زمان کنونی: ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۲:۴۲ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

ازدواج خلبان علیرضا یاسینی مراسم ساده(خلبان اون موقع امریکا درس خونده برابردکترماست)

ارسال:
۲۷ تیر ۱۳۹۳, ۰۲:۰۵ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۱ مرداد ۱۳۹۳ ۰۶:۱۱ ب.ظ، توسط morweb.)
ازدواج خلبان علیرضا یاسینی مراسم ساده(خلبان اون موقع امریکا درس خونده برابردکترماست)
مراسم بسیار ساده

سرکار خانم پروانه محمودی همسر سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی ماجرای ازدواج خودرا اینگونه بیان می نمایند :من پراونه محمودی متولد آبادان هستم بعدها منزل پدری ما به شیراز رفت.علیرضا پسر دائی من بود و من فقط گاهی که برای دیدار اقوام به خوزستان می رفتیم ایشان را میدیدم . سال آخر دانشسرای

معلمی بودم وداشتم برای امتحانات پایان ترم خودم راآماده میکردم که برادرم از تهران نامه نوشت علیرضا از آمریکا برگشته وبرای مدتی قراراست شیرازباشد نمیخواهم علیرضا به پایگاه بروداتاق خودم رامرتب کنید و بگذاریدعلیرضا آنجا باشد .من دوست بسیار صمیمی بنام معصومه داشتم که از اول دبیرستان با هم آشنا شده بودیم و با هم به دانشسرا رفتیم من ومعصومه بخاطر وابستگی که بهم داشتیم تصمیم گرفتیم اگر قرار است ازدواج کنیم با دومعلم ازدواج کنیم که همیشه دوستی مان تداوم داشته باشد وشخصا من دوست داشتم
با یک فرهنگی ازدواج کنم که زندگی آرامی داشته باشم.علیرضا به خانه ما آمده بود و مادرم او را نشناخته بود آن روز همه در اتاق دور علیرضا جمع شده بودند خواهرانم ، مادرم ، مادربزرگم و با هم می گفتند و می خندیدند من وارد اتاق شدم و علیرضا پرسید عمه جان ایشان ؟ و مادرم گفت دخترم پروانه .
بعد از آن مرتب به خانه ما رفت و آمد می کرد و من هرگز به ایشان فکر نمیکردم اما ایشان وقتی من را می دید می گفت خانوم معلم ما اومدیم سلام علیکم ، اما من توجهی نمیکردم حتی جواب سلامش را هم نمیدادم و بعدها برایم گفت من بخاطر تو می آمدم این همه بستنی می خریدم برای تو بود .

اوایل خرداد بود و من داشتم برای امتحانات پایان ترم خودم را آماده میکردم علیرضا به خانه ما آمده بود و در حیاط پیش پدرم نشسته بود پدرم علیرضا را خیلی دوست داشت و وقتی علیرضا به خانه می آمد بشدت از او پذیرائی میکرد .

آن روز خواهرم وارد اتاق شد و به من گفت : پروانه ، مامان و بابا و علیرضا دارند در مورد تو حرف میزنند و من پرسیدم در چه موردی ؟ خواهرم گفت فکر میکنم علیرضا از تو خواستگاری کرده است !

من منقلب شدم و فکر نمی کردم که علیرضا از من خواستگاری کند ، علیرضا پسر خوشتیپ و قد بلند بود و من فکر میکردم با یستی باید با دختر خیلی زیبا و آنچنانی ازدواج کند حتی من به دو تا از دوستانم گفته بودم کسی اگر قصد ازدواج دارد من یک پسردائی خلبان و خوش تیپ دارم ! چون خودم قصد نداشتم با یک خلبان ازدواج کنم . مادرم با یک ظرف بستنی وارد اتاقم شد و صورتم را بوسید و گفت : دخترم مبارک
است ! گفتم مادر جان چی مبارک است ؟ مادرم گفت بستنی ات را بخور فردا با هم حرف می زنیم .

فردا صبح می خواستم به دانشسرا بروم و علیرضا را دیدم که در یکی از اتاق ها خوابیده بود من را که دید گفت خانوم معلم سلام اجازه می دی برسونمت دانشسرا ؟ با خودم گفتم بهترین فرصت است که بتوانم به ایشان بگویم که قصد ازدواج با یک نظامی را ندارم .

