تالار گفتمان مانشت
جک و طنز - نسخه‌ی قابل چاپ

جک و طنز - esisonic - 29 شهریور ۱۳۹۲ ۰۳:۱۴ ق.ظ

خاطره ۳

یه بار یکی از بچه های کامپیوتر ترم قدیمی (من ترم ۱ بودم اون ترم ۶) میخواست از یکی از دخترا خواستگاری کنه...واسه همین گل و شیرینی گرفته بود اومده بود دانشگاه...شیرینیو داده بود به یکی از بچه ها که خیلی هم شر بود...منم گفتم : ("بیاین شیرینی هاشو بخوریم به جاش توش نون خشک های جلوی آشپزخونه رو بریزیم.")...گفتن باشه...خلاصه عملیات انجام شد...عصری موقع خواستگاری ما از بالاکن توی طبقه دوم ساختمون فنی داشتیم مراسم شیرین خواستگاری رو دید میزدیم...انقده خندیدیم که یکیمون داشت میوفتاد پایین... (هنوزم یادم میوفته یه ساعت میخندم)
چیزی که دیدیم :
طرف گل رو میده دختره و شروع میکنه صحبت کردن ... خلاصه بعد چند لحظه پسره ذوق مرگ میشه و بالا پایین میپره ( فکر کنم بله رو گرفته بود ) و میاد جعبه شیریون باز میکنه که میبینه توش با چیزی که خریده بود مطابقت نداره!!...دختره هم اولش هنگ میکنه...ولی بعدش ۲ زاریش میوفته و میزنه زیر خنده...پسره هم که ما رو تو بالاکن میبینه با عصبانیت میخواد بیالا ولی دختره جلوشو میگیره و آرومش میکنه و ۲ تایی میرن!!

پ.ن : اونی که داشت میوفتاد پایین فرداش با دماغ شکسته اومد سرکلاس!! ( کلید اسرار)

RE: جک و طنز - انرژی مثبت - ۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۱:۰۵ ب.ظ

(۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۳:۱۴ ق.ظ)esisonic نوشته شده توسط:  ...منم گفتم : ("بیاین شیرینی هاشو بخوریم به جاش توش نون خشک های جلوی آشپزخونه رو بریزیم.")...

پ.ن : اونی که داشت میوفتاد پایین فرداش با دماغ شکسته اومد سرکلاس!! ( کلید اسرار)

شمایی که این پیشنهاد رو دادید کلید اسراری براتون پیش نیومدBig GrinBig Grin قسر(؟) در رفتید فکر کنمTongueCool

RE: جک و طنز - SaMiRa.e - 29 شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۳۵ ب.ظ

(۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۰۴ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط:  این دختر خانم با یه همچین داماد ناشی که از صبح گل و شیرینی میخره واسه عصر اونم تو دانشگاه ،امیدوارم خوشبخت باشند.Smile

شما روی خوب قضیه روببینید که اینها پیش زمینه بوده برای بعد که همراه خانواده بهترش رو میخرند . Big Grin
درضمن شیرینی هم دیگه وجود نداره Big Grin

جک و طنز - fifa2020 - 29 شهریور ۱۳۹۲ ۰۷:۳۴ ب.ظ

ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺷﺒﮑﻪ ۳ ﯾﻪ
ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺪﻣﯿﻨﺘﻮﻥ پﺨﺶ ﮐﺮﺩ .
ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻩ پﺮﺳﯿﺪﻥ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﻪ ﺑﺪﻣﯿﻨﺘﻮﻥ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﻔﺖ
ﯾﻪ ﻣﺎﻫﻪ،ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺵ پﺮﺳﯿﺪﻥ ﭼﻪ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﮔﻔﺖ ﺩﺭﺳﺎﻡ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻩ !!!
ﮐﻼ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺣﺪ ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ ﺭﺳﻮﻧﺪ |:
-------------------------
دختره متولد ۷۸ پست گذاشته:
از این به به بعد پول کارت شارژهایم را سیگار میخرم و با خیابان حرف میزنم..
اوی ....
تو پول کارت شارژاتو نگه دار لوازم تحریر بخر ۴ روز دیگه باید بری مدرسه... =)))))

