![]() |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - نسخهی قابل چاپ |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - younes - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۱۲:۰۸ ب.ظ
سلام منم اولین روز دبستان کاملا یادمه . بابام با یه تویوتا ۷۸ قرمز رنگ منو برد مدرسه ![]() ![]() |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - banafshe - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۱ ب.ظ
عجب شعری بودددددددددددددددددددددددد!!!!!!!!!!!! من خوب یادمه مامانم منو گذاشت مدرسه و رفت خودم هم تنها برگشتم خونه و از فرداش هم خودم تنها میرفتم و میومدم شاید همین باعث شد که سالها دور از خونه درس بخونم و روی پام بایستم همه گریه می کردن ولی من همیشه فکر می کردم چقدر لوسن ... من معلم اول دبستانم رو دوست نداشتم چون مامانم تو خونه خوندن نوشتن حتی جدول ضرب رو بهم یاد داده بود برای همین سر کلاس حوصلم سر می رفت بهترین سالهای عمرم دبیرستان فراست بود الان خیلی از دوستام از ایران رفتن ولی من هنوزم با خاطراتشون زندگی می کنم خیلی با هم صمیمی بودیم و هوای همدیگر و داشتیم هنوزم عاشق دهقان فداکارم ![]() یادش بخیر |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - mis masi - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۱۲:۲۷ ب.ظ
من روز اول مدرسه ی خواهرم یادمه.من ۵ساله بودم.با کلی گریه و خواهش معلمش گذوشت برم سرکلاس پیش خواهرم بشینم.منم کلی خوشحال شدم. فکر کردم دیگه ازین به بعدم میزاره بیام. ![]() ولی زنگ تفریح اول که شد کلی باهام حرف زد و دلداریم داد و دیگه تو کلاس رام نداد.منم وایساده بودم دم در کلاسشون و گریه میکردم و خواهرمو صدا میکردم میگفتم بیا بریم خونه تو هم نباید بری مدرسه..... ![]() ![]() ![]() ![]() باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه |
RE: اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - mahi_24 - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۰۲:۰۲ ب.ظ
منم با مامانم رفتم.یادمه که زنگ تفریح یه بچه ای اومدو منو زد ![]() ![]() از فرداش مدرسه مو عوض کردن و یه مدرسه غیرانتفاعی صنعت نفت که تازه باز شده بودو باخونمون یه خونه فاصله داشت میرفتم ![]() یه خاطره دلچسب هم دارم.اول که بودم حساب روزهای هفته ازدستم درمیرفت.وهمیشه منتظرجمعه بودم.یه روزکه ۵شنبه بود منم کتاباروگذاشتم کنارورفتم سراغ بازی دلخواهم یعنی مادربازی به عبارتی رویا پردازی. ![]() ![]() |
بـــــــــوی ماه مـــــــــــــــــــــهر - Parva - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۰۴:۲۴ ب.ظ
![]() فردا اولین روز از سال تحصیلی و اول مهر ماهه دلم برای همه چیز تنگ شده برای صف بستن ها ... پشت نیمکت نشستن ها مداد مشکی و قرمز در دست گرفتن غلط نوشتن...پاک کردن......پاک کن ...مداد تراش جامدادی صورتی زنگ تفریح دویدن بازی آبخوری لقمه ی نون پنیر و گردو گچ و تخته سیاه سطل قرمز کنار در کلاس که میرفتیم کنارش مدادامونو میتراشیدیم . نمیگذارم زندگی معصومیت کودکیم را ازم بگیرد دلم به دنبال نشاط کودکیم میگردد ولی روزی پیدایش میکنم که چندان دور نیست باید طعمش را بخاطر بیاورند آنها که فراموشش کردند من به این حس می بالم کوچکتر که بودیم احتمالاً خیلی هایمان را اینجوری مدرسه میبردند! ولی حالا که بزرگ شده ایم دلمان برای کلاس و درس تنگ می شود. ![]() |
RE: اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - hanika - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۰۵:۴۵ ب.ظ
