زمان کنونی: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۹:۱۰ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

داستان مانشت

ارسال: #۹۱
۰۷ مهر ۱۳۹۰, ۰۱:۴۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۷ مهر ۱۳۹۰ ۰۷:۱۹ ب.ظ، توسط mahan najafi.)
داستان مانشت
و دید یه page اومد بالا لینک قرعه کشی یه بسته مجانی جادوئی برای کنکور سال بعد بود که هر کی اون بسته رو داشته باشه و بخونتش بی برو برگرد نفر اول کنکور می شه ۳ دقیقه تا پایان مهلت ثبت نام مونده بود با سرعت بالای اینترنتی ملی‌، ثبت نام کرد بعد از ۲ روز از موسسه زنگ زدن گفتن شما برنده یه بسته مجانی پارسه میون ۴ میلیون نفر در اولین قرعه کشی اینترنتی در ۶۰۰ سال اخیر پارسه شده‌اید بعد ...

یک آریایی می گوید هیچ قومی بردیگری برتری ندارد مگر در پارسایی ، آریای من پارسا باش. آرین
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۹۲
۰۷ مهر ۱۳۹۰, ۰۵:۱۷ ب.ظ
RE: داستان مانشت
با خودش فکر کرد که آیا فقط یه بسته میتونه تضمین قبولی باشه ؟ که متوجه شد راز موفقیت چیز دیگه ایه .....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۹۳
۰۷ مهر ۱۳۹۰, ۰۷:۰۷ ب.ظ
داستان مانشت
به خودش گفت من سال قبل حسابی خونده بودم اما چیزی که نداشتم اعتماد به نفس بود و تصمیم گرفت با اعتماد به نفس تمام درس بخونه که یه دفعه ...

سپیده که سربزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۹۴
۰۷ مهر ۱۳۹۰, ۱۰:۳۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۷ مهر ۱۳۹۰ ۱۰:۳۸ ب.ظ، توسط Bache Mosbat.)
داستان مانشت
که به دفعه یکی از دوستای ناباب سابقش زنگ زد و بهش یه پیشنهاد دیگه داد ...

الهی و خلّاقی و حِرزی و مَوئلــی اِلیکَ لَدَی الاِعسارِو الیُسرِ اَفزَعُ
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۹۵
۰۸ مهر ۱۳۹۰, ۱۱:۰۶ ق.ظ
داستان مانشت
رفیق ناباب به اون گفت که قرار یه تجارت تپل بکنن و اون گفت ...

یک آریایی می گوید هیچ قومی بردیگری برتری ندارد مگر در پارسایی ، آریای من پارسا باش. آرین
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۹۶
۱۳ مهر ۱۳۹۰, ۱۲:۲۵ ب.ظ
RE: داستان مانشت
اون شروع کرد قانعش کنه که اعتماد به نفس تپلش در آینده بهتر از تجارته و اونو میتونه به تجارت تپلم برسونه و تجارت تپلو واگذار کرد به رفیق نابابه تپلش!!
حالا این دوستمون مونده و درسای کنکور و پولی که نداشت کتاب بخره اما...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۹۷
۱۳ مهر ۱۳۹۰, ۰۲:۴۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ مهر ۱۳۹۰ ۰۲:۴۹ ب.ظ، توسط p kh.)
RE: داستان مانشت
...چون پول نداشت بایدکارمیکردتا پول دربیاره وازاونجایی که وقتش کم بود دوباره به فکر دوست ناباب تپلش افتاد تایکماه باهاش به تجارت تپل بپردازه وپول کتاباش دربیادپس رفت سراغ تلفن و...

مازنده ازآنیم که آرام نگیریم........موجیم که آسودگی ما عدم ماست
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۹۸
۱۴ مهر ۱۳۹۰, ۰۹:۰۵ ب.ظ
داستان مانشت
می خواست زنگ بزنه به دوستش که چشمش افتاد به شکلات تلخ ۸۹% Big Grin رو میزش و با خودش فکر کرد اول اونو می خوره و بعد به دوستش زنگ می زنه!غافل از اینکه ...

سپیده که سربزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: Donna
ارسال: #۹۹
۱۵ مهر ۱۳۹۰, ۱۲:۲۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ مهر ۱۳۹۰ ۱۲:۳۰ ب.ظ، توسط mahan najafi.)
داستان مانشت
وقتی که شکلات خورد دید که ای وای این که یه درصدش کمه تا ۹۰ درصد به فکرش زد که نکنه این کار دوست نابابشه و این یه نوع مواد مخدر تو جلد شکلات تو این فکرا بود که یهو ...

یک آریایی می گوید هیچ قومی بردیگری برتری ندارد مگر در پارسایی ، آریای من پارسا باش. آرین
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۰۰
۳۱ فروردین ۱۳۹۱, ۰۲:۳۹ ب.ظ
RE: داستان مانشت
که یهو دید داره زمین دور سرش می چرخه ،تو دلش گفت حتما مواد مخدر بوده ، دیگه چیزی نفهمید و افتاد روی زمین ...