جک و طنز - هاتف - ۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۰۷ ب.ظ

اصلا من عااااااااااشق این مچ گیری هام! این که یکی یه پستی میزنه بعد چند لحظه پاکش میکنه اما تا صفحه رفرش میشه یکی دیگه ازش نقل قول کرده Big Grin
(۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۳۵ ب.ظ)SaMiRa.e نوشته شده توسط:  
(29 شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۰۴ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط:  این دختر خانم با یه همچین داماد ناشی که از صبح گل و شیرینی میخره واسه عصر اونم تو دانشگاه ،امیدوارم خوشبخت باشند.Smile
شما روی خوب قضیه روببینید که اینها پیش زمینه بوده برای بعد که همراه خانواده بهترش رو میخرند . Big Grin
درضمن شیرینی هم دیگه وجود نداره Big Grin

بچه ها --> آقای رئیس
آقای رئیس --> بچه ها Big Grin

جک و طنز - Elena_71 - 29 شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۲۹ ب.ظ

منم ۱ خاطره بگم
ترم ۴بودم امتحان طراحی الگوریتم داشتیم؛دم آخر فهمیدم اون الگوریتمای کوله پشتی تو امتحان میاد؛منو دوستمم حفظ نکرده بودیم
خلاصه تصمیم گرفتیم بنویسیم رو کاغذ کوچولو ببریم با خودمون سرجلسه
حالا مام که ۲تا آدم ناشی
عاغا رفتیم سرجلسه منو رفیقم از هم دور افتادیم؛اصن تا ۱۰مین که من دمای بدنم به صفر رسیده بود ؛ بعد که کمی به هوش اومدم برگه رو یواش از جیبم درآوردم گذاشتم زیر برگه سوالات ؛ بعدش منتظر فرصب بودم که مراقبا نبینن که از رو برگه بنویسم ......
جفت زانو هام میلرزید ته کفشم تق تق تق تق میخورد زمین :لول
بعد فرصته پیش اومد کاغذه رو درآوردم اومدم بنویسم دیدم زرررت جلو چشمم رفیقمو ۲تا مراقب دارن کت بسته میبرن بیرون |: تقلبشو گرفته بودن |: فقط یادمه که چش چپم تیک عصبی میزد اون لحظه فشار روحیم انقد بالا رفته بود که دیگه از ترم ۴چیزی یادم نمیاد

RE: جک و طنز - mina25 - 29 شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۴۴ ب.ظ

داداش کوچیک دوستمو بردیم آمپول بزنیم…
پرستار گفت:
بخواب آمپولتو بزنم…
بچه گفت:
خوابم نمیاد…
.......................................................................
با پسر عموم ۹سالشه داشتم بیست سوالی بازی میکردم.میگه اون چیه که خوراکیه و از جنس پلاستیکه.من هر چی فکر کردم نتونستم جوابشو بدم اخر بهم گفت خاک تو سرت با این سوادت. میگم خوب چیه میگه " پفک" .چون هم می خوریم هم وقتی رو اتیش می اندازیمش جمع میشه!!!
من|:
کل فامیل|:
رئیس کل تولیدی پفک|:
.........................................................................
میدونید چیه؟
اگه به جای سیب خود درخت می افتاد رو نیوتن..الان خیلی راحت بودیمSmile
.........................................................................
تو شهر حیف نون اینا برای اولین بار چرخ فلک نصب می کنن. حیف نون به شهرداری زنگ می زنه می گه دستتون درد نکنه، از وقتی پنکه بزرگه رو نصب کردین هوا خیلی خنک شده! Smile
.........................................................................
غضنفر هی نگاه به گوشیش میکرده و میخندیده ، بهش میگن اس ام اس اومده ؟ میگه آره ، میگن چیه ؟ میگه یکی هی اس ام اس میده Low Battery
..........................................................................
حیف نون کیس کامپیوترش رو میبره تعمیرگاه می گه آقا اینو برای ما تعمیر کن. مرده می گه: چه مشکلی داره؟ میگه: والا نمی دونم چرا چند روزه جا لیوانیش بیرون نمیاد!

