زمان کنونی: ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۷:۳۵ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم

ارسال:
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۰۴:۲۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۳ خرداد ۱۳۹۲ ۰۵:۳۷ ب.ظ، توسط good-wishes.)
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
سلام به همه دوستان
من اولین پستم رو میزنم. مانشت رو برای کنکورم انتخاب کردم اما قبل کنکور نیاز دارم به اینکه ذهنم رو از مشکلاتم خالی کنم. چه بهتر از اینکه همینجا از دوستان کمک بخام! از اینکه طولانیه عذر می خوام چاره ای نداشتم. اگر باز هم ابهام داره بگین تا صادقانه بگم شمام صادقانه کمکم کنید.

من ترم یک کارشناسی بر حسب اتفاق و کاملا اتفاقی به خانمی علاقه مند شدم. بدون هیچ چشم داشتی نسبت به هیچ چیزی (جلوتر که برم بیشتر متوجه میشید.) اصلا نمی دونستم ازدواج یعنی چی! و تو دوران بچگی بودم. خلاصه ترم یک گذشت و ایشون گفتن که از قبل خاستگار داشتن اما خودشون دوست نداشتن جواب بدن و این موضوع رو با من در میون گذاشتن. من هم ترم دوم سوم بود که واقعا هیچی جز عشق نمی فهمیدم اما برای اینکه طرفم رو از دست ندم و بدون اینکه بدونم شناخت و زندگی یعنی چه و اینکه شرایط خودم چی هست گفتم که آیا شما با من ازدواج می کنین؟!!؟!؟!
ایشون هم همینطور فکر نمیکنم که به موضوع منطقی فکر کرده باشن و از سر علاقه گفتن بله! خلاصه در همین وادی بودیم که ترم ها و سالها گذشت و ما راه دانشگاه و خانه رو تا جایی مشترک می آمدیم و گرم این بودیم که میشه با زندگی چه کارها کرد و ۴ سال به این گذشت که میشه من تا ۴ سال دیگه برم یه کاری رو اکی کنم و با پدر مادرم هم کمکم صحبت کنم و قضیه رو بگم و ایشون هم همینطور تا اینکه همه چیز درست بشه! اما.......!!!
در این ۴ سال باور نمی کنید که چقدر عذاب کشیدیم. من سر کار رفتم برنامه نویسی می کردم اما حقوق و بیمش پایین بود.یعنی برای من خوب بود اما فکر می کردم که باید برم جای بهتر که بشه پول جمع کرد. البته جمع می کردم اما هیچ وقت جمع نشد چون باید میرفت تو جیب دانشگاه آزاد و پدرم هم توان کافی برای این موضوع نداشتن. بعد ها دوستان زیادی پیدا کردم که مثل من بودند ولی همه درس رو رها کردن و وارد کار شدن که الآن هم به کار و هم به کسی که بهش علاقه داشتن رسیدن.
در این مسیر ۴ ساله اما من نتونستم درست شرایط رو مدیریت کنم! دو بار با دوستانی همراه شدم که بهم میگفتند چرا می خوای این کارو بکنی؟! آخر عاقبت نداره و منم که آدم دهن بینی هستم(یکی از مشکلاتی که الان در خودم شناختم و میفهمم که چقدر اشتباه کرده بودم!!!) پذیرفتم و به ایشون گفتم بیا ادامه ندیم چون واقعا میدیدم که با شرایط من ایشون تحت فشار قرار میگرفتن.
ولی بعد از مدتی دوباره دل رو به دریا زدم و با ایشون دوباره تماس گرفتم و خواستم صحبت کنیم و هر طور بود ایشون رو دوباره بدست آوردم با اینکه خاطرات جدایی قبل براشون سخت بود. حتی با یکی از نزدیکان خانوادمم هماهنگ کردم که کمکم کنن. اما ایشون همون حرفای دوستام رو زدند و من با مادر اون خانوم صحبت کردم و یه سوال وقت خواستم. اما در نهایت باز هم مدتی هم رو ندیدیم. دیگه هیچ رغبتی برای تصمیم گیری ندارم و خودم رو زیر فشار حس می کنم.
چیزی که واقعا بهش علاقه داشتم و دارم این بود که طوری میشد با ایشون با هم ادامه میدادیم و دل ما آنقدر به هم نزدیک بود که میشد با هم یک رشته بخونیم و ادامه بدیم با حمایت خانواده هامون. خانواده اون ها موافقت کردن تا حدی اما خانواده من نهایتا مخصوصا مادرم راضی نشدن. نمیدونم چرا اینقدر پیچیده شد. ایشون هم دیگه هیچ رغبتی براشون نمونده. چیزی که میدونم اینه که ایشون رو خیلی اذیت کردم و ازین بابت خیلی ناراحتم. هنوز دنبال خاستم هستم!!! و دلم می خواست که میشد! ولی نشد یعنی نتونستم اوضاع رو مدیریت کنم. الآن میفهمم که مدیریت زندگی یعنی چی و من چه فرصت های خوبی رو بخاطر حرف بقیه از دست دادم. اینها فقط بخشی از دست انداز های زندگیم بود. الآن که میخوام برای کنکور بخونم دوست داشتم باز با ایشون ادامه بدم اما ایشون دیگه جوابی نمیدن و خوب طبیعی هست. سوالات زیادی میدونم که در ذهن تون اومده! ولی من با این فشار ها زندگی کردم!

