همین که کمبود خوابم جبران شده کلی خوشحالم
خوش بحالت که کمبود خوابت جبران شده
(۱۵ دى ۱۳۹۲ ۱۲:۲۳ ب.ظ)kati نوشته شده توسط: همین که کمبود خوابم جبران شده کلی خوشحالم
خدا بده برکت چن ساعت کمبود خواب داشتی مگه کتی ؟ با اون آباتارت خخخخخ
گوگل پلاسم رو دی اکتیو کردم مثلن درس بخونم چقدر هم میخونم واقعن ! ... دلم باسه دوستام خیلی تنگ شده ... چقدر با مرام و باشخصیت بودن... هییی ...
(۱۵ دى ۱۳۹۲ ۰۱:۳۲ ب.ظ)virtual girl نوشته شده توسط: خدا بده برکت چن ساعت کمبود خواب داشتی مگه کتی ؟ با اون آباتارت خخخخخ
فکر کنم دیگه حدود یه ۴۸ ساعتی شده بود
نمیدونم چرا از اربعین به بعد خوشحالم ، فکر کنم تو اربعین یه اتفاقایی برام افتاده نمیدونم
همش الکی الکی خوشحالم ، بدون دلیل
میگم نکنه اثرات جنونه ؟؟؟؟ هاهاها آخه من از اینجور سوابق نداشتم .
در حال دیدن برف همراه با یه آهنگ ملایم
حس خوبیه اگه استرس پروژه نبود که محشر می شد
خیلی بد
(((وقتی مجبور باشی با یه ادم بد دهن که هیچی نمیفهمه تو یه اتاق سر کنی
((
(۲۲ دى ۱۳۹۲ ۰۳:۳۶ ق.ظ)white bird نوشته شده توسط: مجبور باشی با یه ادم بد دهن که هیچی نمیفهمه تو یه اتاق سر کنیدقیقااااااااااااا .. کاملا درک میکنم ... هربار دیدنش فقط حرص خوردن محضه!
سلام
امروز ، یعنی از دیشب حالم خوب نیست !!!
کلا حالم همیشه خوبه و به ندرت حالم بد میشه ! ولی وقتی حالم بد باشه یه چند روزی با خودم درگیرم !
الان دوست دارم بشم کیسه بکس ، دوست دارم کتک بخورم ، دوست دارم یکی بیاد منو بزنه ، له و لورده کنه !
از خودم بدم میاد ، دوست دارم گریه کنم !! مثل یه بچه بشینم زار زار گریه کنم به حال خودم.....
فقط به این ایه امید دارم : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
یا علی
روزها از پس روزها می گذرد، زودتر از آنچه که فکرش را می کنیم! خورشید بالا می آید و ماه تا آنجا که توان همت دارد و بتواند، سریعتر خورشید را پایین می کشد و گرد تاریکی و سکوت بر روزگار پاشیده می شود. اما چه خوب است این سکوت؛ مرا به درون خود می برد. گاهی سکوت و مرگ روشنایی، نوید طلوعی زیباست. باشد که از سکوتمان نهایت استفاده را بکنیم و عریانی نواقصمان را بپوشانیم تا با چهره کریهش، به همراه درخشش نوید امید بعدی؛ اندام نمایی نکند!
امضاء: خودم!
(۲۳ دى ۱۳۹۲ ۰۲:۲۴ ق.ظ)crevice نوشته شده توسط: روزها از پس روزها می گذرد، زودتر از آنچه که فکرش را می کنیم! خورشید بالا می آید و ماه تا آنجا که توان همت دارد و بتواند، سریعتر خورشید را پایین می کشد و گرد تاریکی و سکوت بر روزگار پاشیده می شود. اما چه خوب است این سکوت؛ مرا به درون خود می برد. گاهی سکوت و مرگ روشنایی، نوید طلوعی زیباست. باشد که از سکوتمان نهایت استفاده را بکنیم و عریانی نواقصمان را بپوشانیم تا با چهره کریهش، به همراه درخشش نوید امید بعدی؛ اندام نمایی نکند!
امضاء: خودم!
خیلی زیبا
واقعا لایککککککککککک
خدای خوبی داریم . . . آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ، اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد . . . و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد . . . آری خدای خوبی داریم . . . خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد ، با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛ ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد . .
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
در دنیا فقط یک نفر وجود دارد که باید همیشه سعی کنید از او بهتر باشید
و آن کسی نیست جز گذشته ی خودتان .
(۲۴ دى ۱۳۹۲ ۰۱:۴۵ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: حال یه نفر که گوشی اش را سرقت کرده اند !
آخ آخ آخ ! منم وقتی کیف پولم (که شامل کلیه کارتهای ملی ، عابر و اعتباری و سیم کارت و مبلغی هم پول و عکس های عزیزانم و مواردی از خاطراتم بود. خود کیف هم هدیه تولد ۲۰ سالگیم بود از هم اتاقی های خوابگاهم
هــــــع ) رو از جیب کیف لپتاپم به طرز تحیر آوری در اتوبوس خط ۲۰ یا ۲۵ در مشهد زدن همین حال رو داشتم . الان که فکر میکنم حال من اون موقع بدتر بود. چون الان شما شکلک اینطوری ->
گذاشتید اما من اون موقع عملا درمانده شده بودم یه چیزی بدتر از -> 
بدترش این بود جرأت نداشتم به خونواده ام بگم . یادمه بی پول شده بودم اساسی چون کارتهام هم رفته بود دیگه ، به بابام گفتم کارتم سوخته به حساب دوستم پول واریز کنه برام تا کارت عابر بانک خودم دوباره صادر بشه
البته بعد از سالها یعنی حدوا ۳-۴ سال بعد بهشون گفتم که اون زمان چنین اتفاقی برام افتاده بوده .بعد یه مدتی اینقدر به شماره اون سیم کارتم که تو کیف بود زنگ زدم که بالاخره یه نفر گوشی رو برداشت !!! اینقدر هول شده بودم که نگو اما هرچی براش توضیح دادم این خط من رو در فلان جا سرقت کردند و احیانا بتونه کمک کنه و بگه که از کی گرفته این خط رو تا سرنخی بشه مدارکم رو پیدا کنم (به قول خودم یه طوری گفتم که بهش برنخوره فکر کنه دارم میگم تو دزدی) اما قبول نکرد و گفت اشتباه گرفتید و این خط خط سرقت شده من نیست . در حالی که شماره خودم بود مطمئن بودم . بعدش هم هرچی دیگه زنگ زدم خاموش بود
فقط میدونم از ۳:۳۰ صبح بیدارم...
باز من عکسها و خبر کشتن اون پلنگ بی زبون رو خوندم ، حالم گرفته شد
من نمیدونم اونایی که این بلاها رو سر این حیوونی آوردن ، واقعا اون دنیا می خوان چی جواب خدا رو بدن ؟
مگه اون موجود ( هر چند وحشی) حق نداشت زندگی کنه؟
خیلی ناراحتم خیلی
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.