من اکثر مواقع با خودم درگیرم نمی دونم چرا بعضی مواقع جو منو می گیره بعضی مواقع کلا از زندگی ناامید میشم خیلی زود تغییر حالت می دم یکی رو که هم سن خودمه و می بینم که پیشرفت کرده راستش حسودیم می شه یعنی بهتر بگم بیشتر از خودم بدم می آد و خودمو نفرین می کنم تو اون مواقع نمی خوام که سر بر تنم باشه دوستان همه ی چیزایی که گفتم درباره ی خودم راست گفتم شما مثل من نباشید من آخر نمی فهمم که هدف از خلقت من تو این جهان چی بوده هیچکی هم نمی تونه بهش جواب بده ..........
(19 مرداد 1393 11:37 ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: [ -> ]من اکثر مواقع با خودم درگیرم نمی دونم چرا بعضی مواقع جو منو می گیره بعضی مواقع کلا از زندگی ناامید میشم خیلی زود تغییر حالت می دم یکی رو که هم سن خودمه و می بینم که پیشرفت کرده راستش حسودیم می شه یعنی بهتر بگم بیشتر از خودم بدم می آد و خودمو نفرین می کنم تو اون مواقع نمی خوام که سر بر تنم باشه دوستان همه ی چیزایی که گفتم درباره ی خودم راست گفتم شما مثل من نباشید من آخر نمی فهمم که هدف از خلقت من تو این جهان چی بوده هیچکی هم نمی تونه بهش جواب بده ..........
مثل من!!!احساس می کنم مشکل روانی داریم!بعضی وقتا فکر میکنم خوشبختم
بعضی وقتا احساس بدبختی کامل می کنم!بعضی وقتا الکی شادم بعضی وقتا
از دنیا بدم میاد...احساس می کنم از بس بیکاریم اینطورشدیم ...گاهی می خوام
برم خارج درس بخونم گاهی ....فکرکنم اگه هدف خاصی رو دنبال کنیم حالمون بهتر شه.
قبلا اینطور نبودم ولی از وقتی که افکارم بزرگتر شده ،این حالتو پیدا کردم .
نسبت به آدماتو دوروبرم حس بدی دارم!!!بعضی وقتا که میرم بیرون یک دقیقه هم سرمو بالا نمی برم تا چشم تو چش مردم نیفته
هدف از خلقت که دیگربماند ....از مرگ میترسم!از زندگی کردن تنفردارم.
ولی من حسود نیستم وحسادت نمی کنم !
من خیلی استرس پروژم رو دارم که تحویل ندادم و تقریبا بعضی شبا کابوس میبینم
آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.
شگفتانگیزترین آدمها.
در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم، باز میشناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد. دکتر علی شریعتی
(20 مرداد 1393 12:34 ق.ظ)mint07 نوشته شده توسط: [ -> ]من خیلی استرس پروژم رو دارم که تحویل ندادم و تقریبا بعضی شبا کابوس میبینم
منم پروژم مونده و اصلا هم بلد نیستم چه کنم اتفاقا برای تابستان هم گرفتم از بچه های مانشت هم کمک گرفتم ولی انگار کسی نمی خوتد به من کمک کنه
بالاخره کارت اهدای عضوم اومد؛ دیروز. دوست دارم به مرگ طبیعی بمیرم نه اینکه در اثر مرگ مغزی بمیرم! تصور اینکه یه روز اسم و عکس خودم اونجا باشه حس خوبی بهم نمیده!
پارسال ک ثبت نام کردم چقدر ذوق داشتم الان که کارتم اومده هیچ احساس خاصی ندارم..