لطفا کمکم کنید. کجای کارم مشکل داره و من چطور باید اعتماد به نفس پیدا کنم. خیلی برام تمرکز سخت شده. فکر نمیکنم بتونم دیگه ایشون رو بدست بیارم یا به خودم اجازه بدم. اما دلم آروم نمیگیره و کمکی هم از خانوادم بر نمیاد.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال:
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۰۸:۳۵ ب.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
من نفهمیدم دفعه دوم دقیقا چرا به هم خورد؟!!!خواستگاری کردی؟اون خانم رشته ی خودته یا هم دانشگاهی بودی فقط؟!
الان کجاست؟خواستگار داره؟؟؟ هدفت از دوباره ادامه دادن چیه؟؟؟؟!چقدر این هدفت خودخواهیه؟ و ...

HeartTongue
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال:
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۰۹:۰۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۳ خرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۰۸ ب.ظ، توسط whowanttoask.)
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
دفعه دوم هم به همون ترتیب اول به دلیل حرف شنوی من از اطرافیان که ادامه دادن اشتباه هست!
البته من ایشون رو خیلی اذیت کردم و خوب درست کردن این جریان خیلی برام سخته. می خوام اما فکر نکنم خودشون...!

الان که فکر می کنم چرا این کارا رو با طرف مقابل کردم اصلا برام روشن نیست مثل یک خواب خیلی سریع گذشت و من اصلا نتونستم اوضاع رو مدیریت کنم! هم رشته من بودن و همکلاس در اکثر کلاس ها و هم پروژه ای و خیلی خیلی نزدیک از نظر تصمیمات اما من نمی تونستم نظر ایشون رو تغییر بدم که با من ادامه بدن و در واقع می خواستم درسم رو ادامه بدم ولی با ایشون. به نظر اگر ۹۰% هم در این مسئله همدل می بودیم که می خواهیم میشد. البته شاید ایشون نمی خواستن و خوب خودخواهی میشد.

الان فکر میکنم خونشون ! و احتمالا هم خواستگارای خودشون رو دارن. ولی حتما برای اینکه ذهنشون از من خالی شه جواب ندادن ولی شاید به زودی...! نمی دونم.

دو جبهه الان من رو داره از دوطرف فشار میده و مشغول کرده:
رو راست بگم یکی اینکه پشیمونم که مدیریت نکردم و دوم اینکه نباید ایشون رو تا این حد به خاطر خودم مشغول میکردم.
البته به این دلیل از ایشون جدا شدم که بخاطر من از بین نرن!!!! یعنی دودل بودم. شاید نباید این طور می بودم و تصمیم میگرفتم. خاصیت عشق چیزی جز شک و تردید و آتش کشیدن نیست................!!!

