تالار گفتمان مانشت
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - نسخه‌ی قابل چاپ

صفحه‌ها: ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - aamitis - 30 دى ۱۳۹۴ ۱۰:۴۸ ب.ظ

برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست

براى اهل دریا شوق بارانى نمى ماند

نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
چه روشن ماه و روشن بین نگاهی کرده ام پیدا

به سوی خلق هر راهی که دارم کور خواهد شد
که از دل با خدای خویش راهی کرده ام پیدا

من آن بخت سپید خود که گم شد سال ها از من
کنون در گوشه ی چشم سیاهی کرده ام پیدا

به آهی کز دل آوردم گرفتم دامن همّت
خداوندا چه دامنگیر آهی کرده ام پیدا

برای زندگانی موجبی در خود نمی دیدم
کنون گر عمر باشد تکیه گاهی کرده ام پیدا

گدای عشقم و عرض نیاز بی نیازی را
بلند ایوان ناز پادشاهی کرده ام پیدا

از این پس شهریارا از غم دنیا نیندیشم
که چون آغوش پیر خود پناهی کرده ام پیدا

شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - barca - 08 بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۱۹ ب.ظ

عاشق زنی تک تیرانداز

در جبهه دشمن شده ام

ببینمش میمیرم...

نبینمش میمیرم...!!!

ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺷﺎﯾﮕﺎﻥ

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Masoud05 - 09 بهمن ۱۳۹۴ ۰۱:۳۶ ق.ظ

از بس خوابت را دیده ام دیگر نمی گویم "خوابم می‌‌آید"
می‌گویم "یـــــــارم می‌‌آید"
وعده ی ما همان رویای‌ همیشگی...

-----------

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

غزلیات سعدی. استاد سخن و ادب.
------------

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Masoud05 - 13 بهمن ۱۳۹۴ ۰۲:۳۶ ق.ظ

پر کن پیاله را کاین آب آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد

این جام ها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش

گرداب می رباید و آبم نمی برد!
من با سمند سرکش و جادویی شراب

تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم

تا مرز نا شناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا

تاشهر یادها .............

دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!

هان ای عقاب عشق !

از اوج قله های مه آلود دوردست
پرواز کن به دشت غم آلود عمر من

آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد...!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!

در راه زندگی ...
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با این که ناله می کشم از دل که : آب ....آب....!!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد!
پر کن پیاله را....

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - salam5 - 13 بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۴۶ ب.ظ

بوی سیگار شدیدی آمد...
با خودم میگویم
نکند باز پدر غمگین است؟!؟
نکند باز دلش...؟!؟؟
پله ها را دو به یک طی کردم
تا رسیدم بر بام
پدرم را دیدم
زیر آوار غرورش مدفون...
زیر لب زمزمه داشت
که خدا عدل کجاست؟
که چرا مزه فقر وسط سفره ماست؟!
و چراها و چراهای دگر...
دل من هم لرزید مثل زانوی پدر
دیدن این صحنه آن چنان دشوار بود
که مرا شاعر کرد...

"احمد شاملو"

شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Vah1d - 14 بهمن ۱۳۹۴ ۰۱:۲۴ ب.ظ

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود
ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت می‌شدم
و تو می‌توانستی تا قیامت برایم ناز کنی
یک‌ صد سال به ستایش چشمانت می‌گذشت
و سی هزار سال صرف ستایش تنت
و تازه
در پایان عمر به دلت راه می‌یافتم

آندره مارول
مترجم : احمد شاملو

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - ۱۰:۳۰ - ۱۵ بهمن ۱۳۹۴ ۰۲:۵۷ ب.ظ

ما درد خویش را به خدا هم نگفته ایم
تا نشکنیم پیشِ کسی حرمت شما
جلیل صفربیگی

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - salam5 - 16 بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۳۸ ب.ظ

بیماری من شد سبب پرسش معشوق
میمیرم از این غصه چرا بهترم امروز

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Masoud05 - 01 اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۵۴ ب.ظ

پشت این شعرا خاطره هایی نهفته که خیلی دوس دارند حاک بخورن!!

اگر ماه بودم، به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
و گر سنگ بودم، به هرجا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لبِ بام من می نشستی
و گر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی مرا می شکستی

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیـدن بود
چه سرنوشـت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود
حسین منزوی

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - ezra - 01 اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۰۷ ب.ظ

(۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۴:۱۸ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط:  دلهای ما که بهم نزدیک باشد،
دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم

دور باش اما نزدیک

من از نزدیک بودن های دور می ترسم ...

