زمان کنونی: ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۳:۱۹ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

شعر

ارسال: #۱۳۶
۱۳ آذر ۱۳۹۰, ۰۳:۴۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ آذر ۱۳۹۰ ۰۳:۴۱ ب.ظ، توسط - rasool -.)
شعر
اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت

دلشوره ای عجیب وجود مرا گرفت

حس غم جدایی این دشت لاله خیز

بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت

فالی زدم به مصحف پیشانی ات حسین

آیات غربت تو دلم را فرا گرفت

در این حسینیه که همان عرش کبریاست

حق امتحان ز قافله‌ی انبیاء گرفت

تنها دلیل بودن من سایه‌ی سرم

زینب فقط به عشق برادر بقا گرفت

بین خیام خیمه‌ی عباس دیدنی است

شکر خدا رکاب مرا آشنا گرفت

تا وقت هست حلقه‌ی انگشتری در آر

از ترس ساربان دل زینب عزا گرفت

وای از دل رباب که بیند به جای آب

تیر سه پر به حنجر شش ماهه جا گرفت

اینجا درخت و نیزه تفاوت نمی کند

هر یک به سهم خویش نشان تو را گرفت

تو ناله می زنی عوضش سنگ می زنند

وای از دمی که دور تو را نیزه‌ها گرفت

وای از شتاب دست پلیدی که عاقبت

زیور ز گوش دخترکان بی هوا گرفت

حتی مدینه این همه زجرم نداده بود

یک نیم روز جان مرا کربلا گرفت

احسان محسنی فر


Live in such a way that those who know you but
don't know God will come to know God because they know you

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , firouzi.s , مهشاد , Lantern , diligent , انرژی مثبت
ارسال: #۱۳۷
۱۳ آذر ۱۳۹۰, ۰۵:۳۲ ب.ظ
RE: شعر
زان یار دلنوازم شُکری است با شکایت

گر نکته دان عشقی‌، بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منّت‌، هر خدمتی که کردم

یارب‌! مباد کس را‌، مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را‌، آبی نمی دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش‌، ای دل‌! مپیچ کانجا:

سرها بُریده بینی‌، بی جُرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی

جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در این شب سیاهم‌، گم گشت راه مقصود

از گوشه ای برون آی‌! ای کوکب هدایت

از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

این راه را نهایت‌، صورت کجا توان بست؟

کِش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بُردی آبم‌، روی از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر ،کز مدعی رعایت

عشقت رسد به فریاد‌، اَر خود بسان «حافظ »

قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت

عشق یعنی اشک توبه در قنوت,خواندنش با نام غفارالذنوب
عشق یعنی چشم ها هم در رکوع,شرمگین از نام ستارالعیوب
عشق یعنی سر سجودودل سجود,ذکر یارب یارب از عمق وجود
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , مهشاد , انرژی مثبت , diligent
ارسال: #۱۳۸
۱۳ آذر ۱۳۹۰, ۱۰:۲۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۲۴ ب.ظ، توسط mamat.)
شعر
علمدار

