زمان کنونی: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۴:۳۷ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

شعر

ارسال: #۹۱
۲۵ آبان ۱۳۹۰, ۰۷:۴۷ ب.ظ
شعر
سهم من از تو ..
دلتنگی بی پایانیست
که روزها دیوانه‌ام می کند؛ شبها شاعر. .

همه در حسرت یک پروازند؛
من به پرواز نمی اندیشم؛
به تو می اندیشم؛
تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: maryami
ارسال: #۹۲
۲۵ آبان ۱۳۹۰, ۰۷:۵۴ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ آبان ۱۳۹۰ ۰۷:۵۶ ب.ظ، توسط Masoud05.)
RE: شعر
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ___ (شهریار )

پاورقی‌: استاد غلامحسین بنان این شعر رو بسیار عالی خوندن‌، اگه دوست دارید می تونید برید دنبالش

واللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَى
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat
ارسال: #۹۳
۲۵ آبان ۱۳۹۰, ۰۸:۰۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ آبان ۱۳۹۰ ۰۸:۰۹ ب.ظ، توسط mamat.)
شعر
مسعود جان یک بیتش که شاه بیت این شعره رو من بیاد دارم و یادت رفته بذاریش
آمـــــدی جانـــــــم به قربانـــــــت ولی حالا چرا؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتـــاده‌ام از پا چرا؟


--------------------------------------------------------------------------------------------------
روزی که
دانش لب آب زندگی می کرد،
انسان
در تنبلی لطیف یک مرتع
با فلسفه های لاجوردی خوش بود.
در سمت پرنده فکر می کرد.
با نبض درخت‌، نبض او می زد.
مغلوب شرایط شقایق بود.
مفهوم درشت شط
در قعر کلام او تلاطم داشت.
انسان
در متن عناصر
می خوابید.
نزدیک طلوع ترس، بیدار
می شد.

اما گاهی
آواز غریب رشد
در مفصل ترد لذت
می پیچید.
زانوی عروج
خاکی می شد.
آن وقت
انگشت تکامل
در هندسه دقیق اندوه
تنها می ماند.

سهراب سپهری-دفتر ما هیچ-ما نگاه

من اگر چه بندگی را به خدا رسانده باشم
همه بنده ام خدایا به تو می رسد خدایی

بکشان به عاشقانت که کشی به جرم عشقم
مگرم نه وعده دادی که کشی و بر سر آیی

اگه میخوای منو بازم ببینی
من همینجام پشت اون لبخند قدیمی
حلال کنید
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: firouzi.s , - rasool -
ارسال: #۹۴
۲۵ آبان ۱۳۹۰, ۰۸:۱۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ آبان ۱۳۹۰ ۰۸:۲۰ ب.ظ، توسط Masoud05.)
RE: شعر
(۲۵ آبان ۱۳۹۰ ۰۸:۰۹ ب.ظ)mamat نوشته شده توسط:  مسعود جان یک بیتش که شاه بیت این شعره رو من بیاد دارم و یادت رفته بذاریش
آمـــــدی جانـــــــم به قربانـــــــت ولی حالا چرا؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتـــاده‌ام از پا چرا؟


--------------------------------------------------------------------------------------------------

یادم نرفته بود‌، امروزی به یه نفر گفتم یه کاری کن‌، اونم گفت فردا، منم بیت اول رو براش خوندم.( من که یک امروز ...)

واللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَى
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۹۵
۲۵ آبان ۱۳۹۰, ۰۹:۴۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ آبان ۱۳۹۰ ۰۹:۵۶ ب.ظ، توسط diligent.)
شعر
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است، مثل رویای یکی کودک ناز
زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز
زندگی تک تک این ساعت هاست،زندگی چرخش این عقربه هاست
زندگی راز دل مادر من. .
زندگی پینه‌ی دست پدر است
زندگی مثل زمان در گذر است.......


پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست
در این ساحل که من افتاده‌ام خاموش؛ غمم دریا دلم تنهاست

همه در حسرت یک پروازند؛
من به پرواز نمی اندیشم؛
به تو می اندیشم؛
تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: firouzi.s , mamat
ارسال: #۹۶
۲۶ آبان ۱۳۹۰, ۰۸:۰۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ آبان ۱۳۹۰ ۰۹:۵۱ ق.ظ، توسط mamat.)
شعر
چه در دل من/ چه در سر تو/ من از تو رسیدم /به باور تو

تو بودی و من/به گریه نشستم/ برابر تو/ به خاطر تو/ به گریه نشستم/ بگو چکنم


با تو /شوری در جان /بی تو /جانی ویران /از این زخم پنهان /می میرم

نامت/ در من باران/ یادت/ در دل طوفان/ با تو/ امشب پایان میگیرم

نه بی تو سکوت/ نه بی تو سخن /به یاد تو بودم /به یاد تو من


ببین غم تو /رسیده به جان /و دویده به تن/ ببین غم تو /رسیده به جانم/ بگو چه کنم

با تو/ شوری در جان/ بی تو /جانی ویران / از این/ زخم پنهان /می میرم/ می میرم
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این شعر رو تو تاپیک هرچه می خواهد دل تنگت بگو زده بودم. گفتم اینجا باشه ماندگاریش بالاتره


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
با حجم ۷/۱۵MB

من اگر چه بندگی را به خدا رسانده باشم
همه بنده ام خدایا به تو می رسد خدایی

بکشان به عاشقانت که کشی به جرم عشقم
مگرم نه وعده دادی که کشی و بر سر آیی

اگه میخوای منو بازم ببینی
من همینجام پشت اون لبخند قدیمی
حلال کنید
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: maryami , firouzi.s , Donna , diligent , mosaferkuchulu , - rasool - , narges_r
ارسال: #۹۷
۲۶ آبان ۱۳۹۰, ۱۰:۳۸ ب.ظ
شعر
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته‌ی پنهانی شما

برشوره زار معصیتم گریه می کنم
جانم فدای دیده‌ی بارانی شما

پرونده‌ام برای شما دردسر شده
وضع بدم دلیل پریشانی شما

ای وای من!که قلب شما را شکسته‌ام
آقا چه شد تبسم رحمانی شما؟

ای یوسف مدینه مرا هم حلال کن
عفو و گذشت سنت کنعانی شما

آیا حقیقت است که اصلاٌ شبیه نیست؟
رفتار ما به رسم مسلمانی شما

ایران ما اگر چه بسی شاه دیده است
چشم امید بسته به سلطانی شما

صدها هزار نوح و سلیمان نشسته اند
در انتظار منسب دربانی شما

عشاق شهر یکسره تعریف می کنند
از لحن و صوت مکی قرآنی شما

نشنیده یاد روضه‌ی گودال کرده‌ام
دل می برد تلاوت روحانی شما

این اشک روضه حال مرا خوب کرده است
ردخور نداشت نسخه‌ی درمانی شما

شک نکن
درست در لحظه ی آخر، در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان می شود، معجزه ای رخ می دهد
و چه زیبا خدا از راه می رسد…
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: fatima1537 , mamat , - rasool - , firouzi.s
ارسال: #۹۸
۲۶ آبان ۱۳۹۰, ۱۱:۵۳ ب.ظ
RE: شعر
(۲۶ آبان ۱۳۹۰ ۰۸:۰۲ ب.ظ)mamat نوشته شده توسط:  چه در دل من/ چه در سر تو/ من از تو رسیدم /به باور تو
...
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این شعر رو تو تاپیک هرچه می خواهد دل تنگت بگو زده بودم. گفتم اینجا باشه ماندگاریش بالاتره


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ممنون ولی کاش لینک اهنگ کاملشو میزاشتید
من دانلود کردم اهنگ کامل نیست
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۹۹
۲۷ آبان ۱۳۹۰, ۱۲:۰۳ ق.ظ
RE: شعر
چه غریب ماندی ای دل‌! نه غمی, نه غمگساری
نه به انتظار یاری, نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره‌ای است باری

