خوشا دلی که مدارم از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی نظر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
؟
سواد دیدهی غم دیدهام با اشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار
چرا که بی سَرِ زلف توام به سر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود
من گدا هوس سرو قامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
حافظ شیرازی