بد بخت شدیم ... ! ۲afm میخواد بره خواستگاری، نه بشنوه دهنمونو سرویس میکنه!!!
:|
(۰۵ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۰۱ ق.ظ)zarig460 نوشته شده توسط:اگه اون ۳ ماه رو میرفتی و تجربه کسب میکردی بهتر بود یا الان که بیکار تو خونه نشستی و اون ۲۰۰ تومن رو هم نداری(05 شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۴۲ ق.ظ)Amir V نوشته شده توسط: خبر جدید:
فردا آخرین روز کاری منه. از پس فردا بخور بخواب+عشق و حال.
Sent from my Galaxy Nexus using Tapatalk 4 Beta
واقعا شما هم سرکار میرید؟!چه خوب...پس چرا من کار پیدا نمیکردم..یعنی پیدا میشد فقط میگفتن یه ۳ ماه مجانی برامون کارکن بعدم با قیمت ۲۰۰ باهات قرار داد میبندیم
خوب من نرفتم...
شما هم همین جوری سر کار میرید؟؟؟!یا نه
چه استرسی بهم وارد میکنن بچه ها. میاد دیگه. ریلکس باشین دوستان
خدایا !...از تو تمنا می کنم تو !...بهترین تصمیم گیرنده ی زندگی من باش ...
آخه چرا اینقدر طولش می دن؟... سنجشو رفرش می کنیم خبری نیست، باز خوبه اینجا هست که رفرشش کنی و یه خبری توش باشه...
بچه ها اگه سایت سنجش آمار بازدید یا افراد آنلاین رو (امروز) تو سایتش میذاشت عجب رقم نجومی ای می شد!!!
(۰۵ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۴۴ ق.ظ)k_111 نوشته شده توسط:تجربه؟!! بهم گفتن که حتی تو این ۳ ماه اجازه نمیدیم وارد پروژه ای عملی بشی(05 شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۰۱ ق.ظ)zarig460 نوشته شده توسط:اگه اون ۳ ماه رو میرفتی و تجربه کسب میکردی بهتر بود یا الان که بیکار تو خونه نشستی و اون ۲۰۰ تومن رو هم نداری(05 شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۴۲ ق.ظ)Amir V نوشته شده توسط: خبر جدید:
فردا آخرین روز کاری منه. از پس فردا بخور بخواب+عشق و حال.
Sent from my Galaxy Nexus using Tapatalk 4 Beta
واقعا شما هم سرکار میرید؟!چه خوب...پس چرا من کار پیدا نمیکردم..یعنی پیدا میشد فقط میگفتن یه ۳ ماه مجانی برامون کارکن بعدم با قیمت ۲۰۰ باهات قرار داد میبندیم
خوب من نرفتم...
شما هم همین جوری سر کار میرید؟؟؟!یا نه
..ولی واقعا بهتر این بود که الان تو خونه بیکار بودم
باز نتایج بیاد چه شلوغ پلوغ بشه مانشت D;
بچه ها یعنی کی می آد؟
سلام بچه ها من رشته ام بیوتکنولوژی در کشاورزیه واسه ما مانشت ندارین؟ :-)
ب ما هم ۵۰ % تخفیف و میدین؟ :-)
من امسال سال اولم بود کنکور دادم رتبم شد ۴۰۶ خیلی خوندم خیلییییییی .... هیچ موسسه ای نرفتم هیچ آزمونی هم شرکت نکردم انشاءالله ک فردا نتایج اومد بهتون میگم چ دسته گلی ب بار آوردم :-)
امیدوارم همه نتیجه زماتشون رو بگیرن...
خدایا دمت گرررررررررررررررم ک هنوزم از رگ گردن بهم نزدیکتری حست میکنم همیشه و همه وقت................ این نقطه چینا بقیه حرفام ب خداس شرمنده ها خصوصی بود ی ذره خخخخخخخخخ
من الآن از سر کار دارم پست می دم.
بدبختی همین یکی دو روز که باید سرم شلوغ باشه کم کارترین روزای کاریم رو دارم تجربه می کنم. تا حدی که از صبح تا الآن دارم اینترنت گردی می کنم و هیچ کاریم ندارم.
