباسها از طریق بو کردن
۵- بلند کردن در قابلمه ی روی گاز ( اصلنم دستش نمیسوزه )
۶- انجام حداقل ۳-۴ کار در ان واحد )
۷- بزرگ کردن ۵-۶ تا بجه باهم
۸- تامین تمام مخارج با حقوق بابا
۹- دیدن تمام سریال های فارسی وان و جم تی وی
۱۰- انداختن تیکه هایی به فرزندان، مانند خرس گنده و لندهور و امثالها
۱۱- یاد نگرفتن نحوه ی فرستادن اس ام اس
۱۲- حمل طلا، تا جایی که بشه
۱۳- درست کردن کوکو از گوشت کوبیده گرفته تا قیمه ی یه هفته پیش
۱۴- درست کردن انواع دم کنی و دستگیره توسط تی شرت فرزندان
عاشقششششششششم به افتخار هرچی مادر مهربونه
قصه ازدواج یک بخت برگشته:
وصلت ما از ازل یک وصله نا جور بود
من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود
درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود
بس که بودم سر به زیر و در غذا کافور بود
رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم
گفت باید زن بگیری تو و این دستور بود
چند باری خواستگاری رفته بودم بد نبود
میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود
این یکی گیسو کمند و آن یکی بینی بلند
این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود
سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن
اولی خر فهم بود و دومی خر زور بود
خانواده گر چه یک اصل مهم در زندگیست
انتخاب اولم باباش مرده شور بود
کیس خوبی بود شخصا، صورتا، فهما فقط
هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود
با خودم گفتم که کی داده، گرفته بی خیال
حیف از شانس بدم دامادشان مامور بود
این غزل را توی زندان من سرودم یک نفس
شاهدم ناصر سه کله با کرم وافور بود
زن اخ است و مایه درد و بلا با این وجود
می گرفتم یک زن دیگر اگر مقدور بود....
عباس احمدی
یارو میره چشم پزشکی دکتره میگه حروف تابلو رو بخون میگه:حروف؟میگه حروف رو تابلو .یارو میگه تابلو؟میگه تابلوی روی دیوار میگه: دیوار؟
تولدم مبارک
علی پهلوان، خواننده گروه موسیقی آریان،در کنسرتی که به همراه گروه برای ایرانیان مقیم لندن به منظور جمع آوری کمک برای مردم آفریقا داشتند، در بین اجرا از همه تماشاچیان خواست که سکوت محض برقرار کنند.سپس در حالیکه در سکوت کامل سالن دستهایش را با ریتمی آرام ولی پیوسته به هم می کوفت، برای این که مردم را متوجه عمق فاجعه گرسنگی در آفریقا کند، خطاب به تماشاچیان گفت: "هربار که من دستهام رو به هم می کوبم، کودکی در افریقا می‌میره"
ناگهان از ردیف جلوی تماشاچیان، صدایی با لهجه غلیظ ///ی سکوت را شکست.............................. خب دست نزن پدر// !!!!!!!!
(۲۷ مرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۳۷ ق.ظ)ana_12345 نوشته شده توسط: تولدم مبارک
الان باید به تولد شما به عنوان یه جک بخندیم !؟
ﺩﯾﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ
ﺧﺐ ﺣﺘﻤﺎ ﺷﺎﺭﮊ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ
---------------
دیکتاتور کیست !؟
بچه ای است ۲ ساله که ۲۰ نفر مجبورند به خاطر اون کارتون نگاه کنند
)-----------------
این سازمان ملل اگه یه دونه قانون «منع خیس کردن دمپایی های دستشویی» تصویب میکرد، اندازه تمام خدماتش یجا، ارزش داشت !
---------------------
هر کس به طریقی دل ما می شکند... خدا رو شکر تنوع زیاده حوصلمون سر نمیره
----------------------
ازت خواهش می کنم به من پیام نده من زن دارم بهم شک می کنه
"پیامک حیف نون به ایرانسل"
سر ظهر خوابیده بودم
ساعت حدود ۲ و خورده ای بود
تازه دلم گرم شده بود که ...
همسایه مون شروع کرد به تق توق و کوبیدن و دنگ و دونگ و قیژژژژژژژژژژژژژژژژژ بریدن سنگ و کاشی و ... که چی ؟ حیاطش رو موزاییک کنه
عاقا ما هی دندون رو جگر گذاشتیم . هی به رو خودمون نیاوردیم . هی ...
از اینا میشه گذشت .
می دونی از چی می سوزم ؟
د نمی دونی دیگه ، از اینکه بیدار شدم دیدم کنار کف دستم (در راستای انگشت کوچیکه) ، بین دوتا انگشتم ، کف پام رو پشه نیش زده
می دونی از چیش لجم میگیره
از این که پشه به خودش گفته باشه :
این که همسایه هاش آدم حسابش نکردن سر ظهر ، مام پس مهمونی برا خودمون بگیریم ...
اینا آدمو میسوزونه