(06 مهر 1396 07:04 ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]حسی که دارم اینه که هر چی میخونم حس میکنم هیچی بلد نیستم . . .
یعنی بهش که فکر میکنم استرسش بی خوابم میکنه . . .
یعنی واقعا حس ندونستن خیلی بده خیلی بد . . .حس اینکه آدم بفهمه که هیچی نمیفهمه . . .(اینم بگم از متواضع بودن متنفرم) ،
ولی واقعا اگر من چیزی بلد بودم باید تا به حال به ثمر مینشست دیگه . . .
البته توی بازار، توی نویسندگی کارم واقعا خوبه(حداقل به تایید بازاری ها و چند تا روزنامه نگار مطرح)،یعنی خداشاهده برای دست گرمی هم بنویسم میتونم داستان کوتاه در بیارم، اما واقعا دلم با این کارا نیست . . .
دست ها می سایم تا دری بگشایم . . . "یوحنا"
سلام. حس ندونستن در مورد چی؟ در مورد رشتتون؟ در مورد چی نمیدونید؟ اینو برای خودتون واضح مشخص کنید. مثلا من از فوتبال یا رشته مکانیک یا متخصص بودن در چشم هیچی نمیدونم! ولی هیچوقت به ذهنم نمیرسه که هیچی نمیدونم. چون چیزهای دیگه میدونم.اگر منظورتون تو رشته تحصیلیتون هست که خب قرار هم نیست همه چیز بدونید.
اینکه توی نویسندگی دست به قلم خوبی دارید عالیه. همین میتونه اعتمادبنفس بده به آدم. میتونید تو این زمینه هم کسب درامد کنید هم حس خوب بدست بیارید
(06 مهر 1396 11:19 ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: [ -> ] (06 مهر 1396 07:04 ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]دست ها می سایم تا دری بگشایم . . . "یوحنا"
سلام. حس ندونستن در مورد چی؟ در مورد رشتتون؟ در مورد چی نمیدونید؟ اینو برای خودتون واضح مشخص کنید. مثلا من از فوتبال یا رشته مکانیک یا متخصص بودن در چشم هیچی نمیدونم! ولی هیچوقت به ذهنم نمیرسه که هیچی نمیدونم. چون چیزهای دیگه میدونم.اگر منظورتون تو رشته تحصیلیتون هست که خب قرار هم نیست همه چیز بدونید.
اینکه توی نویسندگی دست به قلم خوبی دارید عالیه. همین میتونه اعتمادبنفس بده به آدم. میتونید تو این زمینه هم کسب درامد کنید هم حس خوب بدست بیارید
از چیزایی که بلدم درامد دارم . . .(البته به خاطر پایین نیومدن ارزش کارم و نه درامدش که اصلا مهم نیست برام.)
چیزایی هم که به عمرم بلد نبودم ۲ ماه یاد گرفتم و کسب درامد داره میشه از اونا هم.(تعمیرات ماشین های اداری از هر نوعش تقریبا + رفع خطا،ارور ها، ساختن بمب های ساعتی شناخت ترانزیستور ها و دیود ها و کار هر کدم،چگونگی لحیم کاری، لیزر دستگاه ها باز و بسته کردن و رفع خطاهای سخت افزاری،تعمیرات تخصصی برد).البته شبیه یه تکنسین و نه مهندس برق.
====
اما برای قبل از مردن خیلی کمه . . .
باید یه کاری کرد که خیلی انقلابی باشه اما ابزار های انقلاب خیلی پرت و پلا هستن . . .
====
مشکل اصلی من اینه که الان ۴ سالمه توی سن عقلی و توی حوزه ای که هستم و کار کردم.البته ۳ سال واقعی تره . . .، تا حالا شنیدید یه ۳ ساله ی جوان هم داشته باشیم!
-------
اینکه آدم بخواد صاحب دامنه وسیعی از اطلاعات بشه که ایده ازش خارج بشه با همین چیزایی که در اختیار داریم رو من نمیفهمم چطوریه . . .و ایده به شکلی باشه که ضمن تجاری شدن قدرت توسعه و گسترش برای نسل های بعد رو داشته باشه،پژوهشی تجاری، یا یه همچین چیزی . . .
حس بدی که میاد اینه که ما توی ایران اینقدر درگیر جزئیات جسمی و انسانی و پول میشیم و آخر سر ازدواج و تولید مثل که هیچ وقت فرصت پیدا نمیشه صاحب ذهن بزرگی بشیم.
(07 مهر 1396 01:33 ق.ظ)sss نوشته شده توسط: [ -> ] (07 مهر 1396 12:01 ق.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]چیزایی هم که به عمرم بلد نبودم ۲ ماه یاد گرفتم و کسب درامد داره میشه از اونا هم.(تعمیرات ماشین های اداری از هر نوعش تقریبا + رفع خطا،ارور ها، ساختن بمب های ساعتی شناخت ترانزیستور ها و دیود ها و کار هر کدم،چگونگی لحیم کاری، لیزر دستگاه ها باز و بسته کردن و رفع خطاهای سخت افزاری،تعمیرات تخصصی برد).البته شبیه یه تکنسین و نه مهندس برق.
