زمان کنونی: ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۷:۱۹ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

شعر

ارسال: #۴۳۶
۰۷ دى ۱۳۹۲, ۱۱:۴۱ ب.ظ
شعر
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
------------

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کاخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , neda_Network , مهرانگیز
ارسال: #۴۳۷
۱۷ دى ۱۳۹۲, ۰۶:۲۷ ب.ظ
RE: شعر
و در من ، تار میتند هر دم
خاطرت
...

و تو
در هیاهو
چه شادمانه خاموش کردی
آخرین شمع را...

نبودی

و من
در سکوت
چه شور انگیز گفتم
تولدت مبارک
.... Sad


یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze , **sara** , مهرانگیز
ارسال: #۴۳۸
۱۸ دى ۱۳۹۲, ۰۹:۴۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۸ دى ۱۳۹۲ ۱۰:۲۳ ب.ظ، توسط انرژی مثبت.)
شعر
زندگی چیست؟

زندگی فرصت خندیدن دل
زندگی گریه شوق
از پی وصلت عشق

زندگی گریه نوزادی است
در لحظه زایش
به زبان دل خویش

زندگی غلغله جوشش آب
داخل ظرف سماور
به کنارش قوری

زندگی تابش نوری است
در صبحدم زایش خورشید
که به رقص آوردش گرد و غبار

زندگی شرشره آب روان
چونکه بر سنگ خورد
آیدش نغمه زیباش به گوش

زندگی تیرگی ابر کبود
مژده بارش باران زیاد
بر تن شاخه افسرده ز باد

زندگی شعله شمعی است
که در ظلمت شب
نور امید دهد خانه دل را

زندگی لذت یک صبح قشنگ
سیر در ساحل دریایی
آرام بسی نیلی رنگ

زندگی بارقه نور امید
در پی یافتن راه شفا
به مریضی که جوابش دادند

زندگی آینه پاکیهاست
زندگی آشتی شب پره هاست

زندگی لحظه دیدار دو دوست
بعد یک عمر، فراق

زندگی پرزدن شاپرکهاست
در سیاهی شبی پر کوکب

زندگی غرش رعد در دل شب
چکه آب ز سقفی چوبین

زندگی نیل به رؤیایی دور
در خیالی به نهایت مستور

زندگی صفحه شطرنج دل است
زندگی قدرت یک کیش رخ است
تا که با لبخندی
کندش مات ، شه نومیدی را

اسفندیار سپهری ۱۰/۳/۱۳۹۰

پا به پای کودکی هایم بیا

کفشهایت را به پا کن تا به تا

قاه قاه_خنده ات را ساز کن

باز هم با خنده ات اعجاز کن

خاله بازی کن به رسم کودکی

با همان چادر نماز پولکی

طعم چای و قوری گلدارمان

لحظه های ناب بی تکرارمان

مادری از جنس باران داشتیم

درکنارش خواب آسان داشتیم

یا پدر،اسطوره ی دنیای ما

قهرمان باور زیبای ما

قصه های هرشب مادر بزرگ

ماجرای بزبز قندی و گرگ

غصه هرگز فرصت جولان نداشت

خنده های کودکی پایان نداشت

هرکسی رنگ خودش بی شیله بود

ثروت هر بچه قدری تیله بود

ای شریک نان و گردو و پنیر

همکلاسی، باز دستم را بگیر

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , virtual girl , atenaa , مهرانگیز
ارسال: #۴۳۹
۲۲ دى ۱۳۹۲, ۰۲:۲۵ ق.ظ
شعر
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد

لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد

چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد

بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد

صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , masoomeh_s , مهرانگیز
ارسال: #۴۴۰
۱۲ بهمن ۱۳۹۲, ۱۱:۵۷ ب.ظ
شعر
عشق یعنی سالهای عمر سخت
عشق یعنی زهر شیرین بخت تلخ


