(02 مهر 1396 10:14 ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: [ -> ]چه وضعی شده کردستان عراق!
من خواهرم به دلیل شغل همسرش مناطق کردنشین ساکنن .وقتی از اوضاع اونجا تعریف میکنه مخصوصا تو این چندروز که جنگنده ها همش داخل اسمون در حال رفت و امدن من تو تهران سکته میکنم.
امیدوارم این قضیه ختم به خیر بشه. اصلا دوست ندارم جنگ داخلی اتفاق بیفته.
(03 مهر 1396 03:39 ب.ظ)so@ نوشته شده توسط: [ -> ] (02 مهر 1396 10:14 ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: [ -> ]چه وضعی شده کردستان عراق!
من خواهرم به دلیل شغل همسرش مناطق کردنشین ساکنن .وقتی از اوضاع اونجا تعریف میکنه مخصوصا تو این چندروز که جنگنده ها همش داخل اسمون در حال رفت و امدن من تو تهران سکته میکنم.
امیدوارم این قضیه ختم به خیر بشه. اصلا دوست ندارم جنگ داخلی اتفاق بیفته.
مرز کشی بر اساس نژاد یا مذهب خطرناکه. مخصوصا تو منطقه ما.
مگه اتفاقی و جنگی تو کشور افتاده من خبر ندارم!!!؟؟
چند سال پیش که جز اولین کسایی بودم که سایت های خبری و اخبار سری را چک میکردم و جزء کسانی بودم که متاسفانه خبر جنایات هولناک داعش و عکس های منتشر شده ی اولیه را دیدم و شدت پیشرفتش شگفت آور بود ، به همه گفتم داعش داره میاد گفتن داعش کیه! و بعد چند وقت که خبر فراگیر شدو پخش شد، همه وحشت کردن. یادمه خبرا که خوندم شب بود و تا صبح خواب میدیدم که اسیر شدیم و... از اون به بعد توبه کردم خبر بخونم مگر علمی!چون بخواد جنگ بشه یا نشه ندونه آدم بهتره ! من بیخود ترسیدم و داعشم که منحدم شد!
تنبیه می کردی منووووو کاش !
دبیرستان که بودیم یک دبیر فیزیک و مکانیک داشتیم که قدش
خیلی کوتاه بود اما خیلی نجیب و مودب با حافظه خیلی خوب !
قبل این که بیاد گچ و تابلو پاک کن رو میذاشتیم بالای تابلو که قدش نرسه برشون داره، هر دفعه می گفت ؛ اقا من از شما خواهش کردم اینا رو اونجا نذارین اما باز میذارین!
یک روز سر کلاسش یه مگس گرفتیم و نخ بستیم به پاش، تا برمی گشت رو تابلو بنویسه مگس رو رها می کردیم وز وز تو کلاس و تا برمی گشت رو به ما، نخش رو می کشیدیم، بنده خدا می موند این صدا از کجاست اخر سر هم نفهمید و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار کرد!
با وجود این همه شیطونیای ما، خیلی دوسمون داشت و باهامون کار می کرد که بتونیم همه مسائل فیزیک مکانیک رو حل کنیم.
چند سال گذشت، انترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم که دیدم اومد، خیلی دلم براش تنگ شده بود، سلام کردم و کلی تحویلش گرفتم، که ما مدیون شماییم و از این حرفا. بعدم براش چایی اوردم و نشستیم به مرور خاطرات اونوقتا که یهو یه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ می بندی پای مگس؟
خشکم زد...
وای ، مگه شما فهمدید کار من بود؟! چرا هیچی بهم نگفتید؟
باز یه نگاه معلمی و از سر محبت بهم کرد و با لبخند گفت:
-حالا اون گچ و تابلو پاک کن که می گفتم نذارید اون بالا رو خیلی گوش میدادید؟! دعواتون میکردم از درس زده میشدید، حیف استعدادتون بود درس نخونید! وقتی یه معلم ببینه دانش اموز بازیگوشش دکتر شده جبران همه خستگیها و اذیتاش میشه!
کاش تنبیه میشدم اما اینطور شرمنده نمی شدم! اذیت های ما رو به روی ما نمی اورد نکنه از درس زده شیم اونوقت ما اون قد کوتاه رو میدیدیم ، این روح بزرگ رو نه ! ?
واقعا معلمی شغل انبیاست نه برا تعلیم فیزیک و مکانیک، واسه تعلیم صبر و حلم و هزار خصلت دیگه که فقط تو اموزش انبیا میشه پیدا کرد !
یه سوال : دوستان شما موفقیت رو در چه می دونید ! ؟
من هیچ وقت نتونستم به این تعریف درستی از این داشته باشم .
ولی دوست دارم زندگیم طوری باشه زیاد دغدغه ذهنی نداشته باشم و از همه مهم تر که واقعا اینو خودم حس کردم که اون داشتن سلامتی هست که اگه این نباشه واقعا به هیچ کدوم از کارهای دیگه نمیشه رسید .
ولی به صورت طبیعی و روتین همه می خوان روند زیر را به موقع طی کنند .
مدرسه
دانشگاه
سربازی
داشتن کار
ازدواج
روتین هست ولی همه دنبال این چیزا هستن .
دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد
بعد هر آمدنت رفتن اگر هست، نیا!
(03 مهر 1396 10:37 ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: [ -> ]یه سوال : دوستان شما موفقیت رو در چه می دونید ! ؟
من هیچ وقت نتونستم به این تعریف درستی از این داشته باشم .
ولی دوست دارم زندگیم طوری باشه زیاد دغدغه ذهنی نداشته باشم و از همه مهم تر که واقعا اینو خودم حس کردم که اون داشتن سلامتی هست که اگه این نباشه واقعا به هیچ کدوم از کارهای دیگه نمیشه رسید .
ولی به صورت طبیعی و روتین همه می خوان روند زیر را به موقع طی کنند .
مدرسه
دانشگاه
سربازی
داشتن کار
ازدواج
روتین هست ولی همه دنبال این چیزا هستن .
موفقیت شاید به این معنی که تو اون لحظه از خودت راضی باشی!
منم زیاد ذهنمو درگیر تعاریف نمیکنم! سعی میکنم کمتر به پیچیدگی ها فکر کنم و بیشتر از سادگی ها لذت ببرم!
بعضی وقتا بعضیا واقعا نمیخوان این روتینو ولی بقیه هلشون میدن
مثل پدر مادر
اطرافیان
شاید اگه اجازه تفکر و انتخاب میدادن مسیرهای متفاوت رنگ تازه ای به زندگی خیلیامون می بخشید...
(03 مهر 1396 10:32 ب.ظ)fo-eng نوشته شده توسط: [ -> ] تنبیه می کردی منووووو کاش !
...
مگه شما پزشکی خوندید؟
خیلی زشته که طرف میشینه تو ماشین/روی موتور بعد به جای اینکه زنگ بزنه بوق میزنه. واقعا زشت و زننده است.
(04 مهر 1396 12:05 ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: [ -> ]خیلی زشته که طرف میشینه تو ماشین/روی موتور بعد به جای اینکه زنگ بزنه بوق میزنه. واقعا زشت و زننده است.
بوق در ایران معانی مختلفی دارد. چنین است سپاس در مانشت
معمولا خسته تر از اونی بودم که کاری کنم تنبیه بشم ، فقط شوخی های گفتاری موقعی که کلاس فان میشه : ))))))))
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
تجربه های مشابهی هم بنده و دوستان داشتیم.
یادگیری ماشین کم کم داره وحشتناک میشه.