RE: جک و طنز - neilabak - 30 شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۰۳ ق.ظ

باﺑﺎﻡ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺍﺳﻤﺲ ﻣﯿﺪﻩ
ﺍﻻﻥ ﺯﺩﻩ:
ﺳﻼﻡ ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﻧﺎﻥ ﺑﺨﺮﯼ؟؟
ﻣﻨﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺯﺩﻡ:
ﺁﺭﯼ ﭘﺪﺭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﺎﻃﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻃﻠﺐ ﻧﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ^___^
ﭘﺪﺭ ﭼﻨﺪ ﻋﺪﺩ ﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﺎﻃﺮ ﻃﻠﺐ ﮐﻨﻢ؟ ^___^
ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ :
بیشعور ﻣﻨﻮ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ . ﺍﮔﻪ ﺟﺮﻋﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ …
ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺧﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ؟
------------------------
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺩﻭ ﺳﻮﻡ ﺑﺪﻥ ﻣﺎﺭﻭ ﺁﺏ
ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺗﻮﻧﻬﺎﯼ ﮊﺍﭘﻨﯽ
ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ.
ﻻﻣﺼﺒﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ﺳﯿﻞ ﻣﯿﺎﺩ!

جک و طنز - esisonic - 30 شهریور ۱۳۹۲ ۰۳:۲۲ ق.ظ

(۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۱:۰۵ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط:  شمایی که این پیشنهاد رو دادید کلید اسراری براتون پیش نیومدBig GrinBig Grin قسر(؟) در رفتید فکر کنمTongueCool
تقریبا ً...آخه فرداش دختره رو سر کلاس دیدم جریان رو واسش تعریف کردم...تفلک نمیدونست چطوری باید بخنده Big Grin!!
ولی در کل جفتشون بچه های باحالی بودن...!!

جک و طنز - ashkan_d13 - 30 شهریور ۱۳۹۲ ۰۱:۳۶ ب.ظ

(۲۸ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۴۳ ب.ظ)good-wishes نوشته شده توسط:  
(28 شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۳۹ ب.ظ)arcsin نوشته شده توسط:  نیست آخه موضوع پایان نامه ام رو میخوام دیتاماینینگ انتخاب کنم، خب از الان شروع کردم مترادفهای کلمه ی "فیلتر شکن" رو دارم در میارم به قول بچه ها Mine میکنم، به نتایج خوبی هم رسیدم، فکر کنم یه دو سه تا ISI بتونم از توش در بیارم...Big GrinBig GrinBig Grin
من "قند شکن" و "فیل شکن" هم دیدم Big Grin

tdgjv a;k
------------------------------------
«اسمشونبر» هم میگیم ما البته!

جک و طنز - انرژی مثبت - ۳۰ شهریور ۱۳۹۲ ۰۷:۴۲ ب.ظ

برادر زادم چهار سالشه زنگ زده می گه : عمه اون اسباب بازیه که گفتم حتما برام بخری ها
اگه یادت رفت زنگ بزن بهم تا یادت بیارم!!!
فک فامیله ما داریم؟
--------------------------------------------------

به مامانم می گم بزرگترین آرزوت چیه؟
می گه : بزرگ بشی زود زنت بدم با زنت دعوا کنم
حوصلم از این یک نواختی زندگی سر رفت
فک فامیله ما داریم؟Big GrinBig Grin
----------------------------------------------

بابام هرشب که میخاد بخوابه میاد در اتاق هرکدوم از ما (سه تا خواهریم) میگه فردا میرید دانشگاه؟
می گیم نه فعلا تعطیله!
بعد صبح ساعت ۶ میاد سه تامونو بیدارمی کنه میگه کلاس ندارید!دیرتون نشه!
فک و فامیله داریم؟؟ Smile