دل من‌! چه حیف بودی که چنین زکار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری

همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

سحرم کشیده خنجر که: چرا شبت نکشته‌ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری

نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

سر بى پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری

به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری.....
هوشنگ ابتهاج

واللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَى
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mosaferkuchulu , - rasool - , firouzi.s
ارسال: #۱۰۰
۲۷ آبان ۱۳۹۰, ۱۱:۵۴ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ آبان ۱۳۹۰ ۱۱:۵۸ ق.ظ، توسط diligent.)
شعر
چه بیتابانه می خواهمت

ای دوریت

آزمون تلخ

زنده به گوری






همراه شو عزیز

تنها نمان به درد

کاین درد مشترک

هرگز

جدا جدا
درمان نمی شود

همه در حسرت یک پروازند؛
من به پرواز نمی اندیشم؛
به تو می اندیشم؛
تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , mosaferkuchulu
ارسال: #۱۰۱
۲۷ آبان ۱۳۹۰, ۰۶:۲۵ ب.ظ
شعر
بچه بودم فکرمی کردم خدا هم شکل ماست؛
مثل من تو ما همه، اونیز موجودی دوپاست.
در خیال کوچک خود فکر می کردم خدا؛
پیرمردی مهربان است وبه دستش یک عصاست.
یک کت وشلوار می پوشدبه رنگ قهوه ای ؛
حال وروزجیب هایش هم همیشه رو به راست .
مثل آقاجان به چشمش عینکی دارد بزرگ ؛
با کلاه و ساعتی کهنه که زنجیرش طلاست .
فکر می کردم که پیپش را مرتب می کشد؛
سرفه های او دلیل رعد وبرق ابرهاست .
گاه گاهی نسخه می پیچد طبابت می کند؛
مادرم می گفت او هر دردمندی را دواست .
فکر می کردم که شب‌ها روی یک تخت بزرگ ؛
مثل آدم‌ها و من در خواب های خوش است .
چند سالی که گذشت از عمر من فهمیده ام؛
او حسابش از تمام عالم وآدم جداست .
مهربان‌تر از پدر مادر شما آقا بزرگ ؛
او شبیه هیچ فردی نیست چون او خداست

همه در حسرت یک پروازند؛
من به پرواز نمی اندیشم؛
به تو می اندیشم؛
تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , mosaferkuchulu , Fardad-A
ارسال: #۱۰۲
۲۸ آبان ۱۳۹۰, ۰۲:۵۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۳ آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۳۴ ق.ظ، توسط - rasool -.)
شعر
کاروان عشق

دلا یک ره بیا ساز سفر کن
ز هر چه پیشت آید زان گذر کن

مگر تا سوى یارت بار یابى
دمادم جلوه هاى یار یابی

دلا بازیچه نبود دار هستى
همه حق است در بازار هستى

بود آن بنده فیروز و موفق
نجوید اندرین بازار جز حق

دلا از دام و بند خود پرستى
نرستى همچو مرغ بى پرستى

چرا خو کرده اى در لاى و در گل
در این لاى و گلت بر گو چه حاصل

دلا عالم همه الله نور است
بیابد آنکه دائم در حضور است

ترا تا آینه زنگار باشد
حجاب دیدن دلدار باشد

دلا تو مرغ باغ کبریایى
یگانه محرم سر خدایى

بنه سر را به خاک آستانش
که سر بر آورى از آسمانش

دلا شب را مده بیهوده از دست
که دردیجور شب آب حیات است

شعر از‌: ....


Live in such a way that those who know you but
don't know God will come to know God because they know you

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , firouzi.s , Fardad-A
ارسال: #۱۰۳
۰۱ آذر ۱۳۹۰, ۰۳:۰۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۱ آذر ۱۳۹۰ ۰۳:۰۲ ب.ظ، توسط - rasool -.)
شعر
امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان، با من سحر کن

بشکن سر من کاسه‌ها و کوزه‌ها را
کج کن کلاه‌، ابرو کمان، مطرب خبر کن

گل های شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان، با من سحر کن.