به همین دلیل به ایشان گفتم بگذارید من از مادرم اجازه بگیرم و مادرم با خوشحالی گفت بله عمه جان ! پروانه را برسان و به من هم اخم کرد که مبادا علیرضا را ناراحت کنم !

وقتی که رفتیم طرف دانشسرا ، علیرضا با ماشین وارد دانشسرا شد و به ایشان گفتم کجا میروید حالا دانشجویان در مورد من چه فکری میکنند میگویند محمودی با این پسر چه میکند ؟
علیرضا گفت من میخواهم با شما حرف بزنم و منم جواب دادم باشه اما امروز نمی شود چون آخرین روز دانشسرا است و من بعد از پایان کلاس قرار است با دوستانم به رستوران برویم و ازآنها خداحافظی کنم . عصر که به خانه برگشتم همه خانه جمع بودند و مادرم به من گفت قرار است برویم حسین آباد و من به مادرم گفتم مامان این چه کاری بود که شما کردید؟ گفت هیچ نگران نباش پسر خوبی است و ازت خواستگاری کرده و خیلی هم دلت بخاد !
عصر با مادر و خواهران و مادربزرگم و علی رضا به حسین آباد رفتیم و در داخل ماشین هر چه علیرضا با من شوخی میکرد من جواب نمی دادم وقتی رسیدیم علیرضا گفت بیا با هم حرف بزنیم و منم گفتم بله من هم با شما خیلی صحبت دارم ، خواهرانم
هم برای فضولی افتادند دنبال ما و علیرضا راحت نبود که با من در حضور آنها حرف بزند و به انگلیسی به من گفت :? CAN YOU SPEAK ENGELISH
من هم گفتم نه به حد شما نمی توانم حرف بزنم !

علیرضا آن موقع ۲۱ سال داشت و شروع کرد به حرف زدن و گفت من دوست ندارم زیاد مجرد بمانم و از مجرد بودن لذت نمی برم من دنبال کسی هستم که برایم مثل یک دوست و رفیق برایم باشد و مادر خوبی برای فرزندانم و همراه و پشتیبان من باشد و اولین چیزی که برایم خیلی مهم است نجابت یک دختر است
شاید یک خانم خوش لباس نباشد که آدم می تواند او را به بوتیک ببرد و بهترین لباسها را تنش کند اما نجابت زن را کسی نمی تواند به او عرضه کند و من از حرفهای علیرضا بشدت منقلب شدم و به او علاقمند شدم و در یک مراسم بسیار ساده ازدواج کردیم و زندگی بسیار خوب و خوشی داشتیم

نام و یاد قهرمانان بزرگ سرزمینم جاودان باد

منبع برنامه تلویزیونی نیمه پنهان محصول شبکه دوم سیما[/quote]

با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما
اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم
(مردم این جور نباشید)


عزم من بشکافد اقیانوس را
تنبلی دزد آرزوهاست...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: ریحان , elham_sh219 , آینده , RASPINA
ارسال:
۲۸ تیر ۱۳۹۳, ۰۴:۳۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۸ تیر ۱۳۹۳ ۰۴:۳۵ ب.ظ، توسط neilabak.)
RE: ماجرای ازدواج خلبان علی رضا یاسینی (خلبان اون موقع امریکا درس خونده برابر دکتر ماست)
الان مطلب جالت توجه این خواستگاری چی بود؟! Huh


You need power, only when you want to do something harmful, otherwise love is enough to get everything done.
Charlie Chaplin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: sss , Riemann , sepid
ارسال:
۲۹ تیر ۱۳۹۳, ۰۴:۴۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ تیر ۱۳۹۳ ۰۴:۴۶ ب.ظ، توسط ریحان.)
ماجرای ازدواج خلبان علی رضا یاسینی (خلبان اون موقع امریکا درس خونده برابر دکتر ماست)
بهتره دوباره مطالعه کنین....شاید متوجه شین...عادت چیز بدیه...ماهم عادت کردیم به خوندن و شنیدن این مطالب بدون اینکه متوجه شیم چی میگه...همیشه از هر چیزی میشه نکته ای گرفت...به هر حال این کاربر حداقل کاری که کرده وقت گذاشته این مطلبو واسه ما گذاشته.

