زمان کنونی: ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۴:۳۱ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

SaMiRa.e
(..................)
..................
*****

میزان هدیه: ۳۰۰۰۰ تومان
پاسخ درست: ۱ سوال
تاریخ ثبت نام: ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
تاریخ تولد: ۱۸ January 1363 (40 ساله)
زمان محلی: ۲۸ April 2024 , 04:31 PM
وضعیت: آفلاین

مقبولیت: ۱۴۶/۷+
۱۰۲۶
۴۰

اطلاعات انجمن SaMiRa.e
تاریخ عضویت: ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
آخرین بازدید: ۲۴ آذر ۱۴۰۲ ۱۲:۲۲ ب.ظ
کل ارسال‌ها: ۱,۲۴۰ (۰/۲۸ ارسال در روز | ۰/۳۴ درصد از کل ارسال‌ها)
(یافتن تمامی موضوع‌هایافتن تمامی ارسال‌ها - )
مدت زمان آنلاین بودن: ۲ ماه, ۱ هفته, ۵ روز, ۶ ساعت, ۱۶ دقیقه, ۵۲ ثانیه
اعتبار: ۸۳ [جزییات]

اطلاعات تماسِ SaMiRa.e
وب‌ سایت:
پیام خصوصی: ارسال یک پیام خصوصی به SaMiRa.e.
شماره‌ی ICQ:
شناسه‌ی AIM:
شناسه‌ی Yahoo:
شناسه‌ی MSN:
اطلاعات اضافی درباره‌ی SaMiRa.e
جنسیت: خانم
مکان زندگی شما: اصفهان در گذشته دور :( - مازندران
رتبه کنکور ارشد؟:
دانشگاه کارشناسی:
وضعیت: فارغ التحصیل کارشناسی
دانشگاه کارشناسی ارشد:
دانشگاه دکتری:
گرایش: مهندسی نرم‌افزار
لینک مصاحبه با مانشت:


نظرهای کاربران
 s.sadri (20 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۲:۳۱ ب.ظ)
SaMiRa.e,
مرسی عزیزم
این روزا که امتحان دارم این مدلی درس میخونم! نتایجش قابل پیش بینیه، نه؟؟؟
 nina69 (20 خرداد ۱۳۹۲ در ۱۱:۱۷ ق.ظ)
بهترین آرایش ها در زندگی :
حقیقت برای لب ها
بخشش برای چشم ها
نیکوکاری برای دست ها
لبخند برای صورت
عشق برای قلب
از آنها خوب استفاده کنید
و به زندگی زیبایی ببخشید!
:
 SaMiRa.e (19 خرداد ۱۳۹۲ در ۱۱:۰۹ ب.ظ)
خدایا ...!
گاهی تو را بزرگ می بینم و گاهی کوچک ،
این تو نیستی که بزرگ می شوی و کوچک ...
این منم که گاهی نزدیک می شوم و گاه دور ...!
 SaMiRa.e (19 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۸:۳۵ ب.ظ)
وقتی که ...
وقتی که قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،
وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌
و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشکند ...

وقتی احساس‌ میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ...

وقتی امیدها ته‌ میکشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...

وقتی طاقتمان تمام‌ میشود
و تحمل مان‌ هیچ ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ که‌ تو
فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ میکشیم
تو را گریه ‌میکنیم ...
و تو را نفس میکشیم ...

وقتی تو جواب ‌میدهی،
دانه ‌دانه‌ اشکهایمان ‌را پاک‌ میکنی ...
و یکی یکی غصه‌ها را از دلمان ‌برمیداری ...

گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز میکنی
و دل شکسته‌مان‌ را بند میزنی ...

سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی ...

بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند ...

خواب‌هایمان‌ را تعبیر میکنی،
و دعاهایمان‌ را مستجاب ...

آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی

و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین میکنی

و دردها را درمان

ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهی‌ها سفید سفید ...
 SaMiRa.e (19 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۸:۲۸ ب.ظ)
یک لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛
جـدی میگــم
نه شکوه است نه گلایه
در این دنــیا . . .
حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست !
یـک دسـتی بـه زندگیـشان بکـش ،

لــــــــــــــــــــــــــــطفا ...
 SaMiRa.e (19 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۸:۲۶ ب.ظ)
گفتمش : من نیز روزی بزرگ میشوم و عاشق میشوم ؛

گفت : عاشق شو تا بزرگ شوی ...
 SaMiRa.e (18 خرداد ۱۳۹۲ در ۱۰:۰۹ ب.ظ)
مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می‌کنی،

بدان که زندگی می‌کنی.
 SaMiRa.e (18 خرداد ۱۳۹۲ در ۱۰:۰۸ ب.ظ)
خدایا سرنوشت مرا خیر بنویس،
تقدیری مبارک
تا هر چه را که تو دیر می خواهی، زود نخواهم،
و هرچه را که تو زود می خواهی ، دیر نخواهم.
 SaMiRa.e (18 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۹:۵۹ ب.ظ)
من از خدا خواستم به من توان و نیرو دهد،
و او بر سر راهم مشکلاتی قرار داد تا نیرومند شوم.

من از خدا خواستم به من عقل و خرد دهد،
و او پیش پایم مسایلی گذاشت تا آنها را حل کنم.