گناه من هم عشق بوده! اگر دوست داشتن می بود و با حالت طبیعی ایشون یکی از گزینه های مناسب من بودن و شرمسارم از قضایایی که پیش اومد بین من و ایشون.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال:
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۰۹:۵۰ ب.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
شما فقط وابسته شدید... عادت کردید به بودنش... تا روزاتونو با احساس قشنگ عشق و عاشقی بگذرونی در حالی که کمی فقط کمی به بطن قظیه نگاه کنی یه جورایی داره قاطی پاتی میشه...میخوای دو دستی چی رو نگه دارید؟؟؟؟؟؟

[تصویر:  salavat14saqeb.ir_.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: mmeiamm
ارسال:
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۰۹:۵۴ ب.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
سلام
به نطر من زمان همه چیزو درست میکنه بعضی وقتا به خاطر از دست دادن یه نفر شب ها و شاید ماه ها بهم میریزی اما بعد گذشت زمانی برات عادی میشه.
بنظر من رابطه مث شیشه است وقتی بهم خورد و شکست آیا میشه مثل روز اول بشه؟!
شما برای درس نخوندن بهانه میاری ارشد رو جدا فرض کنین و اول هدفتون رو پیدا کنین!
خیلی رابطه ها که رابطه های خوبیم میتونست باشه بخاطر حرف بقیه خراب شد.
هیچ کس به اندازه خود شما از حس قلبیتون آگاهی نداشته و نمیدونسته طرف مقابلتون چه شخصیتی داره! چطور از بقیه خواستین براتون تصمیم بگیرن!؟
بنظر من صبر داشته باشید ازدواج به چند تا بلوغ نیاز داره که دوتاش بلوغ فکری و عقلی و بلوغ عاطفیه
در جواب دوستمون که گفتن:

(۲۳ خرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۲۱ ب.ظ)vojoudi نوشته شده توسط:  تو مملکت ما شاید پسرا خوب کم هستند ولی تعداد دخترا خوب به مراتب وخیم تره ! بشین زندگیتو بکن !
من برعکس شما فکر میکنم هنوز هم دخترای خوب زیادی هستن که چشم بصیرت میخواد که متاسفانه خیلی ها فاقدش هستن.

ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮﺋﯿﺪ » ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ « ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ ،
ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺯ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟

[تصویر:  05824264702380577369.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: arash.k
ارسال:
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۱۰:۲۱ ب.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
سلام
بنظر من چیزی که یه دخترو از ادامه رابطه سر میکنه اینه که ببینه طرف تزلزل داره و سر حرفش نیست و هر لحظه یه تصمیم میگیره که البته این کارها یه کمش بخاطر کم بودن سنه و به قول jparisa نداشتن بلوغ فکریه.
اگه واقعا طرفو دوست دارید و از علاقه اتون مطمئنید و میدونید که واقعا باهاش خوشبخت میشید به تلاشتون برا بدست آوردنش ادامه بدید مطمئن باشید به نتیجه میرسید ولی اگه حتی یه خورده هم شک دارید بیخیالش شید و کاملا کنارش بذارید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: kimidoonekekie , arash.k , shine
ارسال:
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۱۰:۲۴ ب.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
ب نظرتون شما کی میتونین شرایظ ازدواج رو داشته باشین؟
شغل و درامدی ک بشه باهاش ی خانواده رو اداره کرد؟
درمورد خدمت هم چیزی ننوشتید...
خوب شما چرا اصرار ب ادامه رابطه ای دارید ک ب هردوتون اسیب میزنه
منظورم شما نیستید اما اکثر پسرا اول ب طرف مقابلشون پیشنهاد ازدواج میدن بعد بهش میگن باید nسال صبر کنی
تا شرایطم اکی شه
بعد اون خانم رو هم در همه ی مشکلاتشوت شریک میکنند
اما ب نظر من این راهش نیست
گاهی اوقات ی پایان تلخ هم واسه شما هم واسه طرف مقابلتون مفید فایده تر ه نسبت ب ادامه ی رابطه تحت این همه فشار

دنیا اگه تاریک شد
دستای فانوسو بگیر
با من بیا با من بیا
چیزی نمونده از مسیر
سرما و سوز برف رو
آهسته پشت سر بذار
امروز وقت خواب نیست
ما با همیم طاقت بیار
طاقت بیار رفیق
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: zx24zx25 , mmeiamm , shine
ارسال:
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۱۰:۳۴ ب.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
بنظر من بازم منتظرید ببینید دیگران چی میگن و چه تصمیمی براتون دارن! بازم دهن بینی! یکم بشینید فک کنید .هیچ کس بهتر از خودتون از این شرایط خبر نداره.۴ سال با همه بالا پایینش تو چند خط خلاصه شده ! ببینید کجا اشتباه کردید چرا اشتباه کردید.خودتون سعی کنید مدیریت کنید.فقط یکم تمرکز فکر میخواد.با یاد خدا تمرکز بگیرید.خدا از همه بزرگتره