تنبلی دزد آرزوهاست...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۲۹ تیر ۱۳۹۳, ۰۹:۰۳ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ تیر ۱۳۹۳ ۰۹:۰۸ ب.ظ، توسط نازین.)
RE: ماجرای ازدواج خلبان علی رضا یاسینی (خلبان اون موقع امریکا درس خونده برابر دکتر ماست)
(۲۷ تیر ۱۳۹۳ ۰۲:۰۵ ق.ظ)morweb نوشته شده توسط:  مراسم بسیار ساده

سرکار خانم پروانه محمودی همسر سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی ماجرای ازدواج خودرا اینگونه بیان می نمایند :من پراونه محمودی متولد آبادان هستم بعدها منزل پدری ما به شیراز رفت.علیرضا پسر دائی من بود و من فقط گاهی که برای دیدار اقوام به خوزستان می رفتیم ایشان را میدیدم . سال آخر دانشسرای

معلمی بودم وداشتم برای امتحانات پایان ترم خودم راآماده میکردم که برادرم از تهران نامه نوشت علیرضا از آمریکا برگشته وبرای مدتی قراراست شیرازباشد نمیخواهم علیرضا به پایگاه بروداتاق خودم رامرتب کنید و بگذاریدعلیرضا آنجا باشد .من دوست بسیار صمیمی بنام معصومه داشتم که از اول دبیرستان با هم آشنا شده بودیم و با هم به دانشسرا رفتیم من ومعصومه بخاطر وابستگی که بهم داشتیم تصمیم گرفتیم اگر قرار است ازدواج کنیم با دومعلم ازدواج کنیم که همیشه دوستی مان تداوم داشته باشد وشخصا من دوست داشتم
با یک فرهنگی ازدواج کنم که زندگی آرامی داشته باشم.علیرضا به خانه ما آمده بود و مادرم او را نشناخته بود آن روز همه در اتاق دور علیرضا جمع شده بودند خواهرانم ، مادرم ، مادربزرگم و با هم می گفتند و می خندیدند من وارد اتاق شدم و علیرضا پرسید عمه جان ایشان ؟ و مادرم گفت دخترم پروانه .
بعد از آن مرتب به خانه ما رفت و آمد می کرد و من هرگز به ایشان فکر نمیکردم اما ایشان وقتی من را می دید می گفت خانوم معلم ما اومدیم سلام علیکم ، اما من توجهی نمیکردم حتی جواب سلامش را هم نمیدادم و بعدها برایم گفت من بخاطر تو می آمدم این همه بستنی می خریدم برای تو بود .

اوایل خرداد بود و من داشتم برای امتحانات پایان ترم خودم را آماده میکردم علیرضا به خانه ما آمده بود و در حیاط پیش پدرم نشسته بود پدرم علیرضا را خیلی دوست داشت و وقتی علیرضا به خانه می آمد بشدت از او پذیرائی میکرد .

آن روز خواهرم وارد اتاق شد و به من گفت : پروانه ، مامان و بابا و علیرضا دارند در مورد تو حرف میزنند و من پرسیدم در چه موردی ؟ خواهرم گفت فکر میکنم علیرضا از تو خواستگاری کرده است !

من منقلب شدم و فکر نمی کردم که علیرضا از من خواستگاری کند ، علیرضا پسر خوشتیپ و قد بلند بود و من فکر میکردم با یستی باید با دختر خیلی زیبا و آنچنانی ازدواج کند حتی من به دو تا از دوستانم گفته بودم کسی اگر قصد ازدواج دارد من یک پسردائی خلبان و خوش تیپ دارم ! چون خودم قصد نداشتم با یک خلبان ازدواج کنم . مادرم با یک ظرف بستنی وارد اتاقم شد و صورتم را بوسید و گفت : دخترم مبارک
است ! گفتم مادر جان چی مبارک است ؟ مادرم گفت بستنی ات را بخور فردا با هم حرف می زنیم .

فردا صبح می خواستم به دانشسرا بروم و علیرضا را دیدم که در یکی از اتاق ها خوابیده بود من را که دید گفت خانوم معلم سلام اجازه می دی برسونمت دانشسرا ؟ با خودم گفتم بهترین فرصت است که بتوانم به ایشان بگویم که قصد ازدواج با یک نظامی را ندارم .

به همین دلیل به ایشان گفتم بگذارید من از مادرم اجازه بگیرم و مادرم با خوشحالی گفت بله عمه جان ! پروانه را برسان و به من هم اخم کرد که مبادا علیرضا را ناراحت کنم !