کاربرد دفاعی و نظامی داره؛ به وزارت دفاع هم معرفی شدیم
(06 مهر 1396 03:31 ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: [ -> ]دوستان یه بازی بهم معرفی کنید مواقعی که فشار روحی و استرس بخاطر کار و اجرا نشدن پروژه بهم وارد میشه بازی کنم. بازی باشه که جنگی و اعصاب خردی نباشه و نرم و لطیف باشه. روی لپ تاپ هم نصب کنم. مثل سوپرماریو لطیف باشه فقط بتونم راه برم توش و از چند پله پرش کنم و با چندتا تیر از خودم دفاع کنم توش. بیشتر از این نباشه که تازه ذهنمو خسته تر کنه
ممنون
حتی تو خستگی هم میخوای لپ تاپ و گوشیت دستت باشه؟؟! شاید بد نباشه به بازیای خوبی که می تونی دقیقا با انگشتات، قطعه هاشو لمس کنی هم فکر کنی
(اینجوری تشریحش می کنم که جذب بشی
)
کوچیک که بودیم فکر کنم هرکدوممون چند دست از این لگو ها داشتیم، تیکه های رنگ رنگی مستطیل و مربع که باهاشون خونه و ماشین و حیوونا و اینا رو می ساختیم
به نظرم هنوزم چیزای خوبی ن
سلیقه تو نمی دونم ولی من تو این شرایط استرس و فشار سریع میرم سراغ تانگو. سعی می کنم با اون 7 تا تیکه اون شکل و بسازم، خیلی خوب تمرکز و توجهمو به خودش
جلب می کنه.
خلاصه غرض این بود که بگم از این بازیا کن نه از اون بازیا!!!
(06 مهر 1396 03:31 ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: [ -> ]دوستان یه بازی بهم معرفی کنید مواقعی که فشار روحی و استرس بخاطر کار و اجرا نشدن پروژه بهم وارد میشه بازی کنم. بازی باشه که جنگی و اعصاب خردی نباشه و نرم و لطیف باشه. روی لپ تاپ هم نصب کنم. مثل سوپرماریو لطیف باشه فقط بتونم راه برم توش و از چند پله پرش کنم و با چندتا تیر از خودم دفاع کنم توش. بیشتر از این نباشه که تازه ذهنمو خسته تر کنه
ممنون
مکعب روبیکم خیلی خوبه. اگه عصبانی نشین وقتی خراب میشه
یه مکعبم هست مکعب آینه ای( mirror cube) اینم مثل روبیکه الگوریتمش فقط به جای رنگ باید به حجم خونه ها دقت بشه.
در راستای معرفی بازی غیر کامپیوتری
- ماشینتون چیه؟
- برای کارخونه [بوق]ه اما نمیدونم مدلش چیه.
- تو نمیدونی ماشینتون چیه؟!
- نه نمیدونم.
خب واقعا برام مهم نبوده که چیه و کنجکاو هم نبودم در موردش وگرنه میرفتم پشتش میدیدم.
امروز تولد دکتر تنهاییه مگه نه؟
(06 مهر 1396 03:31 ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: [ -> ]دوستان یه بازی بهم معرفی کنید مواقعی که فشار روحی و استرس بخاطر کار و اجرا نشدن پروژه بهم وارد میشه بازی کنم.
در همون راستای معرفی بازیهای غیر کامپیوتری!
این فیجت اسپینرها هم چیز خوبی هستن!
من دیروز یکی خریدم، چیز باحالیه، تو تعریفش نوشته که واسه افراد استرسی و بیقرار چیز خوبیه، چون چرخیدنش بخش زیادی از مغز رو مشغول میکنه و باعث میشه اون اون استرسها کلا پرت بشن بیرون و آدم متمرکز بشه رو کارش! من از دیروز تاحالا نه استرس داشتم و نه بیقرار بودم ولی همینجوری دارم میچرخونمش الکی!
توضیحات کامل فواید و مزایاش رو در
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
بخونید.
(06 مهر 1396 07:04 ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]واقعا دلم با این کارا نیست . . .
(07 مهر 1396 12:01 ق.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]باید یه کاری کرد که خیلی انقلابی باشه
تو دلت فقط با "جادی" هستش، من میدونم!
ببین ولی این جادی آدم خطرناکیهها!
زیاد دور و برش نچرخ! وگرنه تو که اهل ساخت بمب و حرکتهای انقلابی نبودی!
(06 مهر 1396 09:40 ب.ظ)pioneer01 نوشته شده توسط: [ -> ]۳ ۴ جلسه گذشته از کلاسا ولی فشار ذهنی زیادی حس میکنم این ترم اولی
اگه فشار نمیاومد بد بود!