عشق یعنی خواستن٬ لَه لَه زدن
عشق یعنی سوختن پر پر زدن


عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی یعنی سراب


عشق یعنی لایق مریم شدن
عشق یعنی با خدا همدم شدن


عشق یعنی لحظه های بی قرار
عشق یعنی صبر یعنی انتظار


عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر


عشق یعنی لحظه ی دیدار یار
عشق یعنی دست در دست نگار


عشق یعنی آرزو یعنی امید
عشق یعنی روشنی یعنی سپید


عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی رد شدن از مرز اوج

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes , Breeze , **sara** , SaMiRa.e , diligent , مهرانگیز , Menrva , kamaladdin
ارسال: #۴۴۱
۰۵ اسفند ۱۳۹۲, ۰۳:۵۷ ق.ظ
RE: شعر
دلواپسی هامو بگیر از من
غم هاتو ای آینه حاشا کن
قدری بخند و روشنی ها رو
تو چشم خیس من تماشا کن
تو سالها همزاد من بودی
تصویری از دیروز و امروزم
همت کن و یاری کن، بگذار
تا مهربونی را بیاموزم
آینه ای همسایه کاری کن
تا ساعتی پیش تو بنشینم
جز سایه سار مهربون تو
چیزی نه می خوامو نه می بینم
یک عمر دنبال چه می گشتم
در سایه سار بی تماشایی
یک عمر گشتم تا که فهمیدم
تو سایه بون خستگی هامی
دلواپسی هامو بگیر از من
غم هاتو ای آینه حاشا کن
قدری بخند و روشنی ها رو
تو چشم خیس من تماشا کن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , Breeze , vesta , انرژی مثبت , diligent , مهرانگیز
ارسال: #۴۴۲
۰۷ اسفند ۱۳۹۲, ۱۱:۳۹ ق.ظ
شعر
اولیـــن روز دبستــــان

اولین روز دبستان بازگرد
کودکیها شاد و خندان بازگرد

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد چاپلوس

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبرا می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ

همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی های درس و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ها را خط بزن

شعر از : محمد علی حریری جهرمی

دنیا اگه تاریک شد
دستای فانوسو بگیر
با من بیا با من بیا
چیزی نمونده از مسیر
سرما و سوز برف رو
آهسته پشت سر بذار
امروز وقت خواب نیست
ما با همیم طاقت بیار
طاقت بیار رفیق
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze , **sara** , SaMiRa.e , diligent , مهرانگیز
ارسال: #۴۴۳
۰۷ اسفند ۱۳۹۲, ۰۳:۲۶ ب.ظ
شعر
زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید قلبی به تو گوید که خدا هست هنوز....

ولا تایئسوا من روح الله، انه لا یایئس من روح الله، الا القوم الکافرون.

از رحمت‏ خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت‏ خدا نومید نمى شود
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: montazer , SaMiRa.e , Breeze , **sara** , Autumn.Folio , مهرانگیز , vesta , kamaladdin
ارسال: #۴۴۴
۲۱ اسفند ۱۳۹۲, ۰۳:۵۴ ب.ظ
شعر
این‌که دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر؟
این‌که از من دلخوری انکار می خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم
اشتباه ناگهان تکرار می خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچم‌دار می خواهد مگر؟

با زبان بی زبانی بارها گفتی: برو!
من که دارم می روم! اصرار می خواهد مگر؟

روح سرگردان من هر جا بخواهد می رود
خانه دیوانگان دیوار می خواهد مگر؟

خدا آن حس ریبایی است که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی مثل نسیم آرام میگوید
کنارت هستم ای زیبا، و دل آرام میگردد

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: **sara** , انرژی مثبت , Breeze , vesta
ارسال: #۴۴۵
۱۱ فروردین ۱۳۹۳, ۱۲:۱۲ ب.ظ
شعر
بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار

خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , maneshty , مهرانگیز , SaMiRa.e , vesta , kamaladdin
ارسال: #۴۴۶
۱۱ فروردین ۱۳۹۳, ۰۶:۵۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۱ فروردین ۱۳۹۳ ۰۷:۰۲ ب.ظ، توسط Breeze.)
شعر
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمت کارش


جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش


بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش


ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری
بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش


آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش


صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش


دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش

...

[تصویر:  2hpj6v9.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , vesta , maneshty , مهرانگیز , azad_ahmadi , انرژی مثبت , Masoud05
ارسال: #۴۴۷
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۳, ۱۰:۰۸ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۲ خرداد ۱۳۹۳ ۰۹:۱۶ ب.ظ، توسط tayebe68.)
اشعار زیبا و دلنشین
داستان سعدی درباره ی فروتنی:
یـکـی قطـره بـاران ز ابـــری چـکـیـد - خجل شد چو پهنای دریا بـدیـد
که جایی که دریاست من کیستم؟ - گرو هست حقا که من نیستـم
چـو خـود را به چشم حـقارت بدیـد - صدف در کنارش به جان پـروریـد
سـپـهـرش بـه جـایـی رسـانیـد کار - کـه شـد نـامـور لــولــو شاهــوار
بـزرگـی از آن یـافـت کـو پسـت شد - در نیستی کوفت تا هست شد
SaMiRa.e، در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۱:۱۱ ق.ظ برای این مطلب یک پانوشت گذاشته است:

ادغام شد . Smile


دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که ز عمر ما چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ

http://www.bonshad.com/
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۴۸
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۳, ۱۱:۳۴ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۱:۳۶ ق.ظ، توسط n a z a n i n.)
اشعار زیبا و دلنشین
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
وآن مرغطرب که نام او بود شباب
فریاد ندانم کی آمدوکی شد خیام

___________________________________________


یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام

___________________________________________________

در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش خیام

________________________________________________________



اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو دانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من خیام

__________________________________________________

شیخی به زنی ***** گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آن چه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی خیام

______________________________________________________



آن به که در این زمانه کم گیری دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست
آنکس که به جمگی ترا تکیه بر اوست
چون چشم خرد باز کنی دشمنت اوست خیام

__________________________________________________________
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: tayebe68 , maneshty
ارسال: #۴۴۹
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳, ۰۳:۲۹ ب.ظ
شعر
این شعرها خیلی قشنگ بود:

"حمید مصدق خرداد ۱۳۴۳" :
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی
و هنوز ...
سال هاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت ؟!!!


"و اما جواب فروغ فرخزاد به او" :
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
ونمی دانستی
باغبان
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود
پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک ...
دل من گفت برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم
و هنوز
سال هاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض نگاه تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ؟!!!


جواب " جواد نوروزی " به این دو شاعر :

دخترک خندید
و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه ... سیب را دزدیده !
باغبان از پی او تند دوید ...
به خیالش می خواست ... حرمت باغچه و دختر کم سالش را ، از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد ... !
این وسط من بودم ... سیب دندان زده ای ...که به خاک افتادم !
من که پیغمبر عشقی معصوم ...
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق ...
و لب و دندان ِ...
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم !
و به خاک افتادم ... !
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود ...
دخترک رفت ... !
ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست ... پوسیده ام آرام آرام !
عشق ، قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ... ! ولی ذرّاتم ...
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی ، به خدا رابطه با سیب نداشت !

[تصویر:  2hpj6v9.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: tayebe68 , salam5
ارسال: #۴۵۰
۰۷ خرداد ۱۳۹۳, ۰۷:۴۳ ب.ظ
شعر
امشب از قافیه ی داد تنم می لرزد
کلا از واژه فریاد تنم می لرزد
شب غلام است جهانشاه کنار خسرو
کوه از تیشه ی من از ناله فرهاد تنم می لرزد
دل من کوچک و زار است صیدش نکنی
قلبا از آدم صیاد تنم می لرزد
دلم آمیخته با عطسه گلهای تنت
ای خدا صبر .... که ای داد تنم می لرزد
گرچه زیبایی تو باد به صحرا نبرد
از تماشای تو در باد تنم می لرزد
ماه شیدای من انگار مرا می سوزد
از همین خاطره در یاد تنم می لرزد
"حسین بهمنی"

یاد خدا آرام بخش دلهاست
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد aamitis ۱۹۸ ۵۹,۸۵۶ ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: gerdoo_456
  گرگ درون/ شعری از فریدون مشیری morweb ۰ ۱,۴۰۳ ۰۶ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۶ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
Rainbow یک شعر زیبا که حال و هوایمان را امام رضایی می کند. نسیم صبح ۰ ۱,۹۴۶ ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۰۱ ب.ظ
آخرین ارسال: نسیم صبح
  شعر فروغ فرخزاد morweb ۰ ۱,۵۴۴ ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۳۸ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  شعری در قالب یک استاد mojhde ۰ ۲,۴۲۹ ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۶:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: mojhde
  شعر محرم، دلنوشته های محرم، مداحی های دلنشین Parva ۷۳ ۳۹,۰۲۹ ۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۸ ق.ظ
آخرین ارسال: Parva
Rainbow شعرها و یا مطالبی که خودتان سرودید یا نوشتید ... ( دلنوشته ها ) ffss ۲۲ ۹,۳۱۰ ۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Breeze
  مشاجره در شعر robot110 ۴ ۴,۰۷۰ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: robot110
  دانلود تصنیف زیبای قطعه ای از بهشت شعر رسمی آستان قدس رضوی Majid gh ۰ ۳,۴۰۰ ۱۳ مهر ۱۳۹۰ ۰۳:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Majid gh
  *****یه شعر و سه نقل قول ۲***** kabirkooh ۱۳ ۷,۴۰۴ ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ ۰۲:۲۷ ب.ظ
آخرین ارسال: mass2009

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close