وقتی که رفتیم طرف دانشسرا ، علیرضا با ماشین وارد دانشسرا شد و به ایشان گفتم کجا میروید حالا دانشجویان در مورد من چه فکری میکنند میگویند محمودی با این پسر چه میکند ؟
علیرضا گفت من میخواهم با شما حرف بزنم و منم جواب دادم باشه اما امروز نمی شود چون آخرین روز دانشسرا است و من بعد از پایان کلاس قرار است با دوستانم به رستوران برویم و ازآنها خداحافظی کنم . عصر که به خانه برگشتم همه خانه جمع بودند و مادرم به من گفت قرار است برویم حسین آباد و من به مادرم گفتم مامان این چه کاری بود که شما کردید؟ گفت هیچ نگران نباش پسر خوبی است و ازت خواستگاری کرده و خیلی هم دلت بخاد !
عصر با مادر و خواهران و مادربزرگم و علی رضا به حسین آباد رفتیم و در داخل ماشین هر چه علیرضا با من شوخی میکرد من جواب نمی دادم وقتی رسیدیم علیرضا گفت بیا با هم حرف بزنیم و منم گفتم بله من هم با شما خیلی صحبت دارم ، خواهرانم
هم برای فضولی افتادند دنبال ما و علیرضا راحت نبود که با من در حضور آنها حرف بزند و به انگلیسی به من گفت :? CAN YOU SPEAK ENGELISH
من هم گفتم نه به حد شما نمی توانم حرف بزنم !

علیرضا آن موقع ۲۱ سال داشت و شروع کرد به حرف زدن و گفت من دوست ندارم زیاد مجرد بمانم و از مجرد بودن لذت نمی برم من دنبال کسی هستم که برایم مثل یک دوست و رفیق برایم باشد و مادر خوبی برای فرزندانم و همراه و پشتیبان من باشد و اولین چیزی که برایم خیلی مهم است نجابت یک دختر است
شاید یک خانم خوش لباس نباشد که آدم می تواند او را به بوتیک ببرد و بهترین لباسها را تنش کند اما نجابت زن را کسی نمی تواند به او عرضه کند و من از حرفهای علیرضا بشدت منقلب شدم و به او علاقمند شدم و در یک مراسم بسیار ساده ازدواج کردیم و زندگی بسیار خوب و خوشی داشتیم

نام و یاد قهرمانان بزرگ سرزمینم جاودان باد

منبع برنامه تلویزیونی نیمه پنهان محصول شبکه دوم سیما
[/quote]

ممنون بابت مطلب ولی چیز جالبی نبود !برام سواله این نجابت یعنی چی که بعضیا دار ن بعضیا ندارن؟بنظر من نجابت وقتی مشخص می شه که شوهرپول شام شبو نداشته باشه و زنش به کسی نگه.نجابت یعنی زن آدم بره بیمارستان تو رختشویی کار کنه ولی اجازه نده بخاطر بی پولی از هر نامردی متلک بشنوه.نجابت به خیلی چیزا می گن !اینکه شوهرت باهات یک روز قهر شد حلقتو درنیاری بندازی گوشه اتاق و منتظر یکی دیگه باشی.اینکه شوهرت بخاطر قرض و ...افتاد زندان همه جا ،داد و هوار راه نندازی و به مردم نگی وای دارم از بدبختی میمیرم.نجابت یعنی با روزای بدبختی شوهر خودمونو وفق بدیم نه اینکه آبروی شوهرو بخاطر بی پولی ببریم.نجابت یعنی وقتی شوهرت معتاده به جاطلاق کاری کنی شوهرت به راه خودش برگرده...نجابت یک دختر یعنی.............تنها چادر به سر کردنو سر به زیر بودن نجابت نیست.(نظرات شخصی من)