همیشه دوست داشتم یه کاری کنم که تک باشه در حد بیل گیتس ولی دارم وقتمو تلف میکنم
بعضی وقتها فکر میکنم کاش به این رشته نمیومدم نه اینکه دوست نداشته باشم نه چون به اون چیزی که میخواستم نرسیدم
من 24 ساعت رو پای کامپیوترم مقالات آموزسی میخونم فارسی اینگلیسی ولی کو بازده؟؟؟؟؟؟؟
اون بازدهی که میخواستم نداشته
نکردم درسمو درست درمون بخونم اقلا با معدل بالا قبول بشم بگم یه کاری کردم
همش کامپیوتر و بازیگوشی
وایییی یاد گرفتمش. قربونه خودم برم که انقدر باهوشم فدام شم الهی
فدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی داری
(20 مرداد 1393 03:57 ب.ظ)hamedio نوشته شده توسط: [ -> ]همیشه دوست داشتم یه کاری کنم که تک باشه در حد بیل گیتس ولی دارم وقتمو تلف میکنم
بعضی وقتها فکر میکنم کاش به این رشته نمیومدم نه اینکه دوست نداشته باشم نه چون به اون چیزی که میخواستم نرسیدم
من ۲۴ ساعت رو پای کامپیوترم مقالات آموزسی میخونم فارسی اینگلیسی ولی کو بازده؟؟؟؟؟؟؟
اون بازدهی که میخواستم نداشته
نکردم درسمو درست درمون بخونم اقلا با معدل بالا قبول بشم بگم یه کاری کردم
همش کامپیوتر و بازیگوشی
Right Effort in Right direction!!!!!!!!
البته منظورم به شما نیست ولی شما تصور کن که میخوای از خونتون بری باشگاه، این مسیر 3 کیلومتره، شما هر روز 2.5 کیلومتر از این مسیر رو میری و .5 تای باقی مونده رو نمیری که برسی، به جاش بر میگردی خونه، حالا این پروسه 10 روز تکرار میشه، شما هنوز به باشگاه نرفتی، حالا پیش خودت میگی که من که تا الان 25 کیلومتر راه رفتم، چرا هنوز به باشکاه نرسیدم؟؟ ولی دوستتون که 6 کیلومتر راه رفته، حد اقل یه بار رفته به باشکاه، و با پیمودن مسافت کمتری از شما بیشتر به دست آورده! یه روز باشگاه رفته و کمتر راه رفته!
باحال بید؟ سخنرانی های دکتر هلاکویی؟
(20 مرداد 1393 05:43 ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط: [ -> ] (20 مرداد 1393 03:57 ب.ظ)hamedio نوشته شده توسط: [ -> ]همیشه دوست داشتم یه کاری کنم که تک باشه در حد بیل گیتس ولی دارم وقتمو تلف میکنم
بعضی وقتها فکر میکنم کاش به این رشته نمیومدم نه اینکه دوست نداشته باشم نه چون به اون چیزی که میخواستم نرسیدم
من ۲۴ ساعت رو پای کامپیوترم مقالات آموزسی میخونم فارسی اینگلیسی ولی کو بازده؟؟؟؟؟؟؟
اون بازدهی که میخواستم نداشته
نکردم درسمو درست درمون بخونم اقلا با معدل بالا قبول بشم بگم یه کاری کردم
همش کامپیوتر و بازیگوشی
Right Effort in Right direction!!!!!!!!
البته منظورم به شما نیست ولی شما تصور کن که میخوای از خونتون بری باشگاه، این مسیر ۳ کیلومتره، شما هر روز ۲/۵ کیلومتر از این مسیر رو میری و .۵ تای باقی مونده رو نمیری که برسی، به جاش بر میگردی خونه، حالا این پروسه ۱۰ روز تکرار میشه، شما هنوز به باشگاه نرفتی، حالا پیش خودت میگی که من که تا الان ۲۵ کیلومتر راه رفتم، چرا هنوز به باشکاه نرسیدم؟؟ ولی دوستتون که ۶ کیلومتر راه رفته، حد اقل یه بار رفته به باشکاه، و با پیمودن مسافت کمتری از شما بیشتر به دست آورده! یه روز باشگاه رفته و کمتر راه رفته!
باحال بید؟ سخنرانی های دکتر هلاکویی؟
سلام
آره باحال بید
ممنون از راهنماییت تا حالا به اینجاش فکر نکرده بودم
امروز هم داره تموم میشه، چقدر خوب یاد گرفتم روزها رو شب کنم!
میاندیشم پس هستم، هستم چون فکر میکنم، فکر میکنم چون شک میکنم.
رنه دکارت
بنظرمن مشکلات از دور بزرگ هستند وقتی واردش می شی ...کم کم عادت می کنی! خدا اون صبرو به آدم میده کهه بتونه تحمل کنه!
خواستم بیام از روز اول کارمندی بگم ولی وقت نشد
جالبیش اینه که عکسم هم تو سایتشون گذاشتن
خخخ
باورم نمیشه
یه کیلو ذوق کردم
..........!!!