« محمد صالح علا »


Live in such a way that those who know you but
don't know God will come to know God because they know you

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , firouzi.s , Fardad-A , narges_r , diligent
ارسال: #۱۰۴
۰۱ آذر ۱۳۹۰, ۱۱:۱۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۱ آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۱۲ ب.ظ، توسط - rasool -.)
دگر هیچ
مائیم و رخ یار دل آرام و دگر هیچ

ما راست همین حاصل ایام و دگر هیچ


ای زاهد بیچاره که داری هوس حور

ای وای تو و آن هوس خام و دگر هیچ


خواهی که زنی گام به امید وصالش

باید گذری اولاً از کام و دگر هیچ


ازخدمت نفست ببُر ایدوست که این دون

گرگی است که هرگز نشود رام و دگر هیچ


یارب چه توان گفت مر این مرده دلان را

کاینها که شما راست بود دام و دگر هیچ


خواهی گذرد صیت تو از مشرق و مغرب

می باش یکی بنده گمنام و دگر هیچ


از پرتو جام و رخ ساقی به سحرها

« نجم» است فروزان به بروبام و دگر هیچ


Live in such a way that those who know you but
don't know God will come to know God because they know you

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , firouzi.s , diligent
ارسال: #۱۰۵
۰۲ آذر ۱۳۹۰, ۰۳:۳۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۲ آذر ۱۳۹۰ ۰۳:۵۰ ب.ظ، توسط - rasool -.)
شعر
خاطرات زینب( سلام الله علیها)

حال و هوای کربلا در حال من پیدا بود
هر کس حسینی می شود با نام من شیدا شود

من زینبم دخت علی آئینه زهرا منم
پیغمبر پیغمبران مجموعه‌ی غمها منم

من چشم خود وا کرد ه‌ام از ابتدا سوی بلا
از بهر اهل دل رسد از نام من بوی بلا

گرچه نیم از چهارده معصوم امّا اطهرم
از بعد آنان از همه پیمغبران هم برترم

شاگرد درس عصمت زهرای اطهر بوده ام
آئینه جمع فضائل بهر حیدر بود ه ام

داغ پیمبر دید ه‌ام و از داغ او دلخون شدم
همراه اشک مادرم گریان شدم محزون شدم

دیدم تنش روی زمین مانده است و امت غافلند
تا اینکه غصب حق کنند از پیروان با طلند

دیدم به سمت اهل نار افتاده هیزمهای کین
دیدم زبانه می کشد آتش به روی باب دین

همراه مادر بود ه‌ام با او در آتش آمدم
از بهر حفظ مادرم خود را به آتش می زدم

مادر برای حفظ دین می سوخت بین شعله ها
درس فداکاری به من آموخت بین شعله ها

با چشم خود دیدم چنان فضه مددکاری نمود
یک دُرِ خون آلود ه را از زیر دست و پا ربود

دیدم که مادر پشت در افتاده پر پر می زند
گر چه میان خون بود فریاد حیدر می زند

با صورت نیلی شده با پهلویِ غرقه بخون
با سینه ای زخمی شده از باب خانه زد برون

دامان بابا را گرفت اما عدو نامرد بود
سنگینی تیغ و غلاف از دست او طاقت ربود

دستش ز کار افتد وشد در کوچه‌ها نقش زمین
از این زمین خوردن شده حیدر امیرالمومنین

خلّوُ ابْنُ عمّی ناله اش در لحظه ای دشوار بود
تنها در آنجا مادرم با حیدر کرار بود