آرام باش***دنیا بی قرار توست...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hera , arash.k , rasoul67
ارسال:
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۱۳ ق.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
سعی کن اول با خودت کنار بیای بعد راجبه طرفت تصمیم قاطع بگیر
اگه میخوایش برو جلو ،میتونی دلشو بدست بیاری ،مطمئن باش.تجربشو دارم که میگم..ایشون تا قاطعیت تورو نبینه نمیتونه رو زندگی آینده با تو حساب کنه.
از شخصیتت خیلی مطلع نیستم ولی فک نمیکنم بشه این چند سالو راحت فراموش کرد چه تو چه خصوصا طرفت
اگه خوب شناختیش تو این ۴ سال به شناختت شک نکن بازم میگم تجربه تورو تا حدی خودم مزشو چشیدمو تا آخرشم رفتم...
الانم به شدت از خانممو زندگیم راضیم،هرچند شرایطم خیلی سخت تر از شرایطیه که تو گفتی...
شما همشهرین ،اینکه همو میتونین درک کنین از لحاظ تحصیلی هم کم مزیتی نیس،بازم شرایطتو از لحاظ کاریو مالی باهاش در میون بذار مطمئنم درکت میکنه.
اگه دوسش داری،میدونی میتونی خوشبختش کنی به خودت شکم نکن محکم راهتو ادامه بده
واسش کم نذار چون اون بیشتر از تو بهش سخت میگذره ....
به هر حال نتیجشو بسپار بخدا از خیر و برکت خدا هم تو کارت غافل نشو
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: elahe007 , Hera , shine
ارسال: #۱۰
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۲۷ ق.ظ
RE: رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
سلام
اینکه کارتون مشکل داشته یا نداشته رو نمیدونم، ولی یه تجربه های کوچولویی من داشتم! گوش دادن به صحبت های بزرگان(روانشناسان، عرفا،و اساتید خوب دانشگاتون و ...) - مطالعه زندگینامه آدمای با استقامت و سختی کشیده(نلسون ماندلا، پروفسور حسابی، استیو جابز، یاس و ...) - خوندن سوره مریم - یه ساعتی رو تعیین کن که اگر قراره بهش فکر کنی فقط تو همون ساعت بهش فکر کنی و بعد از اون تمرکزت رو درس هات باشه، کم کم وقت به اون فکر کردن رو کم و کمتر کن- امیدوارانه به قضیه نگاه کن (من درس میخوانم، دکتر میشوم، فرصت های بهتری در انتظار من است و پولدار میشوم، ما با هم ازدواج میکنیم و ....)

مورد های بالا برای تسکین دردتون و برای افزایش اعتماد به نفس مفیدن
نگران نباش یه دوره ایه- به استقامت و صبوریه خودت بستگی داره

لحظه ای طول می کشد تا مجذوب کسی شوی
ساعتی طول می کشد تا به او علاقه مند شوی
و یک روز طول می کشد تا عاشقش شوی
اما یک عمر طول می کشد تا فراموشش کنی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: پروفسور
ارسال: #۱۱
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۵۰ ق.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
(۲۳ خرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۵۴ ب.ظ)jparisa نوشته شده توسط:  هنوز هم دخترای خوب زیادی هستن که چشم بصیرت میخواد که متاسفانه خیلی ها فاقدش هستن.
با قسمت اول حرفتون موافقم. ولی چرا چشم بصیرت؟ میشه بیشتر چشم بصیرت رو توضیح بدید؟