باز وقت بی قراری آمده
لحظه های جانسپاری آمده

هر که بر دلدار خود دلداده شد
بهر جان دادن بر او آماده شد

در خورد با دلبرش پیوند‌ها
حک شده بر چهره‌ها لبخند‌ها

عاقبت وقت وصال آمد دگر
مه رخی زیبا جمال آمد دگر

خیمه ای برپا شده از اشتیاق
خیمه ای دیگر هراسان از فراق

اهل این خیمه به رفتن بی شکیب
وآن دگر دل بی قرار یک غریب

این دو خیمه در کنار یک دگر
هردو در سوز و نوا شب تا سحر

این یکی مست مناجات و نماز
آن یکی شعله ور ازسوز و گداز

خیمه ای پر گشته از مردان مرد
جان به کف آماده رزم و نبرد

درکنارش خیمه ای از کودکان
در غم فردا پر از اشک روان

خیمه‌ی پر از رسم وفا
سینه‌ها لبریز از مهر و صفا

مرغ جان‌ها در پی تیر اجل
بر لبی آوای احلی من عسل

نوجوانی برلبش ذکر دعا
تا مبادا گردد از دلبر جدا

هرکه گوید ای غریب عالمین
بعد تو هرگز نمی مانم حسین

دیگری گوید اگر سوزد تنم
آن که می ماند به عشق تو منم

گر هزاران جان به تو دلبر دهم
باز جان گیرم به راهت سر دهم

با شقایق جمله ای را یاس گفت
زینب این را در پی عباس گفت

گفت ای آرام جان زینبین
یا ابوفاضل‌، شده تنهاحسین

ای برادر موسم یاری شده
جان من وقت علمداری شده

یاد داری زاده‌ی‌ام البنین
آخرین حرف امیر المومنین

چون به بستر بود با فرق دو تا
گفت ای سقای دشت کربلا

بشنو از باب غریبت این سخن
حیدری کن کربلا‌، عباس من


دشت را از خون خود سرشار کن
هر چه داری نذر روی یار کن

این چنین کرد و فدای یار شد
غرق خون در پیش پای یار شد

آب از مشکش برون تا ریخته
خون به چشم او به اشک آمیخته

کای برادر من خجل هستم بیا
رفتم و تنها شدی در کربلا

من اگر چه بندگی را به خدا رسانده باشم
همه بنده ام خدایا به تو می رسد خدایی

بکشان به عاشقانت که کشی به جرم عشقم
مگرم نه وعده دادی که کشی و بر سر آیی

اگه میخوای منو بازم ببینی
من همینجام پشت اون لبخند قدیمی
حلال کنید
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: مهشاد , Lantern , diligent , انرژی مثبت , firouzi.s
ارسال: #۱۳۹
۱۳ آذر ۱۳۹۰, ۱۰:۵۲ ب.ظ
شعر
ای چشم تو بیمار، گرفتار، گرفتار
برخیز، چه پیش آمده این بار، علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت، انگار نه انگار...

أَینَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربَلاء...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Donna , diligent , انرژی مثبت , firouzi.s , Manix
ارسال: #۱۴۰
۱۴ آذر ۱۳۹۰, ۰۹:۱۸ ب.ظ
RE: شعر
(۱۳ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۲ ب.ظ)uniquegirl نوشته شده توسط:  ای چشم تو بیمار، گرفتار، گرفتار
برخیز، چه پیش آمده این بار، علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت، انگار نه انگار...

شعر خیلی زیبایی بود. ممنون دوست گرامیHeart

همه در حسرت یک پروازند؛
من به پرواز نمی اندیشم؛
به تو می اندیشم؛
تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: uniquegirl
ارسال: #۱۴۱
۱۵ آذر ۱۳۹۰, ۰۱:۴۰ ق.ظ
شعر
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی/ با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا / تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن / عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم / راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش / عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن / در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش / فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید
گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم / گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق / عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع) / گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , diligent , maryami , mamat , مهشاد , Manix , Masoud05
ارسال: #۱۴۲
۱۵ آذر ۱۳۹۰, ۰۷:۵۰ ب.ظ
شعر
زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب
غم قهرمانی زهرا نیشانی
ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان
زینب زینب زینب سرگشته دوران آواره طوفان
زینب زینب زینب حفظ عهد و پیمان شیر شه مردان
زینب زینب زینب محبوبه جانان قرآنینه قوربان
زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب
غم قهرمانی زهرا نیشانی
ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان
زینب زینب زینب شمشیر دو پهلو دان برنده بیان زینب
زینب زینب زینب قارداش باشونین اوستونده زولفی آراران زینب
زینب زینب زینب صحرای مصیبت ده غمنن قوجالان زینب
زینب زینب زینب قارداش باشونین قانی زولفینده حنا زینب
زینب زینب زینب پیمان حَقَ مظهر قرآنه او لان یاور
زینب زینب زینب حجب و ادبه مظهر شأن و شرف منبر
زینب زینب زینب دائم گوزی قان یاشلی باشینده قارا معجر
زینب زینب زینب زهراسی اولن گوندن آماج بلا زینب
زینب زینب زینب تعبیر رسا زینب تسبیح خدا زینب
زینب زینب زینب محراب عبادت ده تفسیر دعا زینب
زینب زینب زینب پروندۀ خونین شاه شهدا زینب
زینب زینب زینب محکم سوزی اوستونده مردانه دوران زینب
زینب زینب زینب کاخ ستم و ظلمی قل باغلی یخان زینب
زینب زینب زینب چوخ قمچی دگن باشی محمل ده یاران زینب
زینب زینب زینب یولّاردا پرستاری حبُ الاُسرا زینب
زینب زینب زینب سر قافله نهضت اوز نهضتنه قیمت
زینب زینب زینب اولّ ده گورن عزت آخرده چکن ذلت
زینب زینب زینب آغلار گزی غربتده قارداشلارونا حسرت
زینب زینب زینب جان سینه ده سوئلرده وای بخته قرا زینب
زینب زینب زینب هم نایب زهرایه هم دیننه پیرایه
زینب زینب زینب آقزوندا شیرین سوزلر غمنن دولانان وایه
زینب زینب زینب ایستکلی رقیه یینن قبری اولان همسایه
زینب زینب زینب هیچ گور میین عمرینده بیر لحظه صفا
زینب زینب زینب زینب جان نقدنه دین اوسته ارزان ورن زینب
زینب زینب زینب غربت ده اولن یالقوز محتاج کفن زینب
زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب
زینب زینب زینب درد آشینا زینب غرق بلا زینب
غم قهرمانی زهرا نیشانی ای روح با ایمان جانیم سنه قوربان