گفتا اگر نفرین کنم بر پا قیامت می شود
جانم فدای ماندن امر امامت می شود

بابای من پیغام داد ای دخت طاها صبر کن
جان علی نفرین مکن با ظلم اعدا صبر کن

آری دو صد کرب و بلا من در مدینه دیده ام
من ریشه‌ی هر زخم را در زخم سینه دیده ا م

در کوفه رفتم صورتی غرقاب خون شد قاتلم
دیدم سر بشکسته‌ی بابا و پر خون شد دلم

دیدم که او را مثل مادر نیمه‌ی شب می برند
مولای عالم را غریب از پیش زینب می برند

از بعد او دیدم حسن رزمش شده زخم زبان
نی از عدو محنت کشید او زخم دید از شیعیان

در خانه اش ایمن نبود بیرون خانه جا نداشت
یک پا رکاب و همنفس سوگند بر زهرا نداشت

گر چه دلش از کودکی پر آتش و صد پاره بود
اما چه گویم زهر کین چه با گل زهرا نمود

گفت بیا ای خواهرم طشتی بیاور در برم
پاره جگرها را ببین اینهاست نذر مادرم

با لخته های خون او من انس دارم ای خدا
از غصه تشییع او من بیقرارم ای خدا

عباس آن روح ادب با من نگفت آخر چه شد
با من نگفت از تیر کین تابوت با پیکر چه شد

من در تمام درد‌ها بسیار کردم شور و شین
اما دلم خوش بود دارم دلبری مثل حسین

این دل خوشی را عاقبت دست خدا از من گرفت
دارو ندارو هستییم را کربلا از من گرفت

بعد علی اکبر که شد صد پاره جسم اطهرش
دیدم به زیر سم اسب افتاده قاسم پیکرش

دیدم علمدار حسین مشکش تهی از آب شد
تا تیر بر چشمش نشست چشم فلک بی تاب شد

دیدم علم افتاده و بشکسته پشت دلبرم
دیدم پس از سقا شده غارت تمامی حرم

دیدم سه شعبه تیر را اندر کمان حرمله
دیدم گلوی کودکی گشته نشان حرمله

من در وداع آخرین دادم به دست دلبرم
پیراهن کهنه که بود از دستباف مادرم

لبهای او خشکیده و پیشانی اش بشکسته بود
در قتلگاه دیدم عدو بر سینه اش بنشسته بود

دیدم اشاره می کند برگرد زینب در حرم
جان می دهی گر بنگری در پنجه ای موی سرم

من از حرم تا قتلگاه سعی و صفایی کرده ام
بعد از حسین در کربلا بالله خدایی کرده ام

شام غریبان دیده‌ام بازار کوفه دیده ام
از دیدن راس حسین برنیزه‌ها رنجید هام

آنچه مرا بی صبر کرد بزم شراب شام بود
آنجا که باشد مقتلم کنج خراب شام بود

سروده جواد حیدری


Live in such a way that those who know you but
don't know God will come to know God because they know you

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , firouzi.s , diligent


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد aamitis ۱۹۸ ۵۹,۸۶۰ ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: gerdoo_456
  گرگ درون/ شعری از فریدون مشیری morweb ۰ ۱,۴۰۳ ۰۶ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۶ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
Rainbow یک شعر زیبا که حال و هوایمان را امام رضایی می کند. نسیم صبح ۰ ۱,۹۴۶ ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۰۱ ب.ظ
آخرین ارسال: نسیم صبح
  شعر فروغ فرخزاد morweb ۰ ۱,۵۴۵ ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۳۸ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  شعری در قالب یک استاد mojhde ۰ ۲,۴۳۰ ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۶:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: mojhde
  شعر محرم، دلنوشته های محرم، مداحی های دلنشین Parva ۷۳ ۳۹,۰۲۹ ۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۸ ق.ظ
آخرین ارسال: Parva
Rainbow شعرها و یا مطالبی که خودتان سرودید یا نوشتید ... ( دلنوشته ها ) ffss ۲۲ ۹,۳۱۲ ۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Breeze
  مشاجره در شعر robot110 ۴ ۴,۰۷۳ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: robot110
  دانلود تصنیف زیبای قطعه ای از بهشت شعر رسمی آستان قدس رضوی Majid gh ۰ ۳,۴۰۱ ۱۳ مهر ۱۳۹۰ ۰۳:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Majid gh
  *****یه شعر و سه نقل قول ۲***** kabirkooh ۱۳ ۷,۴۰۶ ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ ۰۲:۲۷ ب.ظ
آخرین ارسال: mass2009

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close