(۰۱ آذر ۱۳۹۸ ۰۹:۱۱ ب.ظ)ezra نوشته شده توسط: (01 آذر ۱۳۹۸ ۱۰:۵۰ ق.ظ)fo-eng نوشته شده توسط: همچنین بهترین زمان هم برای ازدواج ۲۸ الی ۳۲ سالگی بیان شده زیرا هم از هیجانات جوانی کاسته میشه
کاسته شده یا سرکوب شده؟
خیلی دوست داشتم مثل بقیه از متن زیبایی که نوشتید تشکر کنم
اما به این خط آخر که رسیدم نظرم عوض شد.
بازم skip کردن او باگ همیشگی!
نه به هیچ وجه ... اصلا از سرکوب استفاده نکنید. ببینید مثالی می زنم.
من اگر در ۲۰ سالگی ازدواج می کردم قطعا ترجیح می دادم همه چیز بهترین باشه از فرضا تالاری که می خوام عروسی رو برگزار کنم تا خونه و پول و هر چیزی که برای عروسی میشه استفاده کرد، اصلا هم برام مهم نبود که خانواده ها دارند یا ندارند. (البته این خودخواهی بخاطر تک فرزند بودن هم می تونه باشه یا شاید دلایل دیگه ...) مهم هم این بود که فلانی برگزار کرده و من هم دوست دارم. (البته من در زندگی چشم و هم چشم نبودم ولی ترجیح میدادم بهترین شکل ممکن برگزار بشه تا لذتش رو ببرم)
ولی الان ترجیح میدم همون پول رو بردارم برم کل دنیا رو بچرخم چه بسا خودم لذت ببرم. (یا اندازه ی همون پولی که قراره خرج بشه براش مسافرت قرار میدم)
یا صرفا ترجیح میدم همون پول صرف خرید منزل بشه یا یک چیزی که عقل اون رو توجیح کنه. یا صرفا نگاه می کنم حداقل اون پول صرف چیز اشتباهی نشه.
اون موقع صرف ذهن و فکرم ترجیح میدادم با انسانی که ظاهرش سینمایی باشه ازدواج کنم ولی الان به این منطق رسیدم فهم و درک و شعور خیلی مهم تره. نه اینکه چهره مهم نباشه هست ولی نه به اندازه فهم و شور فرد. اینکه آدم ها خیلی ساده می تونند خوشبخت باشند ، نه به خانه ی آنچنانی نیاز هست و نه به پول زیاد. پول رو انکار نمی کنم مهمه ولی اصل نیست، جز ما داریم اونقدر همه چیز رو مهم می کنیم.
اون موقع صرف اینکه آدم های اطرافم داشتند یکی یکی می رفتند خونه بخت و نکنه من نرم و این صحبت ها ولی الان این مساله اصلا اهمیتی نداره .. چون من اگر توی زندگی هول شدم و بله گفتم و بزودی بدبخت شدم آیا از همون مردم کاری بر میاد جز سوژه جدید برای بحث های الکی ...
متن زیر دقیقا مصداق بارز چیزهایی است که گفتم:
یکی تو بیست و سه سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو ده سال بعد به دنیا میاره،اون یکی بیست و نه سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره.
یکی بیست و پنج سالگی فارغ التحصیل میشه ولی پنج سال بعدش کار پیدا میکنه،اون یکی بیست و نه سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه.
یکی سی سالگی رئیس شرکت میشه و در چهل سالگی فوت میکنه، اون یکی چهل و پنج سالگی رئیس شرکت میشه و تا نود سالگی عمر میکنه.
"تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر" / "تو توی زمان خودت زندگی میکنی" / پس آروم باش، از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگری مقایسه نکن!
(
اینکه میگم ۳۰ سالگی : توی ۳۰ سالگی میگن برای همه چیز هم زوده و هم دیر ... اینکه ادم دقیقا از همه چیز لذت می بره،. دیگه دنبال این نیستی بخاطر این یا اون . سعی می کنی خودت در مرکز اهمیت باشی و بس)
کلا ما آدمای ۱۰ سال پیش به هیچ وجه نیستیم، حداقل در مورد من یکی به اون بلوغ فکری که باید رسیدم و خوشحالم از این بابت ... نمی دونم شاید افراد دیگه تفاوت داشته باشه.
در حالت کلی در خصوص ازدواج من همیشه میگم که فقط باید
منطق حاکم باشه ... احساس آدم رو فریب میده. اینکه میگن بعضی وقتا اونقدر در خصوص یک فرد خودمون رو گول می زنیم که خود طرف نمی تونه اینقدر ... خب این زمانی است که منطق وجود نداره و فقط با احساس داریم تصمیم می گیریم.
این رو توجه کنیم از طوفان که درآمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا گذاشته بودی، معنی طوفان دقیقا همین هست. این طوفان دقیقا ازدواج می تونه باشه.