هرچی بیشتر می گذره هم بیشتر به استرسم اضافه می شه.
واسه کنکور کارشناسی که با خونواده دعوا داشتم که باید برم خارج و اصلا نخوندم ، بزرگترین سنگ پیش روم سربازی بود که خانواده هم که مخالف رفتنم بودن پول وثیقه رو نمی دادن. واسه کنکور هم خودم ثبت نام نکرده بودم کس دیگه ثبت نامم کرد. این که دقیقا تو اون شرایط چی شد که رفتم امتحان دادم خودمم نمی دونم. به طبع وقتی نتایج می یومد اصلا استرس نداشتم. سال اول جایی قبول نشدم و سال دوم اما ۱ ماهی خوندم. اونم به خاطر این که یکی از صمیمی ترین دوستام با این که نمی خواست مثل من بره خارج ، اما در عمل به من نگاه می کرد که درس نمی خوندم و اونم بی خیال درس خوندن شده بود، منم ۱ ماهی درس خوندم تا شاید اونم بخونه. نتیجه این شد که سال دوم غیر انتفاعی تبریز در اومدم و آزاد کرج. که دست بر قضا انتخابم از بین این دو تا شد رفتن به کرج تا به جا سربازی رفتن بیفتم دنبال کارای رفتنم . اما تو کرج ۱ دختره رو دیدم و کلا مسیر زندگیم عوض شد.
نفهمیدم ۴ سال دانشگام چه جوری گذشت. تو این ۴ سال بیشتر تو خماری این بودم که چه جوری نه رو آره کنم. تقریبا همه می دونستن من مجنون شدم. اما با همه سختیاش کارشناسی رو با معدل ۱۵ گرفتم.
حالا با این که معاف شده بودم اصلا نمی خواستم برم. این دفعه از خونواده اصرار که برو و از من اصرا که نمی خوام. نمی تونستم. دلم اینجا بود. رفتم عسلویه برای کار. ۲ ماهی اونجا بودم تا این که باهاش بحثم شد. هر دومون هم رو می خواستیم، اما با این تفاوت که اون من رو به عنوان دوست معمولی می خواست. اون شب به این نتیجه رسیدم که برم. ظرف ۱ ماه بنگلور هند بودم. قرار بود ۶ ماه اونجا انگلیسی بخونم و بعدش برم کالج. در واقع اون ۶ ماه انگلیسی بهونه ای بود که زودتر از ایران خارج شم.
۶ ماه گذشت اما فراموشش نکردم. تو اون ۶ ماه هم تنها کسی که باهاش تماس می گرفتم خودش بود. بعد از تموم شدن دوره زبانم اومدم ایران در شرایطی که ویزام رو تمدید کرده بودم که ۱ ماه بعد دوباره برم هند.
اومدن ایرانم با به هم زدن با دوست پسرش همزمان شد. روحیش داغون بود. شبا یکی دو ساعت باهام حرف می زد. گریه می کرد، منم دلداریش می دادم. ۱ ماه گذشت، وقت برگشتن به هندم بود، بلیط داشتم، نمی خواستم برگردم، استخاره کردم، بد اومد، از خدام بود، موندم.
پارسال این موقع ها بود. خیلی می گشتم دنبال کار. نبود که نبود. اونم هر شب و هر روز گلایه هاش رو پیش من می یاورد.
تا اوایل آبان دنبال کار بودم اما خبری نشد که نشد. تا این که به این نتیجه رسیدم درس بخونم. امتحانا پارسه رو ثبت نام کردم. کتبابا رو گرفتم. سعی کردم بخونم.
تا خود کنکور خودم رو تو خونه حبس کردم. اما خدا می دونه اصلا تمرکزی نداشتم. هر موقع احتیاج داشت بودم. مهم نبود در چه حالی بودم. حتی خیلی وقتا موقع تست زدن باهاش اس ام اس بازی می کردم.