شاملو

گر در یمنی چو با من پیش منی
گر پیش منی , چو بی منی , در یمنی

من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من تو ام ؛ یا تو منی

ابو سعید ابوالخیر
به یاد اویس قرنی

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Masoud05 - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۴۹ ق.ظ

باری اگر روزی کسی از من بپرسد

"چندی که روی زمین بودی چه کردی؟"

من می گشایم...پیش رویش دفترم را

گریان و خندان بر می افرازم سرم را

آنگاه می گویم:که بذری نو فشانده است.

تا بشکفد....تا بر دهد بسیار مانده است.

در زیر این نیلی سپهر بی کرانه

چندان که یارا داشتم...در هر ترانه

نام بلند عشق را تکرار کردم

با این صدای خسته...شاید خفته ای را

در چارسوی این جهان بیدار کردم

من مهربانی را ستودم

من با بدی پیکار کردم

"پژمردن یک شاخه گل"را رنج بردم

"مرگ قناری در قفس"را غصه خوردم

وز غصه مردم....شبی صد بار مردم.

شرمنده از خود نیستم گر مسیحا

آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن

من با صبوری بر جگر دندان فشردم!!

اما اگر پیکار با نابخردان را

شمشیر باید میگرفتم

بر من نگیری.....من به راه مهر رفتم.

در چشم من شمشیر در مشت...

یعنی کسی را می توان کشت!!

در راه باریکی که از آن می گذشتیم

تاریکی بی دانشی بیداد میکرد!!

ابمان به انسان شب چراغ راه من بود!

شمشیر دست اهرمن بود!

تنها سلاح من در این میدان سخن بود!

شعرم اگر در خاطری آتش نیفروخت

اما دلم چون چوب تر از هر دو سر سوخت

برگی از این دفتر بخوان شاید بگویی

آیا از این می تواند بیشتر سوخت؟!

شب هایی بی پایان نخفتم

پیغام انسان را به انسان باز گفتم

حرفم نسیمی از دیار آشتی بود

در خارزار دشمنی ها

شاید که توفانی گران بایست می بود

تا بر کند بنیان این اهریمنی ها

پیران پیش از من نصیحت وار گفتند:

".........دیرست.....دیرست.

تاریکی روح زمین را

نیروی صد چون ما....ندایی در کویر است!

نوحی دیگر می باید و توفان دیگر"

"دنیای دیگر ساخت باید

وز نو در آن انسان دیگر"!!!

اما هنوز این مرد تنهای شکیبا

با کوله بار شوق خود ره میسپارد

تا از دل تیرگی نوری بر آرد

در هر کناری شمع شعری می گذارد

اعجاز انسان را هنوز امید دارد

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - salam5 - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۰۷ ب.ظ

منشین با من ، با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من،
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی است؟
یا نگاه تو که پر عصمت و ناز
بر من افتد چه عذاب و ستمی است؟
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم!آهوکم
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من
بی تو، چون مرده ی چشم سیهت
منشین اما با من منشین
تکیه بر من مکن ای پرده ی طناز حریر
که شراری شده ام
پوپکم ! آهوکم
گرگ هاری شده ام

اخوان ثالث

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - ezra - 15 اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۲۹ ق.ظ

(۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۷:۳۳ ب.ظ)artmiss نوشته شده توسط:  هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

سعدی این گفت و شد از گفته خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی



تضمین استاد شهریار لز شعر سعدی (البته تضمین از شعر دیگریست , ولی این بیت رو که دیدم یاد این تضمین افتادم)

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - salam5 - 19 اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۲۰ ب.ظ

روز جمعه تابوی بیهوده فروغ در تلویزیون شکسته شد و اتفاقا روح حاکم بر برنامه در ستایش این شاعر بود. تلویزیون چند گام جلوتر از تصور هم حرکت کرد؛ جایی که محمد حسین جعفریان در قامت میهمان برنامه به حاشیه راندن فروغ را در این سال ها ناروا دانست و در وصفش حرف ها زد. این کلمات از دهان کسی بیرون می آمد که متصف به جریان اصولگرای حوزه هنری است و برای قاطبه مخاطبان تلویزیون در ردیف مخالفان فروغ دسته بندی می شد.

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.


نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که درخلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها
فروغ فرخزاد

RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - MANO - 20 اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۳۰ ب.ظ

در دورترین فواصل هستی
نزدیکترین
مخاطب من
باش!

"شفیعی کدکنی"