(۲۹ تیر ۱۳۹۵ ۰۲:۳۲ ب.ظ)sss نوشته شده توسط: به هر حال، فعلا که تو این جامعه هستیم پس با شرایط این جامعه بحث می کنیم.
مشکل اینه که شما با شرایط جامعهی ایران بحث نمیکنید دیگه گل من
۱۲۰ صفحه این تاپیک رفته جلو به نظر شما چی میتونه دلیلش باشه؟ دلیلش اینه که اصلا اون چیزی که هست رو نمیبینیم و داریم فقط حرف میزنیم.
یه نکته هست که اکثر افرادی که توی این تاپیک هستن ارشد یا کارشناسی دارن از دانشگاه های خوب ...
خب الان دیگه فکر کنم شما نمیتونی اینا رو با پسر عموتون که مثلا سربازی معاف بود و دیپلم هم نگرفت و رفت بوتیک زد و الان آزارا سواره مقایسه کنی.
یا فلان شخص که مهندسی شیمی داشت و رفت مثلا عسلویه و ۱۵ روز خونه هست و ۱۵ روز نیست و ماهی ۵ تومن داره مقایسه کنید.
اگه میخواد پسری رو مثلا بزنید،یکی رو مثلا بزنید که کارشناسی کامپویتر یا ارشد داره و تونسته بره یه جای خوب درس بخونه ! (البته از این گفته ام بد برداشت نشه )
اکثر پسر هایی که توی این تاپیک پست میزارن از ۱۷ سالگیشون ، سرشون تو درس بوده تا الان که شدن ۲۵ ،اکثرا هم از افراد متوسط جامعه هستن، اکثر پدرا بازنشسته هستن و بالای ۵۵ سال.
اینا یه سری فکرا بود که توی سرم میچرخید و نوشتمشون و نمیدونم چه نتیجه ای میخوام ازشون بگیرم.
داشتم کتابامو نگاه میکردم یه جمله دیدم از نیچه که میگه:
اندیشهی مرد آن است که:
زنی را که قلبت برایش می تپد تسخیر کن،
زن ستخیر نمی کند، می رباید
و در جایی دیگر هم میگه:
اینجا و آنجا روی زمین نوعی ادامهی عشق وجود دادرد که در آن اشتیاق و تملکی که دو موجود نسبت به هم احساس میکنند جای خود را به خواستی جدید، اشتیاقی جدید، عطشی والا و مشترک،عطشی برای کمال و آرمانی فراتر از هر دوی آنها، داده است. اما چه کسی این نوع عشق را می شناسد؟ چه کسی آن را تجربه کرده است؟ اسم واقعی آن دوستی است.
دوستم آرزوست ...