(۰۶ مرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۱۱ ق.ظ)targol نوشته شده توسط: خیلی خیلی خسته ام. کلافه و بی حوصله بودنم بهش اضافه شد . آخه الان وقتش بود؟ حالا که حتی فرصتی واسه رفرش شدن ندارماین روزا کدوم جوان خسته و بی حوصله نیست... طبیعی هستش فقط باید یا صبر کرد یا بیشتر سخت نگرفت تا رد بشه...
دلم خوش بود که این چند وقت گذشته باعث شده یه تغییرات مثبتی تو وجودم رخ بده اما الان میبینم اشتباه فکر میکردم.
آخرین کَل کَل...
آخرین سنگر سکوته....
و دیگر هیچ....
مثل تموم وقتا، حال منم خرابه !
حس درس خوندن ندارم
من اصلا حسی ندارم....
نمی دونم !!!!! فک کنم چند سالی هست که مردم.
من دقیقا مردم یه به معنای واقعی مرده زنده
دیگه رمقی واسه تلاش کردن ندارم
زده بسرم بزنم سیم اخر برم از سر کنکور پزشکی بدم تموم خلاصیییییییییییی دربیام پزشکی یا دندونپزشکی تمومش کنم...
والا بوووووخودا این استخدام اموزش و پرورش از صد کنکور تخصصی پزشکی نیز سخت تره...
----------------------------------
۵۰۰۰ نفر ما
یک نفر.... ؟؟؟؟
امروز یه بشکه باروتم
خدا تا عصر رو بخیر بگذرونه
الکی خوش
تشنه ام مثل فیل بی خرطوم
بعد از مدتها دوباره امروز به مانشت سر زدم.
مثل همیشه....ساده و صمیمی
مانشت حکم یه خونه ی قدیمی رو برای من داره ...که وقتی توش می ری تمام خاطرات اون روزات می یاد جلوی چشماتو ...دست آخر...یه آه بلندی می کشی از سر افسوس....
دلم برای اون روزا....برای هم خونه های قدیمی ام تنگ شده....
هر چی صبح حالم خوب بود و الکی خوش بودم؛ الان برعکس حالم بده و اعصابم خورده!