من اگر چه بندگی را به خدا رسانده باشم
همه بنده ام خدایا به تو می رسد خدایی

بکشان به عاشقانت که کشی به جرم عشقم
مگرم نه وعده دادی که کشی و بر سر آیی

اگه میخوای منو بازم ببینی
من همینجام پشت اون لبخند قدیمی
حلال کنید
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: maryami , fatima1537 , firouzi.s , Manix , Donna
ارسال: #۱۴۳
۱۷ آذر ۱۳۹۰, ۱۰:۴۸ ق.ظ
شعر
وقتی دلت شکست
تنهاو بی هدف

شب پرسه میزنی

از هر کدوم طرف
روزای خوبتو انکار میکنی

این واقعیتو تکرار میکنی
اطرافیانتو

از دست میدیو
افسرده میشیو

از دست میریو

دور خودت همش

دیوار میکشی
افسوس می خوری

سیگار میکشی
تن خسته ای ولی

خوابت نمیبره
این حس لعنتی
از مرگ بدتر
دل می کنی ازین
دل میبری ازون
یک اتفاق تلخ

افتاده بینتون
میبری از همه

از هر کسی که هست
این حالو روزته
وقتی دلت شکست

اگر کاری را که همیشه می کردید ادامه دهید به همان چیزی دست می یابید که همیشه داشته اید . اگر کار متفاوتی انجام دهید به چیزهای متفاوتی دست می یابید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: maryami , firouzi.s , diligent
ارسال: #۱۴۴
۱۷ آذر ۱۳۹۰, ۱۱:۲۸ ق.ظ
RE: شعر
(۱۷ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۴۸ ق.ظ)sama2010 نوشته شده توسط:  وقتی دلت شکست
تنهاو بی هدف

شب پرسه میزنی

از هر کدوم طرف
روزای خوبتو انکار میکنی

این واقعیتو تکرار میکنی
اطرافیانتو

از دست میدیو
افسرده میشیو

از دست میریو

دور خودت همش

دیوار میکشی
افسوس می خوری

سیگار میکشی
تن خسته ای ولی

خوابت نمیبره
این حس لعنتی
از مرگ بدتر
دل می کنی ازین
دل میبری ازون
یک اتفاق تلخ

افتاده بینتون
میبری از همه

از هر کسی که هست
این حالو روزته
وقتی دلت شکست

آخیییییییی. شنیدمش. خیلی قشنگه Heart
راست می گه Sad

If you have built castles in the air
your work need not be lost
that is where they should be
Now put foundations under them
Henry David Thoreau
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۱۴۵
۱۷ آذر ۱۳۹۰, ۰۲:۰۸ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۷ آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۰۹ ب.ظ، توسط firouzi.s.)
RE: شعر
دو تا شعر اول رو اکثرا خوندن اما شعر سوم رو نه
پس اگه فکر می کنیم خوندید یه بار دیگه تا آخر بخونید



شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن:

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت


بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه‌ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


و از اونا جالب‌تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده
که خیلی جالبه بخونید:

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه‌ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره‌ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه‌ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید‌! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد‌! "
سالهاست که پوسیده‌ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

عشق یعنی اشک توبه در قنوت,خواندنش با نام غفارالذنوب
عشق یعنی چشم ها هم در رکوع,شرمگین از نام ستارالعیوب
عشق یعنی سر سجودودل سجود,ذکر یارب یارب از عمق وجود
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: مهشاد , mamat , diligent , luna
ارسال: #۱۴۶
۱۸ آذر ۱۳۹۰, ۱۲:۱۸ ق.ظ
شعر
شعر کوچه از « فریدون مشیری »

بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جان وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت


آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه‌ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید، تو به من گفتی:

از این عشق حذر کن

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن

آب، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، که دلت با دگران است

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم:

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نرمیدم، نگسستم

باز گفتم: که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا بدام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم


اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم، نرمیدم

رفت در ظلمت شب، آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

----------------------------------------------------------
(پاسخ شعر کوچه اثر فریدون مشیری)
سروده « هما میرافشار »

بی تو طوفان زده دشت جنونم

صیدافتاده به خونم

تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی...