این نشونه مثبتیه!
درس بخونید، درس!
(07 مهر 1396 02:38 ب.ظ)Milestone نوشته شده توسط: [ -> ] (06 مهر 1396 03:31 ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: [ -> ]دوستان یه بازی بهم معرفی کنید مواقعی که فشار روحی و استرس بخاطر کار و اجرا نشدن پروژه بهم وارد میشه بازی کنم.
(06 مهر 1396 07:04 ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]واقعا دلم با این کارا نیست . . .
(07 مهر 1396 12:01 ق.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]باید یه کاری کرد که خیلی انقلابی باشه
تو دلت فقط با "جادی" هستش، من میدونم!
ببین ولی این جادی آدم خطرناکیهها! زیاد دور و برش نچرخ! وگرنه تو که اهل ساخت بمب و حرکتهای انقلابی نبودی!
(06 مهر 1396 09:40 ب.ظ)pioneer01 نوشته شده توسط: [ -> ]۳ ۴ جلسه گذشته از کلاسا ولی فشار ذهنی زیادی حس میکنم این ترم اولی
اگه فشار نمیاومد بد بود! این نشونه مثبتیه! درس بخونید، درس!
هِلو عشقم
جــــادی واقعا کارش درسته . . .
اتفاقا خوبه آدم همه چیز بلد باشه.
ما یه گروه چهار نفری هستیم معرفی شدیم برای تولید یه ماشینِ ساختِ داخل.اونجا میشه ایده های مخرب هم معرفی کرد که استفاده های خوب دارن.
====
ولی خدا میدونه که اصلا اصلا اصلا دلم با این کارا نیست
دوس دارم ولگرد بشم . . .برم همه جا رو ببینم.حیف نیست آخه،نه یه کار
انقلابی بکنی و نه ولگرد بشی،بعدشم آخرش بمیری . . . .
(07 مهر 1396 02:46 ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]ما یه گروه چهار نفری هستیم معرفی شدیم برای تولید یه ماشینِ ساختِ داخل.اونجا میشه ایده های مخرب هم معرفی کرد که استفاده های خوب دارن.
آخه چطور شد که تو از Go-Back-N و TCP Tahoe رسیدی به تولید خودروهای ضدگلوله و بمبافکن؟
این تحول شگفتانگیزه!
(07 مهر 1396 02:46 ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: [ -> ]ولی خدا میدونه که اصلا اصلا اصلا دلم با این کارا نیست
دوس دارم ولگرد بشم . . .برم همه جا رو ببینم.حیف نیست آخه،نه یه کار انقلابی بکنی و نه ولگرد بشی،بعدشم آخرش بمیری . . . .
ولی شدیدا باهات تو کارهای ضربتی و انقلابی موافقم، بابا آدم مگه چقدر عمر میکنه که بخواد یه زندگی خطی، بدون ریسک و همرنگ با دیگران رو داشته باشه، باید عاشق شد، سفر کرد، دیووونگی کرد...
)))
چند روز پیش یه تولدی بود، بعد همه فامیل بودیم، بعد جواب MRI کسی اومده بود، گفتن تو بیا ترجمه کن! گفتم بابا من چرا آخه!
خلاصه دیکشنری رو برداشتم و خیلی دقیق و حساسانه مشغول شدم، یه واژههایی بود که اصلا هیچجا معنیش نبود، واسه همین الکی یه چیزی میگفتم!
بعد یهویی همه شروع کردن به گفتن اینکه نه! تو خیلی استعداد پزشکی داری!
بعد یهویی بحث جدی شد، عمههام که میگفتن تو باید هر درسی که داری میخونی و هر کاری که داری میکنی رو ول کنی بری پزشکی!
بعد دختر عمهم از یه طرف دیگه آتیش رو برافروخت و گفت تازه من همه منابع پزشکی رو بهت میدم تو فقط برو جلو!
اون شب که گذشت اما بعدش فکر کردم از این دیووونهبازیها خیلی هم بدم نمیاد...
(07 مهر 1396 03:21 ب.ظ)Milestone نوشته شده توسط: [ -> ]ولی شدیدا باهات تو کارهای ضربتی و انقلابی موافقم، بابا آدم مگه چقدر عمر میکنه که بخواد یه زندگی خطی، بدون ریسک و همرنگ با دیگران رو داشته باشه، باید عاشق شد، سفر کرد، دیووونگی کرد... )))
سورنا ستاری یه حرفی با این مضمون داشت که مردم کارآفرینی رو نمی پذیرن.
صحبت من اینه که مردم ریسک پذیر نیستن. اندکی از مردم هستن که ریسک رو قبول دارن. و البته حتی یکی به اندازه من تکرو هم میگه: فقط وقتی میتونی بگی جامعه برام اصلا مهم نیست که بری تو غاز زندگی کنی! بالاخره پرت به پر مردم میگیره.