(۲۳ دى ۱۳۹۵ ۰۱:۱۵ ب.ظ)Menrva نوشته شده توسط: بعضی خواستنها هستن انگاری از ریشه یه ریشه قدیمی و کهنسال محکم و قوی جز نشدنیا هستن ازون خواستنهایی که هر چقدر بخوایش از محالاته و غیرقابل عملی شدن تاابد.. اینجور خواستنا حتی دیگه روی کائناتم تاثیر مثبت نداره وقتی سرنوشتت از قبل رقم خورده.. اما من باز به خواستنم ادامه میدم و این تازه هنوز اولشه....
و هربار انگار که برام هنوزم اولشه..
واقعا همینه... بعضی خواستن ها انگار جزوی از هویت آدم میشه. انگار بدون اون هیچ چیز نیستی و با اون همه چیز... انگار اگر اونو به دستش نیاری هیچی به دست نیاوردی. اول یک خواستن سادست... هرچقدر که ازت دورتر میشه بیشتر بهش حریص میشی..کم کم میشه آرزوت، رویات و یه روزی میبینی شده همه زندگیت... میبینی وجودت شده خواستن اون...
(۲۳ دى ۱۳۹۵ ۰۲:۰۴ ب.ظ)MarkLand نوشته شده توسط: به عنوان یه تجربه به دوستای هم جنس خودم(پسرها) میگم اگه احساس کردین نگاهتون با نگاه کسی تلاقی پیدا کرده و شروع به خیال پردازی کردین و بعد یه مدت تصمیم گرفتین که با طرف صحبت کنین تا اینجا خوبه اگه در جواب اظهار علاقه شما گفت شما دچار سوء تفاهم شدین و من منظوری نداشتم خیلی راحت کنارش بذارین و دیگه نه دنبال نگاهش باشین و نه سعی در حل معمای تناقض نگاه و گفتار داشته باشین
ای بابا... کسی که الگی نگاهش با آدم تلاقی نمیکنه. بکنه هم یک بار دو بار نه بیشتر... عشقی که یک طرف بخواد توش سیاست به خرج بده و انکار کنه که امتیاز بگیره یا هر فکر دیگه ای که توی سرشه، به هیچ نمیارزه...