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،

دگر از پا نشستم

گوئیا زلزله آمد،

گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو، کس نشنود ازاین دل بشکسته صدائی

بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من

که ز کوی‌ات نگریزم

گر بمیرم ز غم دل

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟

نتوانم، نتوانم

بی تو من زنده نمانم
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat , firouzi.s , diligent
ارسال: #۱۴۷
۱۹ آذر ۱۳۹۰, ۰۲:۰۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۹ آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۰۵ ب.ظ، توسط maryami.)
شعر
کاش از اول می دونستم تو مال دیگرونی

کاش از اول می فهمیدم تو با من نمی مونی

کاش از اول می دونستم تو سهم من نمی شی

کاش می فهمیدم که تو از عشق من گریزونی



از فکر و قلبم تو نمی ری که به همین زودی

تو اون فرشته‌ی پاکی که من فکر می کردم نبودی

می دونم هر جا که هستی با هر کسی نشستی

به راحتی فراموشم می کنی تو به زودی



این همه عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی



کاش از اول می فهمیدم تو مغروری

کاش می دونستم از دنیای من دوری

کاش آروم آروم از دل من می رفتی

چه دروغای شیرینی به من می گفتی



این همه عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی



من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

If you have built castles in the air
your work need not be lost
that is where they should be
Now put foundations under them
Henry David Thoreau
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat
ارسال: #۱۴۸
۱۹ آذر ۱۳۹۰, ۰۴:۲۰ ب.ظ
شعر
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
*****
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
*****
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
*****
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
*****
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم
*****
باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
*****
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
*****
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم
*****
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم
*****
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
*****
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می‌کشم

من اگر چه بندگی را به خدا رسانده باشم
همه بنده ام خدایا به تو می رسد خدایی

بکشان به عاشقانت که کشی به جرم عشقم
مگرم نه وعده دادی که کشی و بر سر آیی

اگه میخوای منو بازم ببینی
من همینجام پشت اون لبخند قدیمی
حلال کنید
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: firouzi.s , maryami , narges_r
ارسال: #۱۴۹
۱۹ آذر ۱۳۹۰, ۰۸:۰۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۹ آذر ۱۳۹۰ ۰۸:۰۱ ب.ظ، توسط Manix.)
RE: شعر
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم

شیوه مستی و رندی نرود از پیشم

زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست

من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم؟

شاه شوریده سران خوان من بی‌سامان را

زان که در کم خردی از همه عالم بیشم

بر جبین نقش کن از خون دل من خالی

تا بدانند که قربان تو کافرکیشم

اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا

تا در این خرقه ندانی که چه نادرویشم

شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان

که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم

من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس

حافظ راز خود و عارف وقت خویشم

"هوایت" دستان سنگینی داشت..
وقتی به سرم زد فهمیدم!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۱۵۰
۲۱ آذر ۱۳۹۰, ۰۱:۵۳ ق.ظ
شعر
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم
شاعر شنیدنی ست ولی میل توست
آماده ای که بشنوی‌ام یا ببینیم ؟
این واژه‌ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل‌ها ببینیم
یک قطره‌ام و گاه چنان موج می زنم
در خود , که ناگزیری دریا ببینیم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

->محمدعلی بهمنی<-

"هوایت" دستان سنگینی داشت..
وقتی به سرم زد فهمیدم!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mamat


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد aamitis ۱۹۸ ۵۹,۸۱۷ ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: gerdoo_456
  گرگ درون/ شعری از فریدون مشیری morweb ۰ ۱,۴۰۰ ۰۶ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۶ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
Rainbow یک شعر زیبا که حال و هوایمان را امام رضایی می کند. نسیم صبح ۰ ۱,۹۴۴ ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۰۱ ب.ظ
آخرین ارسال: نسیم صبح
  شعر فروغ فرخزاد morweb ۰ ۱,۵۴۰ ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۳۸ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  شعری در قالب یک استاد mojhde ۰ ۲,۴۲۵ ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۶:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: mojhde
  شعر محرم، دلنوشته های محرم، مداحی های دلنشین Parva ۷۳ ۳۹,۰۱۷ ۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۸ ق.ظ
آخرین ارسال: Parva
Rainbow شعرها و یا مطالبی که خودتان سرودید یا نوشتید ... ( دلنوشته ها ) ffss ۲۲ ۹,۳۰۸ ۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Breeze
  مشاجره در شعر robot110 ۴ ۴,۰۶۹ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: robot110
  دانلود تصنیف زیبای قطعه ای از بهشت شعر رسمی آستان قدس رضوی Majid gh ۰ ۳,۳۹۷ ۱۳ مهر ۱۳۹۰ ۰۳:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Majid gh
  *****یه شعر و سه نقل قول ۲***** kabirkooh ۱۳ ۷,۴۰۰ ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ ۰۲:۲۷ ب.ظ
آخرین ارسال: mass2009

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close