(۰۸ آذر ۱۳۹۳ ۰۴:۴۷ ب.ظ)هرمان نوشته شده توسط: امروز از آن روزهای به صفر رسیدن است :(
نه آرزوی در سر دارم و نه برنامه ای !
چیزی شبیه بختک بر سرم افتاده و نمیگذارد از جا برخیزم :(((
من یکی از دوستام، یا دقیق تر بگم هم اتاقی ام، داستان زندگی عموشو (که الان رئیس دانشکده علوم پزشکی یه جایی هست) واسم تعریف کرد، و از روزی که این قضیه رو من شنیدم دیگه هیچ بهونه ای واسه درس نخوندن ندارم!!!
طرف ۲ شب میخوابیده، ۴:۳۰ بیدار میشده و درس میخونده.
لب مطلب، اگه میخوای مالی بشی، باید درس بخونی (البته قصد توهین نداشتم، یه خورده خودمونی گفتم)