یا به اندازه آرزوهات تلاش کن یا به اندازه تلاشت آرزو
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۲
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۰۱:۲۳ ق.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
با خودت رو راست باش، کار تمومه
ببین واقعا چی رو میخوای و هدفت چیه، بابام همیشه بهم توصیه می کنه هر کاری که می کنی رضای خدارو در نظر بگیر.
این حرف، خیلی نکته ها داره، من الان به شما می گم، با خودت و خدای خودت روراست باش، ببین اگه واقعا رضای خدارو در نظر گرفتی و هدفت درست پس برای رسیدن بهش تلاش کن، حتما بدست خواهی آورد
همه ماها معمولا تویه سنین خاصی بین ۱۹و۲۰ الی ۲۴و۲۵ خیلی زود با دیگران انس می گیریم و بهشون عادت می کنیم و دلبسته میشه و این امر طبیعی است، اما شما باید طبق زمان و شرایط خودت حرکت کنید نه در یک حالت ایده آل
بعضی وقتا واقعا این احساسات چنان قوین که مهارشون کار سختیه اما باید مهار بشه،برای ادامه زندگی و رسیدن به یک آینده منطقی و درست ، گاهی اوقات باید تاوان زیادی داد.
ما معمولا به یه نقطه ای مرسیم که می بینم که واقعا چقدر حرفا و عملکرد های قبلی ما، احساسی و غیر منطقی بوده، و این رو زمان تعیین می کنه، من و تو طبق مقتضیات سنی همچین حس رو پیدا می کنیم اما معمولا کسایی موفق هستند که تصمیم درست و منطقی بگیرن و با خودشون، احساسشون و خداشون روراست هستن.
منطقی نیست با یه دختر ۴ سال رفت و امد داشته باشی و الان بگی میخوامش و شرایط درست نیست و پدر نمیزارهف نمی دونم حقوقم کمه، نمی دونم اجاره خونه بالاست و ... اون دختر هم اشتباه کرده، یعنی شما نتونستید اون احساسات گذری خودتون رو کنترل کنید و الان به همون نقطه رسیدید که پی بردید که چقدر اشتباه کردید.
باید کمی صبور بود، کمی هم از خودگذشتگی نشون داد، بهتره بعضی چیزهارو فراموش کنید و دوباره از یه نقطه درست به صورت منطقی برای آینده تصمیم بگیرید، فراموش کردن بعضی چیزها واقعا سخته اما باید برای ادامه زندگی فراموششون کرد وگرنه هر روز که میگذره بیشتر عمق پیدا می کنه و ممکنه دیگه راه برگشتی واسه خودت نذاری.
تو اینجور جاها معمولا افرادی که ملایم تر رفتار می کنن و زیاد بر خواسته های خودشون پافشاری نمی کنن ، موفق تر هستند و آینده بهتری براشون قابل تصوره.
در کل باید از بعضی چیزها گذشت، طبق زمان حرکت کرد نه در رویا و حالت ایده آل مد نظر، احساسات گذری رو باید کنترل کرد، عشق هم تاوان خاص خودشو داره و باید تحملم کرد، به مرور آینده شما رو ترمیم می کنه و ازش فقط یه خاطره خوش و هیجانی باقی می مونه، سعی کنید کمی گذشت داشته باشد و همه چیز رو برای خودتون نخواهید، مرد آن است که برای خواسته دیگر از خواسته ها و تمایلات خودش بگذره.
(ما این کارو کردیم و خداروهم هزار مرتبه شکر که زندگی دوباره بهمون بخشید، بماند سختی هاش)

حرفی برای گفتن نیست .... باید تلاش کرد وبس .
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 سپاس‌گزاری شده توسط: fsi2013 , sonia1990
ارسال: #۱۳
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۰۱:۴۴ ق.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
چقد این تایپیک زیباست....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۴
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۰۱:۴۷ ق.ظ
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
دوست عزیز چیزی که الان مهم هست کنار اومدن با موضوع هست که اگه اون رابطه ۴ سال بوده الان حداقل ۲ سال باید بگزره تا همه چیز فراموش بشه که البته قدرت ذهن میخاد و تکنیک!!
شما واسه این که این پروسه سریعتر بشه و ذهنت اروم بگیره پول یه کلاس کنکور رو بده و از یه روانشناس کمک بگیر تا بتونی درس خوندن رو شروع کنی
در مورد طرفت هم به خودت اجازه نده زندگیشو بهم بریزی واسش ارزش قائل باش و ارزوی خوشبختیشو کن
به خودتم اجازه نده تا عیب هاتو (دهن بینی) برطرف نکردی بزاری کسی بیاد تو زندگیت
مهم فعلا درست هست که اون هم ذهن اروم میخاد
پس هر کاری لازمه انجام بده تا به این دو تا برسی
(ببخشید رک حرف زدم)


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
ارسال: #۱۵
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۰۱:۴۸ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ ۰۲:۰۵ ق.ظ، توسط whowanttoask.)
رابطه ای که بعد از ۴ سال به ازدواج ختم نشد ! در ادامه راه نیاز به همفکری دارم
ممنون از همه

به نظر خودم ترک ایشون کاریه که باید انجام بدم چون من اگر میتونستم این جریان رو درست کنم باید تا حالا میکردم.
البته خود به خود اینطور شد و من تاوانش رو پس میدم. امید وارم خدا به ایشون زندگی پایدار و مناسب بده و به من قدرت تصمیم و تمرکز به خودم.