این خاطره برمیگره به سال ۶۳ شاید! منم اصلا غش میکردم واسه مدرسه دست مامانمو کی ول کردم و رفتم یادم نمیاد ولی یادم میاد یه معلم مهربون داشتیم که اون رفت و یه بد اخلاقشو بهمون دادن! یادمه از امتحان دیکته خوشم نمی اومد و مدادمو می انداختم تو سوراخ پایه نیمکتمون و میگفتم مداد ندارم امتحان نمیتونم بدم اونهام واسم از وسایل گم شده واسم مداد می آوردن! والله اون موقع ها نه کسی گریه میکرد نه بهش گل میدادن نه کسی رو لوس میکردن! |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - Potential - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۰۶:۳۴ ب.ظ
اول مهر هر سال برام خیلی مهم بود و خیلی استرس آور. اینکه قراره کی ۱ سال کنارم بشینه و کجا بشینم. هر سال این دغدغه رو داشتم چون خیلی برام مهمه که هم نیمکتی م فرد درس خون و خوبی باشه. کلا در حدِ انتخاب رشته و انتخاب همسر برام اهمیت داشت. ![]() ![]() |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - taghdir - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۰۹:۰۵ ب.ظ
یادش بخیر،!!!!کلا"اولین روزهای هرمقطعی رو یادمه (یادش بخیر هنوز عکس کلاس اولمو که معلمون گل به ما میدادو میبینم خیلی خانم خوبی بود میرم دیدنش )دلنشین تر و قشنگترین لحظه ۱۱سال درس خوندنم تا آخر پیش دانشگاهیم برمی گرده به لحظه ی دادن جوایز ترم اول یا ثلث اول(اگه اشتباه نکنم )که مدیر مدرسمون اسم پدرمو صدا کرد که جوایز بچه هارو بده آخرین نفرشونم من بودم که شاگرد اول ،اول راهنمایی و کل مدرسه بودم با معدل ۲۰/خدا رحمتش کنه.خدا همه ی پدرارو رحمت کنه . فکر کنم تنها جایی که باعث خوشحالی کاملش شدم اونجابود .یادش بخیر،واقعا" یادش بخیر |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - _maryam_ - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۱۰:۴۷ ب.ظ
من هم اول مهر کلاس اولم یادمه! برای ما هم جشن شکوفه ها گرفتن ولی من نرفتم اون روز و از همون اول مهر رفتم. مامانمم منو گذاشت و رفت.البته من چون قبلشم مهد کودک اینا میرفتم خیلی برام طبیعی بود و اذیت نشدم. معلممون خیلی مهربون بود. اول کلاس هم همیشه بهمون ورزش میداد که به "قِر قِر قِـــر کمر!!" ختم میشد و خیلی کیف میکردیم! از ۱۳ آبان به خاطر کار پدر مادرم مجبور شدیم یه اسباب کشی شدیدی کنیم و من هم مدرسه م عوض شد.بعد ما درسمون "د" بود.مدرسه جدید درسشون "ن" بود. ![]() معلم جدیدم هم خیلی خیلی خوب بود.مثلا خرگوش میاورد که دست بزنیم ببینیم چه نرمه.آش میداد تا "ش" رو یاد بگیریم. برامون انار دون کرده میاورد بخوریم تا "دارا انار دارد" یاد بگیریم و ........ پارسال بعد اینهمه وقت رفتم مدسه ای که اوایل کلاس اولم توش بودم دیدم چقدر آب رفته ![]() |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - puneh - 31 شهریور ۱۳۹۱ ۱۱:۲۳ ب.ظ
یادش بخیر یکم استرس داشتم ولی به مامانم اینا میگفتم نمیترسم !رفتیم تو یه کلاس نشستیم هرکی یه شعر بلد بود میخوند منم یکی خوندم هنوزم شعره یادمه: گل به سرما گفت مردم از سرما از چه رو هستی دشمن گلها گفت سرما هیس! باغ خوابیده بر سر آن هم برف باریده باغ میخوابد در زمستانها خواب هم خوب است پس تو هم لالا! |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - banou - 01 مهر ۱۳۹۱ ۱۲:۱۶ ق.ظ
(۳۱ شهریور ۱۳۹۱ ۱۲:۱۷ ق.ظ)ali نوشته شده توسط: من یادمه تنها رفتم مدرسه.به شما می گن شیر مرد. من روز اول دبستانم هیچی یادم نیست. |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - azad_ahmadi - 01 مهر ۱۳۹۱ ۱۲:۳۹ ق.ظ