رفت
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: ریحان , diligent , Riemann , morweb , sss , neilabak , nina69 , happy07 , 112113 , zahra_ce87
ارسال:
۳۰ تیر ۱۳۹۳, ۰۳:۵۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ تیر ۱۳۹۳ ۰۴:۰۰ ب.ظ، توسط neilabak.)
RE: ماجرای ازدواج خلبان علی رضا یاسینی (خلبان اون موقع امریکا درس خونده برابر دکتر ماست)
(۲۹ تیر ۱۳۹۳ ۰۴:۴۵ ب.ظ)ریحان نوشته شده توسط:  بهتره دوباره مطالعه کنین....شاید متوجه شین...عادت چیز بدیه...ماهم عادت کردیم به خوندن و شنیدن این مطالب بدون اینکه متوجه شیم چی میگه...همیشه از هر چیزی میشه نکته ای گرفت...به هر حال این کاربر حداقل کاری که کرده وقت گذاشته این مطلبو واسه ما گذاشته.
باهاتون موافقم .دقیقا عادت چیز بدیه ! اینکه عادت کردیم هر چی بخونیم بگیم عالی بود یا مثلا سریع بگیم لایک یا +++++ !!!!در اینکه ایشون وقت گذاشتند و این مطلبو گذاشتند شکی نیست ولی متقابلا ما هم وقت گذاشتیم خوندیم.من دقیقا سوالم اینه که چه نکته ی قابل توجهی داشت این خواستگاری که ما هم باید وقت میگذاشتیم و میخوندیم؟شما که انقدر دقیق و بدون عادت مطالبو میخونید ،لطفا نکته ی قابل توجه این مطلب رو بفرمایید.
وقتی یه مطلبی با عنوان "ماجرای ازدواج خلبان ..." عنوان یه نوشته باشه ،آدم انتظار داره با یه ماجرای خیلی جالب طرف باشه!نه یه خواستگاری معمولی .


You need power, only when you want to do something harmful, otherwise love is enough to get everything done.
Charlie Chaplin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: codin , Riemann , sss
ارسال:
۳۰ تیر ۱۳۹۳, ۰۷:۳۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ تیر ۱۳۹۳ ۰۷:۳۸ ب.ظ، توسط happy07.)
ماجرای ازدواج خلبان علی رضا یاسینی (خلبان اون موقع امریکا درس خونده برابر دکتر ماست)
این پست همه‌ی مطالب نبود، راستش منم اگه کتابشون رو نخونده بودم و الان با خوندن این چند خط که مثل حلقه‌های زنجیر جدا از هم هستن هیچ احساس خاصی بهم دست نمی‌داد و به نظرم نکته‌ی جالبی اون قدرها نمی‌داشت ولی اگه کتابشون رو بخونید هم این قضیه براتون روشن‌تر می‌شه و هم اینکه کلا با قهرمانی مثل شهید یاسینی آشنا می‌شید. Smile
کتابشون هم خیلی کوتاهه خوندنش کار حداکثر دو ساعته Wink

با هزار تومن می‌شه چیکار کرد؟
به درمان یه کودک سرطانی کمک کرد :-)
لینک زیر و پرداخت آنلاین

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: neilabak , ریحان , آینده
ارسال:
۳۱ تیر ۱۳۹۳, ۰۲:۴۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ تیر ۱۳۹۳ ۰۳:۰۱ ب.ظ، توسط happy07.)
RE: ماجرای ازدواج خلبان علی رضا یاسینی (خلبان اون موقع امریکا درس خونده برابر دکتر ماست)
(۲۹ تیر ۱۳۹۳ ۰۹:۰۳ ب.ظ)نازین نوشته شده توسط:  ممنون بابت مطلب ولی چیز جالبی نبود !برام سواله این نجابت یعنی چی که بعضیا دار ن بعضیا ندارن؟بنظر من نجابت وقتی مشخص می شه که شوهرپول شام شبو نداشته باشه و زنش به کسی نگه.نجابت یعنی زن آدم بره بیمارستان تو رختشویی کار کنه ولی اجازه نده بخاطر بی پولی از هر نامردی متلک بشنوه.نجابت به خیلی چیزا می گن !اینکه شوهرت باهات یک روز قهر شد حلقتو درنیاری بندازی گوشه اتاق و منتظر یکی دیگه باشی.اینکه شوهرت بخاطر قرض و ...افتاد زندان همه جا ،داد و هوار راه نندازی و به مردم نگی وای دارم از بدبختی میمیرم.نجابت یعنی با روزای بدبختی شوهر خودمونو وفق بدیم نه اینکه آبروی شوهرو بخاطر بی پولی ببریم.نجابت یعنی وقتی شوهرت معتاده به جاطلاق کاری کنی شوهرت به راه خودش برگرده...نجابت یک دختر یعنی.............تنها چادر به سر کردنو سر به زیر بودن نجابت نیست.(نظرات شخصی من)