تو شاهکار خالقی ، تحقیر را باور نکن
بروی بام زندگی هرچه می خواهی بکش،زیبا و زشت پای توست، تقدیر را باور نکن
خالق تورا شاد آفرید،آزاد آزاد آفرید،پرواز کن تا آرزو،زنجیر را باور نکن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۰۱
۲۴ تیر ۱۳۹۱, ۰۳:۰۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ تیر ۱۳۹۱ ۰۳:۱۰ ب.ظ، توسط cormen.)
داستان مانشت
از زمین که بلند شد دوباره خورد زمین تا اومد بلند شه باز خورد زمین انقدر خورد زمین که......
(حالا ببینم کی میخواد ادامه بدهBig Grin)



ممتاز و نمونه شدن برای یکسال است،

و ماندگار شدن برای یک عمر؛
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۰۲
۲۴ تیر ۱۳۹۱, ۰۴:۰۶ ب.ظ
RE: داستان مانشت
(۲۴ تیر ۱۳۹۱ ۰۳:۰۱ ب.ظ)cormen نوشته شده توسط:  از زمین که بلند شد دوباره خورد زمین تا اومد بلند شه باز خورد زمین انقدر خورد زمین که......
(حالا ببینم کی میخواد ادامه بدهBig Grin)

دیگه دید نمیتونه بلند بشه ! و بعد همنظور نشسته بر روی زمین به این فکر افتاد که ...
(کار نشد نداره Tongue اینم ادامه !!! )

باز هوای وطنم وطنم آرزوست Heart مهر بود بر دهنم، سخنم آرزوست
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۰۳
۲۴ تیر ۱۳۹۱, ۰۴:۱۳ ب.ظ
داستان مانشت
به این فکر افتاد که خود کشی کنه ولی با کدوم طناب ؟ باکدوم قرص؟ اون به خاطر اینکه فلج شده بود نمیتونست بره و این اقلام رو تهیه کنه در این هنگام.....



ممتاز و نمونه شدن برای یکسال است،

و ماندگار شدن برای یک عمر؛
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۰۴
۲۸ تیر ۱۳۹۱, ۰۶:۰۶ ب.ظ
داستان مانشت
تلفن یه بار دیگه زنگ زد!یه آقایی بود که خودشو وکیل معرفی کرد و گفت نوه ی پسر پسر عموی بابابزرگ پدرتون فوت کردن و تنها وارث شمایید و کلی پولدار شدید!
جوون قصه ی ما هم کنکور و کار و ... رو گذاشت کنار و رفت با این پول مسافرت دور دنیا!و تا آخر عمر به این منوال زندگی کرد!
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش خیلی وقته رسیده چون این قصه خیلی طولانی بود!Big Grin
(آخیش بالاخره تموم شدBig Grin)
Fardad-A، در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۹۱ ۰۵:۱۰ ب.ظ برای این مطلب یک پانوشت گذاشته است:

تخصص شما در سر هم بندی ستودنی است Big Grin


سپیده که سربزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۰۵
۲۹ مرداد ۱۳۹۱, ۰۳:۳۶ ب.ظ
RE: داستان مانشت
ولی انها همه اش یک خواب شیرین بود که به خاطر خوردن همون شکلات بود Big Grin

اگر بتوانم دلی را بدست آورم، بیهوده نزیسته ام. اگر بتوانم رنجی را بکاهم، یا دردی را مرهم نهم، یا پرنده ای رنجور را، به آشیانش باز آورم، بیهوده نزیسته ام.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: Fardad-A , Donna


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۴۶۲ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  رکوردهای مانشت admin ۱۴۰ ۸۳,۹۱۳ ۱۹ فروردین ۱۴۰۰ ۰۲:۵۹ ب.ظ
آخرین ارسال: msm1365
  اهدای کتاب هایم به اعضای گل مانشت x86 ۴۴ ۳۵,۶۰۴ ۰۳ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: abolfazl pepco
  فراخوان داستان کوتاه fas ۱ ۲,۷۳۹ ۰۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۳ ق.ظ
آخرین ارسال: mehrad1011
Lightbulb گروه ترجمه ی مانشت marvelous ۱۳ ۸,۹۲۲ ۰۱ خرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۳۷ ب.ظ
آخرین ارسال: ziba_090
Tongue انجمن پسران مانشتی aatwo ۴۰ ۳۰,۳۳۹ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۲:۲۵ ق.ظ
آخرین ارسال: khayyam
Star سحر خیــــــــــــــــــزان مانشت nasrolah ۹۴۸ ۲۰۹,۶۰۴ ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ۰۵:۵۲ ق.ظ
آخرین ارسال: عزیز دادخواه
  داستان های آموزنده Soheil ۶۳۰ ۸۹,۱۲۵ ۱۱ دى ۱۳۹۸ ۰۴:۵۷ ب.ظ
آخرین ارسال: dibasalehi
  پرسش و پاسخ و بحثهای مدیران در مورد امور جاری مانشت Fardad-A ۴,۸۰۶ ۴۴,۶۶۸ ۰۳ دى ۱۳۹۸ ۰۱:۱۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Masoud05
Star کارگاه داستان نویسی دسته جمعی marvelous ۹ ۶,۶۲۴ ۱۲ آبان ۱۳۹۸ ۰۶:۰۹ ب.ظ
آخرین ارسال: marvelous

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close