می گن معلم کلاس اول دبستان من، خانم بوده. راستش یه چیزایی یادم میاد، لیلا، لاله، نمی دونم والا. الله اعلم. منم کسی همراهیم نکرد. مدرسه نزدیک خونه مون بود. مدرسه صداقت. یادش بخیر. |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - esisonic - 01 مهر ۱۳۹۱ ۰۲:۱۳ ق.ظ
من دقیقا ً همه چیزش رو یادمه: ۶ سال و ۳ ماهم بود...اولین باری بود که میومدم مدرسه...بابام با پیکانش منو مامانمو گذاشت مدرسه و رفت... مدرسه ی مصطفی خمینی... خیلی شلوغ بود...بچه ها تو حیاط میدویدن...یکم ترسیده بودم ولی برام اهمیتی نداشت...چون بلأخره بعد از مدتی مدرسه رو دیدم زنگ خورد...به مامانم گفتم تو پارک شفق که از یه طرف رو به روی حیاط کناری مدرسه بود بشینه تا من برگردم ...من رفتم توی صف کلاس اولی ها...وقتی مدیر داشت حرف میزد اصلا ً حواسم نبود (کِی بوده که بار دومم باشه) همش بر میگشتم تا ببینم مامانم رفته یا نه...وقتی رفتیم سر کلاس ناظممون اومد و آداب کلاس و برپا و از این حرفا رو گفت و رفت. با بغل دستیم داشتم حرف میزدم که خانممون اومد تو...خانم شهریوری...!!!...یهو همه بلند شدن...منم مثل فنر پریدم خلاصه خانم معلم یکم حرف زد و اسم ها رو خوند تا زنگ خورد.!! دویدم سمت نرده های حیاط (حیاط کناری در اصل یه بالکن بزرگ بود توی طبقه ی دوم)...ولی...مامانم رو نیمکتی گفتم بهش نبود بغض کردم... اومدم گریه کنم...ولی گفتم من دیگه اومدم مدرسه...بزرگ شدم...نباید گریه کنم...و با بغض بیسکوییت شکلاتی که مامانم داده بود (مینو بود ، از اون کوچولوها که که جلدش قهوه ای بود) رو خوردم. وقتی تعطیل شدیم مامانم اومد پیشم...باهاش قهر بودم...گفتم "چرا تو پارک نموندی؟؟" طبق معمول گفت "کار داشتم...حالا هم بدو بریم خونه که الآن خواهرت میاد" پایان |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - zarei1991 - 01 مهر ۱۳۹۱ ۰۲:۳۹ ق.ظ
راستش روز اول مهر اصلا یادم نمیاد ولی اول ابتدایی رو خوب یادمه.....یه معلم داشتیم به نام آقای اسدی....خیلی دوسم داشت(منم خیلی دوسش داشتم)...بهم می گفت تو آیندت روشنه در حالی که.....تا دبیرستان خوب اومدم...اول رو هم خوب خوندم دیگه دوم دبیرستان به بعد شل کردم...خلاصه بهترین دوران رو دوران دبیرستان و بدترینش هم راهنمایی....با این که تو راهنمایی خیلی درسخون بودم این ناظمه لعنتی باهام لج بود همیشه منو میزد(الکی میزد....بخدا نمیدونم چرا و حلالش نمی کنم) |
اول مهر اول دبستان یادتون میاد؟ - Eternal - 01 مهر ۱۳۹۱ ۰۸:۳۵ ق.ظ
منم که نیمه اول بودم ۶ سال و چند ماهه بودم که رفتم اول دبستان ، مدرسه خاتم انبیا ،بابام من و مامانمو با پیکان قرمز برد مدرسه، بعد من دیدم بچه ها دارن گریه میکنن ، به مامانم گفتم اونا چرا گریه میکنن ... جواب مامانم یادم نمیاد... ولی خوب یادمه رفته بودم نشسته بودم رو نیمکت کنار اونایی که گریه میکردن و نازشون میکردم و میپرسیدم چرا گریه میکنید ![]() ولی دقیقا یادمه مامانم دیر اومده بود دنبالم.... من مونده بودم دم در مدرسه خانوم ناظم منو سوار ماشینشون کرد گفت من میرسونمت منم که آدرس نمیدونستم ، همینجوری تو خیابونا میگشتیم که مامانمو دیدم...هه هه ولی معلم منو کلاس اول بعد یه مدتی عوض کردن ، از معلم دومم خانوم فرد اصلا خوشم نمیومد ، دستام کثیف شده بود اجازه گرفتم برم بیرون دستامو بشورم ... هوا بارونی بود و دستشویی ته حیاط هم لامپ نداشت ... منم میترسیدم دست دوستمو گرفتم با هم بریم خانوم معلم دید و به دستای کوچولوی من خط کش زد ![]() |