من از خدا خواستم به من ثروت عطا کند،
و او به من فکر داد تا برای رفاهم بیش تر تلاش کنم.

من از خدا خواستم به من شهامت دهد،
و او خطراتی در زندگیم پدید آورد تا بر آنها غلبه کنم.

من از خدا خواستم به من عشق دهد،
و او افراد زجر کشیده ای را نشانم داد تا به آنها محبت کنم.

من از خدا خواستم به من برکت دهد،
و خدا به من فرصت هایی داد تا از آنها بهره ببرم.

من هیچ کدام از چیزهایی را که از خدا خواستم، دریافت نکردم،
ولی به همه چیزهایی که نیاز داشتم، رسیدم.
 GoodStudent67 (17 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۸:۴۴ ب.ظ)
SaMiRa.e, SaMiRa.e,
ممنونم عزیزم.امیدوارم شما هم همیشه موفق باشید.
 SaMiRa.e (17 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۶:۵۱ ب.ظ)
ســه چـــیـز خــیـلی ســـخـت اسـت :
فــــــولاد ،
الــــمـاس ،
و خــــویــشـتن شــنـاسی . . !
 SaMiRa.e (17 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۶:۵۱ ب.ظ)
هرگزبه کوچه بن بست ناسزا نگو ،
رنج بن بست بودن برای کوچه کافی است .
 SaMiRa.e (17 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۶:۴۹ ب.ظ)
کسانی که آفتاب را به زندگی دیگران میبخشند
هیچگاه روزشان تاریک نخواهد شد .
 SaMiRa.e (17 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۶:۴۹ ب.ظ)
همیشه مجبوری بایستی
و به آنچه پشت سرت افتاده است بنگری
زیرا زندگی چمدانی است که...
هیچ گاه درش کامل بسته نمی شود!!!
 SaMiRa.e (17 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۲:۰۴ ب.ظ)
بخشندگی را از گل بیاموز زیرا٬
انقدر بخشنده هست که حتی ته کفشی که
آن گل را لگدمال میکند ٬خوشبو میسازد .
 SaMiRa.e (17 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۲:۰۴ ب.ظ)
مشکلات و شکستهای خود را
بر روی ماسه های روان بنویسیم و
موفقیتها و امتیازهای خود را
بر روی سنگ مرمر .
 SaMiRa.e (16 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۹:۱۸ ق.ظ)
دلت را بتکان ، غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن.......
دلت را بتکان،
اشتباهایت می افتد زمین ،
بذار همان جا بماند ،
فقط از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش ...
قاب کن و بزن به دیوار دلت ......

دلت را محکم تر اگر بتکانی ، تمام کینه هایت هم می ریزد ....
و تمام آن غم های بزرگ ...
و همه حسرت ها و آرزوها .....

حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد ......
تلخ یا شیرین چه تفاوت می کند؟!
خاطره ، خاطره ست باید باشد باید بماند ....

کافی ست؟!!
نه هنوز دلت خاک دارد ... یک تکان دیگر بس است ...

تکاندی؟؟!!
دلت را ببین! چقدر تمیز شد ، دلت سبک شد!

حالا این دل جای" او " ست ...دعوتش کن ، این دل مال " او " ست .
... همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد ...و حالا...
وحالا تو ماندی و یک دل ، یک دل و یک قاب تجربه ،مشتی خاطره و یک" او" ...
 SaMiRa.e (16 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۹:۰۶ ق.ظ)
صبر کن سهراب!
آری… تو راست می گویی آسمان مال من است
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مالِ من است !
اما سهراب تو قضاوت کن، بر دل سنگ زمین جای من است؟!
من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست…
صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم ..
 SaMiRa.e (16 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۸:۵۶ ق.ظ)
بچه که بودیم یادمون دادند که شروع هر کاری با نام خداست و فقط این اسمه که گره های کور زندگی مونو باز می کنه .
بزرگ که شدیم یادمون رفت ، که آنقدر پیچ خوردیم تو گره های زندگی که نمی بینیم کسی رو که فقط اسمش کافیه تا هر در بسته ای باز بشه .

بچه که بودیم یادمون دادند که وقتی تو بازی یکی خورد زمین ، چطور دستشو بگیریم و کمکش کنیم تا دوباره بایسته .
بزرگ که شدیم یادمون رفت بزرگترین صحنه ی زندگی ، دنیاست و ما کمک به ایستادن کسی که نکردیم هیچ ، شاید باعث زمین خوردن خیلی ها شدیم .

بچه که بودیم یادمون دادند به بزرگترامون احترام بذاریم و با تمام وجود به عزیزانمون محبت داشته باشیم .
بزرگ که شدیم یادمون رفت بزرگتر - کوچکتری و حرمت و ، حتی خجالت کشیدیم بهشون بگیم " دوستت دارم " .

بچه که بودیم یادمون دادند...
ای کاش بچه که بودیم یادمون می دادند چطور وقتی بزرگ که شدیم یادمون نره همه ی اون چیزهایی رو که :... بچه که بودیم یادمون دادند ...
 SaMiRa.e (16 خرداد ۱۳۹۲ در ۰۸:۵۴ ق.ظ)
می دانی چه موقع از روی دوچرخه می افتی؟
زمانی که رکاب زدن را فراموش کنی ،
زندگی نیز اینگونه است ...

You can't send a comment to this user because your usergroup can't send comments.

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close