![]() |
شام تلخ - نسخهی قابل چاپ |
شام تلخ - Hopegod - 22 آذر ۱۳۹۵ ۰۱:۱۳ ق.ظ
یه شب که خسته از دانشگاه رفته بودم خوابگاه و هیچی برای خوردن نداشتم و انقد گرسنه بودم که نمیتونستم غذای درست و حسابی برا خودم بپزم تصمیم گرفتم چند تا بادنجان که تو یخچال بودو پوست بگیرم سرخ کنم و با نون بخورم اما وقتی با کلی دردسر و گرسنگی و خستگی و شلوغی اشپزخونه و امید درست شد و رقتم سفره ی فقیرانمو پهن کردم دیدم اه مثل زهر ماره ![]() ![]() |
شام تلخ - cavalier - 04 شهریور ۱۳۹۶ ۰۵:۵۵ ب.ظ
منم باید یه روزی خاطراتمو بنویسم. هی روزگار |