جک و طنز - esisonic - 31 شهریور ۱۳۹۲ ۰۵:۰۶ ب.ظ

خاطره ۳

قدیمی ترای دانشگاه اسلامشهر خوب یادشونه...یه زمانی (قبل از به وجود آمدن چیچکلو) سایت کامپیوتر تو ساختمون فنی مهندسی (شماره ۱) طبقه ۴ بود..۱۴۰۱///
اون ساختمون از همه قدیمی تره ...برای همین موش داره...!!!
یه بار موشه اومده بود تو سایت...بعد من که رفتم تو دیدم خانم معبودی(مسئول سایت)...داره آروم کمد رو میگرده...
گفتم چی شده؟...گفت آقا موشه رفته پشت کمد........هنوز هرفش تموم نشده بود که یه جیغ بنفش زدو رفت رو سکو جلوی تخته ایستاد......
خلاصه ...
با هم کلاسی ها بسیج شدیم موشه رو فرستادیم بیرون...
از اون وقت تا حالا هر وقت خانم معبودی میومد جایی رو بگرده میگفتم مواظب آقا موشه باش..

جک و طنز - Itstudent87 - 01 مهر ۱۳۹۲ ۱۲:۰۱ ق.ظ

ما هم یه خاطره بگیم همینجوری

اواخر ترم بود و کلاس "شبیه سازی" تو کارگاه بود و آموزش Arena و دانشجوهای حواس پرت.
استاد بیشتر از ۱۰ بار یه موضوع رو تکرار کرد اما بازهم بیشتر دانشجوها سوالای تکراری میپرسیدن.
آخرش استاد کلافه شد و داد زد:
بخدا هوش "Qbasic" از شما بیشتره!Big Grin

RE: جک و طنز - good-wishes - 01 مهر ۱۳۹۲ ۱۲:۱۹ ق.ظ

دیشب خواب میدیدم رفتیم به مخفیگاه یه عده تبهکار بعد یهو یکیشون با موتور وارد محوطه شد و ما رو دید . عاقا مام دو پا داشتیم دوپای دیگه هم قرض کردیم و الفرار. رفتیم به سمت یه کانکس تو همون محوطه که یه نرده بان بهش تکیه داده بودن . همراهام رفتن بالا و منم آخرین نفر بودم هنوز به سقف کانکس نرسیده بودم که تبهکاره پام رو گرفت . خیلی وحشتناک بود . داشتم سکته میکردم .
وقتی پام رو گرفت تو خواب به ذهنم رسید آخه چه کار ابلهانه ای کردیم ما اومدیم رو سقف کانکس آخرش که چی ما می موندیم رو هوا اونام از پایین ما رو محاصره میکردن دیگه .
هی چی دیگه تو خواب وقتی فهمیدم اشتباه کردم دوباره مثل این فیلم ها که میزنن عقب و فیلم سریع میره به اولش دوباره دیدم سریع داریم از پله ها میاییم پایین و همینجوری به عقب می دویم سر جای اولمون و اون موتوره هم به عقب داشت میرفت بیرون از محوطه . بعد یهو استپ شد .
دوباره موتوره وارد شد و ما دویدم از همون دری که موتور اومد تو فرار کردیم رفتیم بیرون محوطه Big Grin اصلا نمی دونید چه حس خوبی بود که از دستشون در رفتیم

گاهی آخر خواب هام اسامی بازیگراش رو دیده بودم اما تو عمرم اینطوری خواب ندیده بودم که برگرده به عقب و از یه صحنه ای دوباره شروع بشه Big Grin Tongue

جک و طنز - esisonic - 01 مهر ۱۳۹۲ ۰۲:۴۵ ق.ظ

یا فیلم های اکشن زیاد میبینی یا بازی های اکشن زیاد بازی میکنی!!! Big Grin