البته، به نظر من هم این‌ها مصداق‌هایی از نجابت هستند. حالا من همه‌ی همسران شهدا رو نمی‌شناسم که بخوام درباره نجابتشون نظر بدم، ولی حداقل درباره چند نفر می‌تونم بگم مثلا همین همسر عزیز شهید یاسینی یا همسر عزیز شهید دوران.
مثلا همسر شهید دوران در شرایطی که پایگاه بوشهر جای ناامنی برای زندگی شده بود و شهید دوران ایشون رو فرستاده بودند شیراز تا پیش خانواده‌شون باشند ایشون با خواهش و درخواست از همسرشون می‌خواستند که برگردند پایگاه، همون جور که شهید دوران از انجام هیچ عملیاتی نترسیدند و همیشه جز آماده‌ترین افراد برای پرواز بودند همسرشون خواستند با همه‌ی ناامنی‌های پایگاه در کنارشون باشند و خیلی مصداق‌های دیگه رو که با خوندن کتابشون، که این کتاب هم خوندنش کار حداکثر دوساعته Wink، می‌تونید ببینید.
بازم می‌گم من درباره همه نظر نمی‌دم چون از همه خبر ندارم ولی با همین تعریف نجابت هم، نجیب زیاد داریمSmile این رو وقتی فهمیدم که حدودا پنج سال قبل یکی از دوستانم چند سری کتاب داشت که خاطرات زندگی شهدا از زبان همسرانشون بود سری "و اینک شوکران" "نیمه‌ی پنهان" "آسمان" و.... بهم گفت بیا تو که دست به کتاب خوندنت خوبه بیا این بار این‌ها رو بخون، خدا خیرش بده چیزهایی تو اون کتاب‌ها خوندم که مو به تن آدم سیخ می‌شه و این‌هایی که ما از نجابت گفتیم در برابر اون واقعیت‌هایی که من خوندم اگه کمتر نباشه برابر خواهد بود Wink
راستی امروز سالگرد شهید دورانه، روزی که هواپیماشون رو به هتل محل برگزاری اجلاس عدم تعهد در بغداد زدند تا ادعاهای صدام لعنت الله علیه برای امنیت بغداد مثل طبل تو خالی بشه. هواپیما رو کوبیدند در حالی که ماموریتشون رو انجام داده بودند و با آتش سوزی هواپیما می‌تونستند جونشون رو نجات بدن و از هواپیما خارج بشن ولی این کار رو نکردند و قهرمانانه تا انتها جنگیدند، روحشون شادHeartHeart

با هزار تومن می‌شه چیکار کرد؟
به درمان یه کودک سرطانی کمک کرد :-)
لینک زیر و پرداخت آنلاین

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: ریحان , neilabak , آینده


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  روابط احساسی خارج از ازدواج مردان متأهل morweb ۶۲ ۳۰,۷۳۵ ۱۰ بهمن ۱۴۰۲ ۰۲:۴۱ ب.ظ
آخرین ارسال: fatemehbiglar
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۱۹,۷۴۱ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  چگونه این خطا را موقع اجرای sql server 2014 رفع کنم ؟ farahnaz ۲ ۲,۶۶۹ ۱۹ مهر ۱۳۹۹ ۰۲:۱۸ ق.ظ
آخرین ارسال: farahnaz
  ساختمان داده پوران، فصل اول، راهنمایی برای حل یک مثال ساده marvelous ۲ ۲,۶۶۲ ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ ۰۳:۳۰ ب.ظ
آخرین ارسال: marvelous
  اخرین امار از ازدواج و طلاق در کشور mcse2010 ۱ ۲,۹۳۲ ۲۴ خرداد ۱۳۹۸ ۰۵:۳۳ ب.ظ
آخرین ارسال: hamedo
  ازدواج فامیلی f.b ۲۶ ۱۷,۸۷۷ ۲۴ خرداد ۱۳۹۸ ۰۵:۲۹ ب.ظ
آخرین ارسال: hamedo
  طالع بینی ازدواج αɾια ۹ ۴,۶۷۱ ۱۵ تیر ۱۳۹۷ ۰۵:۲۹ ب.ظ
آخرین ارسال: αɾια
Photo ساده سازی عبارت منظم etedadi ۰ ۱,۸۲۸ ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ ۰۷:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: etedadi
  چ ساده سازی Yasinhss ۱ ۱,۸۵۹ ۲۸ فروردین ۱۳۹۷ ۰۱:۰۷ ق.ظ
آخرین ارسال: Ali_persiangulf
  [نکات زندگی] ۱۰ شرایط خطرناک برای ازدواج ! farazin ۱۷ ۱۷,۷۹۶ ۲۳ دى ۱۳۹۶ ۰۲:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: WILL

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close