۲ ۳ ماه که گذشت سرکوفتاش شروع شد که بیکارم و بی عارم. تنبلم. می گفت باید می رفتم دنبال کار. خودش ۲ سال بود که جایی کار می کرد. ۱ جورایی حق داشت. خیلی وقتا درس نمی خوندم. با این حال باهام بود. می گفت دوستم داره. می گفت اگر از خونوادش بله بگیرم اونم اکی.
روز کنکور اون بیدارم کرد. سر جلسه هم به یادش بودم تا حدودی. ولی خوب بد امتحان ندادم.
بعد از کنکور اما همه چیز بینمون به هم خورد. دعوامون شد. بد. بهش گفتم با کسی می رم بیرون. بهم گفت از ۱ پسره تو خیابون شماره گرفته. جواب دادم مگه هرزه ای؟ با کمال تعجب هر دوتامون تا ۲ ۳ ماه مقاومت کردیم و نذاشتیم همه چیز تموم شه.
تو این مدت دنبال کار بودم. اما نمی شد که نمی شد. دعواهامونم ادامه داشت. تا این که ۲۰ فروردین.................. دیگه بعد از اون دنبال کار نرفتم . خونوادم وقتق وضعم رو دیدن واسم رفتن جلو. باباش حتی اجازه نداد بریم صحبت کنیم. گفت حداقل ۲ سال سابقه می خوام.اوایل خرداد همه چیز تموم شده بود جز عشق و امید من.
رتبم اومد. ۸۰۵ بد نبود می شد بهش امید داشت. کار برام پیدا شد. بدون این که سعیی کنم. تو ۱ شرکت بزرگ و خوب با حقوقی که زیاد نیست اما راضی کنندست. خودم می دونم پیدا شدن این کار ۱ معجزه بود.
خدا رو شکر. هم معاف شدنم و هم کار پیدا کردنم دیر انجام شد اما شد. حالام منتظر معجزه بعدیم. با رتبه ۸۰۵ ببینم می شه جایی در بیام یا نه. و بعد از اون .................
البته می دونم حتی اگر این معجره ها اتفاق نیوفتن تا عمر دارم وام دار خدا و ائمه هستم. این رو بهش اعتقاد راسخ دارم.
التماس دعا
کم کم دارم عصبی میشم
![[تصویر: 203588_w.png]](https://img.manesht.ir/203588_w.png)
خدای من yahoo_manesht چقد سختی کشیدی ..........................
حسودیم شد :-)
یکی هم واسه ما بال بال بزنه خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
تا حالا ن عاشق شدم ن میدونم کسی عاشقمه خخخخخخخخخخخخخخخخ
آخه من چقد بدشانسم خخخخخخخخخ
استرسم یادم رفت خخخخخخخخخخخ
حس خوبیه یکی دوستت داشته باشه ها خخخخخخخ
ایشالله تجربه میکنم آآآآمین خخخخخخخ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خیلیا بهم پیشنهاد دوستی دادنا ولی نمیدونم چرا دنبال عاشق شدنای افسانه ایم مث لیلی و مجنون خخخخخخخخخ
خب جوونم و پر از آرزوهای بزررررررررررگ :-)
(۰۵ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۲۱ ق.ظ)arcsin نوشته شده توسط: عوضش من قبل از اینکه روی لینک کلیک کنم سنجش بالا میاد، حالا نمیدونم صفه توی رَمَم مونده؟! توی کَشَم مونده؟! توی کابل لَنَم مونده؟! شاعر هم شدیم...
صفحه‌ی اول سنجش کمی جالب درست شده.
حتی Referrerهای صفحه‌ی اولش رو هم چک میکنه و خروجی رو ارائه میده
(۰۵ شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۳۷ ق.ظ)ava69 نوشته شده توسط: یکی هم واسه ما بال بال بزنه خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
تا حالا ن عاشق شدم ن میدونم کسی عاشقمه خخخخخخخخخخخخخخخخ
آخه من چقد بدشانسم خخخخخخخخخ
استرسم یادم رفت خخخخخخخخخخخ
حس خوبیه یکی دوستت داشته باشه ها خخخخخخخ
ایشالله تجربه میکنم آآآآمین خخخخخخخ
میتونستی از خخخخخ فاکتور بگیری.