![]() |
صبحانه - نسخهی قابل چاپ |
صبحانه - skygirl_00 - 29 مرداد ۱۳۹۱ ۰۸:۱۶ ب.ظ
خیلی شلوغ و با نشاط بودبم واس خودمون. همه خوابگاه از ساعت ۱۰ شب تا ۲ مهمان اتاق ما بودن .... من و هم اتاقیام هم ترم و هم کلاس بودیم، ،سلف دانشگام همیشه صبحانه میداد ما هم روزایی ک کلاس ساعت ۸ داشتیم زود پا میشدیم واس صبحانه وگرنه که ، همش می زدیم انتخاب صبحونه رو،نمی رفتیم می سوخت.. ی روز صبح ک کلاس داشتیم دیر پا شدیم ،تند تند آماده شدیم بریم سلف لااقل صبحونمون نسوزه ک دلمونم نسوزه. سریع مثل جت از تخت پا شدیم تو ۵ مین لباس پوشیدیم، رفتیم دم خوابگاه منتظر سرویس که ما رو ببره سلف . اما ۵ مین وایستادیم نیومد،۷ مین،۱۰ مین ... ساعت شده بود ۱۰ مین به ۸ .ک ۸ کلاس داشتیم.نه خبری از سرویس نبود... مام ک گفتیم خیلی شادو با انرژی کلاس و خوابگاه بودیم، دیدیم از دور ۴۰۵ استاد داره می یاد که بره کلاسمون یعنی با همین استاد کلاس داشتیم تا ۱۰ مین بعد. من گفتم بچه ها دلتون می خواد بین این همه دختر منتظر سرویس،براتون آزانس بگیرم کلاسمون بره بالا!!!! دوستامم خندیدن. گفتن قربونت. من و دوستم تا دیدیم استاد رسید ب ما . براش دست تکون دادیم .گفتیم دربست!!! ![]() ![]() ![]() بعد خوردن صبحانه ساعت ۸ و ۲۰ مین ،در زدیم رفتیم خدمت استاد تو کلاس... ![]() |
صبحانه - berkeley - 29 مرداد ۱۳۹۱ ۰۹:۲۹ ب.ظ
معمولا اساتید ما بامرام ترن ![]() ![]() ![]() |
RE: صبحانه - skygirl_00 - 29 مرداد ۱۳۹۱ ۱۰:۴۲ ب.ظ
(۲۹ مرداد ۱۳۹۱ ۰۹:۲۹ ب.ظ)berkeley نوشته شده توسط: معمولا اساتید ما بامرام ترن یعنی استادمون،آقای ...... با ما میومدن تو سلف خانم ها!!!!!!!! ![]() |