دوستانی که صحبتای من رو شنیدید. ببینید و آگاه باشید که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها. مراقب باشید که خودشناسی رو باید در دانشگاه شروع کرد. ممکنه کسی به شما این رو نگه اما مراقب باشید. این مثل یک واکسن شما رو در مقابل تصمیمات سخت بیمه میکنه که حداقل یه پایتون لنگ نزنه.

خیلی سخته برام اقدام به فکر نکردن به ایشون با این همه ســــــــــــــــــــــــــــال انتظار به خصوص برای طرف مقابلم. اما چاره ای ندارم. باید این وزنه ها رو زد که بشه فردا گنده تراشو زد.

اما عشق رو با اینکه دیگه دوست ندارم تجربه کنم و نخواهم کرد هنوز دوست دارم و این عشق ازون ساز هاییه که شکستش و تجربه شدش خوش آهنگ تره.

دلم گرفته عجیـــــــــــــــــــــــــــب!
و بستن چشام ممکن نیست چون لحظه لحظه این فیلم و کارهام برام درد آوره!!! نمیدونم کسی هست بفهمه کدوم درد رو میگم؟

این تاپیک میتونه یه عنوان دیگه داشته باشه: "عاشقی که منطقی تصمیم میگرفت!!!"
عشق منطقی بر وزن آتش خاموش یا خوابه بیداره. عشق همش متناقض نماست و عاشق همش متناقضه.

ای کاش ایشون هم اینجا یه سری میزدند...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  روابط احساسی خارج از ازدواج مردان متأهل morweb ۶۲ ۳۱,۱۹۷ ۱۰ بهمن ۱۴۰۲ ۰۲:۴۱ ب.ظ
آخرین ارسال: fatemehbiglar
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۳۰,۳۹۹ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  نظر در رابطه با استاد داور علیصا ۰ ۱,۵۱۷ ۱۴ مهر ۱۴۰۰ ۰۶:۰۵ ب.ظ
آخرین ارسال: علیصا
  در نوشتن چند جمله انگلیسی نیاز به کمک دارم fa_karoon ۰ ۱,۴۸۶ ۰۳ شهریور ۱۴۰۰ ۰۱:۰۹ ب.ظ
آخرین ارسال: fa_karoon
  به کتاب های کنکور ارشد کامپیوتر نیاز دارم Dermobd ۰ ۲,۲۰۱ ۰۵ آذر ۱۳۹۹ ۰۳:۳۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Dermobd
  بعد ۶ سال اومدم، ارشد مهندسی کامپیوتر کسی هست؟؟ seyed_eng ۷ ۵,۷۵۶ ۱۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۴۷ ق.ظ
آخرین ارسال: iraj.leo
  نیاز به دیتا ست jaroon ۷۲ ۵۶,۶۹۹ ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ ۱۰:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: manam1234
  همفکری انتخاب نام شرکت ۲ Distance ۳ ۳,۳۵۶ ۲۵ دى ۱۳۹۸ ۱۱:۱۹ ق.ظ
آخرین ارسال: packationmachinery
Rainbow مالک اشتر و قبولی در مصاحبه اش و تکلیف انتخاب رشته ما بعد قبولی در مصاحبه مالک اشتر mahditorki ۱۷۲ ۱۵۷,۶۹۲ ۲۵ دى ۱۳۹۸ ۰۲:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: Farhad namjo
Sad وسواس فکری شدیدی دارم لطفا کمکم کنید help me plz ۲۸ ۲۴,۱۳۵ ۰۱ شهریور ۱۳۹۸ ۰۷:۴۰ ب.ظ
آخرین ارسال: فاطمه سلیمانی

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close